حکایت کسی که توبه کند و پشیمان شود و باز فراموش کند در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
حکایت کسی که توبه کند و پشیمان شود و باز فراموش کند
گازُری خَری نحیف و لاغر داشت که کمرش در زیرِ سنگینی بار زخمی شده بود . و در آن وادی چیزی جز آب پیدا نمی شد که بخورد . و اتفاقاََ در آن حوالی بیشه ای قرار داشت و در آن شیری زندگی می کرد . روزی میان آن شیر و فیلی نیرومند جنگی رُخ داد و شیر در اثنای این جنگ مجروح شد و زآن پس از شکار جانوران فروماند . چون گرسنگی بر او غالب شد به روباهی امر کرد که به حومۀ بیشه برود و در صورتی که خری را دید او را با حیله نزدِ او آورد تا به اصطلاح دلی از عزا درآورد . روباه به شیر گفت : شاها ، خیالت راحتِ راحت باشد که حیله گری کارِ اصلی من است . روباه این را گفت و راه افتاد . در میان راه از کنارِ جویباری می گذشت که چشمش به خری نحیف افتاد. پیش رفت و سلامی کرد و با تعجّبِ ساختگی به خر گفت : در این هامون خشک چه می کنی ؟ خر جواب داد : نصیب و قسمتم همین است که می بینی . روباه به او گفت : در این دنیا باید تلاش کنی تا به رِزقت برسی و اِلّا گرسنه خواهی ماند . بحثی طولانی میانِ آن دو بر پا شد . روباه دید با مباحثه کاری از پیش نمی رود . پس ، از درِ مکر وارد شد و توصیفِ دلنشینی از زندگی در بیشه و نیزار کرد . خر با همۀ اصراری که بر توکُل می ورزید مجذوبِ توصیفِ روباه شد و روباه و خر به سویِ بیشۀ شیرِ علیل حرکت کردند . شیر چون از شدّتِ گرسنگی بی تاب شده بود طاقت نیاورد که خر در دسترسش قرار گیرد . پس خیزی برداشت تا به خر حمله کند اما تاب و توانی در کار نبود . خر همینکه چهرۀ هولناک و عبوس شیر را دید پا به فرار گذاشت و از این مهلکه جان بدر برد . شیر به روباه گفت : یک بارِ دیگر نزدِ خر برو و او را خام کن و اینجا بیاور . روباه نزدِ خر رفت و سخنان نرم و دلنشینی به خر گفت . و اطمینان داد که هیچ خطری او را تهدید نمی کند بلکه آن هول و هراس ناشی از غلبۀ وَهم و خیال بوده است . خر خیلی کوشید که سخنان روباه را نپذیرد ولی گرسنگی و حرص و آز بر او غالب شد . از اینرو همراه روباه به سویِ بیشه حرکت کرد و همینکه در دسترسِ شیر قرار گرفت . شیر بر او حمله آورد و پاره پاره اش کرد . شیر که از تکاپوی بسیار تشنه شده بود به سویِ چشمه رفت تا آبی بنوشد . در این هنگام روباه از فرصت استفاده کرد و دل و جگر خر را خورد . وقتی شیر بازگشت خواست ابتدا دل و جگر خر را بخورد ولی هر چه گشت آن دو را نیافت . به روباه گفت : پس دل و جگر خر کجاست ؟ روباه گفت : او در اصل نه دلی داشته و نه جگری . چون اگر خر این دو عضو را می داشت هیچگاه گولِ مرا نمی خورد که با پای خود به هلاکتگاه بیاید .
مأخذ این حکایت ، حکایتی است که در کلیله و دمنه آمده است . اما مولانا طبق اسلوب خود به اقتضای نکات و دقایق معنوی در این حکایت نیز دخل و تصرّفی کرده است . متن حکایت کلیله اینست : آورده اند ک شیری بود و او را «گَر» برآمده بود و چنان قوّت از او ساقط شده که از حرکت باز ماند و نشاطِ شکار فروگذاشت و در خدمتِ او روباهی بود . روزی او را گفت : مَلِک این علّت را علاج نخواهد فرمود ؟ شیر گفت : اگر دارو دست دهد به هیچ وجه تأخیر جایز نشمرم و گویند دل و جگر خر می باید و طلبِ آن میسّر نیست . گفت : اگر مَلِک مثال دهد در آن توقفی نیفتد . و در این نزدیکی چشمه ای است و گازُری هر روز به جامه شستن ، آنجا آید و خری رَخت کِشِ اوست و هر روز در آن مرغزار می چرد . او را بفریبم و بیاورم و مَلِک نذر کند دل و گوش او را بخورد و باقی بر بندگان صدقه کند . شیر این شرط بجا آورد و روباه به نزدیک خر رفت . و تلطّفی نمود . آنگاه پرسید که موجب چیست که تو را نزار و رنجور می بینم ؟ گفت : این گازر بر تواترم کار فرماید و تیمارِ علف کم کند . روباه گفت : مَخلَص و مَهرب مهیا . به چه ضرورت این محنت اختیار کردی ؟ گفت : هر کجا روم از این مشقّت خلاص نیابم . روباه گفت : اگر فرمان بری تو را به مرغزاری برم که زمینِ آن چون کلبۀ گوهر فروش به الوانِ جواهر مزیّن است و هوایِ او چون طلبۀ عطّار به نسیمِ مُشک و عنبر معطر .
نه امتحان بسوده چنان موضعی به دست / نه آرزو سپرده چنان بُقعتی به پای
و پیش از این خری دیگر را نصیحت کرده ام و امروز در عرصۀ فراغ و نعمت می خرامد و در ریاض امن و مسرّت می گذارد . چون خر این فصول بشنود خام طمعی او را برانگیخت تا نانِ روباه پخته شد . گفت : از اشارت تو گذر نیست چه می دانم که برای دوستی و شفقت این دل نمودگی و مکرمت می کنی . روباه او را به نزدیکِ شیر برد چون زار و نزار بود قصدی کرد و زخمی انداخت . مؤثر نیامد به سبب ناتوانی ، خر بگریخت . روباه از ضعفِ شیر لختی تعجب نمود که کدام بدبختی از این فراتر که مخدومِ من خری لاغر نتواند شکست . این سخن بر شیر گران آمد . اندیشید که اگر بگویم اهمال روا داشتم به تردّد و تحیّر منسوب گردم . و اگر به قصورِ قوّت اعتراف کنم سِمت عجز را التزام باید نمود . آخر فرمود که هر چه پادشاهان کنند رعیّت را بر آن وقوف و استکشاف شرط نیست که خاطرِ هر کس بدان نرسد که رأی ایشان بیند . تو را این سؤال نمی باید کرد . از این تعجب درگذر و حیلت کن تا خر بازآید و خلوص اعتقاد و فرط اخلاص تو بدان روشن گردد . روباه باز رفت . خر عتاب کرد و گفت : تو مرا کجا برده بودی ؟ روباه گفت : سود ندارد و هنوز مدّتِ رنج و ابتلای تو سپری نشده است . و اِلّا جای آن نبود که دل از جای می بایست برد . اگر آن خر دست به تو دراز کرد از صدق شهوت و فرط شفقت بود . و اگر توقفی رفتی انواع تلطّف و تملّق مشاهدت افتادی و من در این هدایت و دلالت سرخ روی گشتمی . در این مزاج دمدمه می داد تا خر را در شبهت افکند که هرگز شیر ندیده بود . پنداشت که او هم خر است باز آمد . شیر او را تألّفی واجب دید تا استیناسی یافت . پس شیر درجَست و او را بشکست و روباه را گفت من غسلی کنم و آنگاه دل و گوش او بخورم که معالجت این علّت بر این سیافت مفیدتر باشد . چندانکه شیر برفت باز آمد پرسید که دل و گوش کجا شد ؟ گفت : بقا باد مَلِک را . اگر او دل و گوش داشتی که مرکز عقا و محلِ سمع است . پس از آنکه صولت مشاهده کرده دروغِ من نشنودی و به خدیعتِ من فریفته نشدی و به پای خود به گور نیامدی .
مولانا در این حکایت طولانی و پَر مغز موضوعاتِ مختلفی را مورد بحث قرار می دهد که اهمِّ آنها عبارتند از : تسلیم بودن اولیاء الله به رضای حضرت حق ، تقابل اهلِ سعی و تلاش با اهلِ تسلیم و توکل که نظیر این بحث در حکایت نخچیران و شیر در دفتر اوّل آمده است . در این حکایت «خر» مظهر اهلِ توکل است و روباه ، مظهر اهلِ سعی . نکته دیگر این حکایت ، نقدِ اهلِ تقلید است . همان ها که بطور قشری و سطحی دَم از مکارم و فضائل اخلاقی می زنند در حالی که خود بدان ایمان ندارند . و نکاتی که در شرح ابیات بدان اشاره می شود .
***
شرح و تفسیر اشعار ” حکایت کسی که توبه کند و پشیمان شود و باز فراموش کند ” در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدار جان مطالعه نمائید .
شرح و تفسیر خری که فریب روباه را خورد و اسیر شیر شد
شرح و تفسیر تشبیه کردن قطب که عارف واصل است
شرح و تفسیر دیدن خر هیزم فروش با نوایی اسبان تازی
شرح و تفسیر ناپسندیدن روباه گفتن خر را که من راضی ام به قسمت
شرح و تفسیر زاهدی که توکل را امتحان می کرد از میان اسباب
شرح و تفسیر جواب دادن روباه به خر و تحریض او بر کسب
شرح و تفسیر پرسیدن شخصی از اُشتر که از کجا می آیی
شرح و تفسیر فرق میان دعوت شیخ کامل و سخن ناقصان فاضل
شرح و تفسیر غالب شدن حیلۀ روباه و کشیدن خر سوی شیر
شرح و تفسیر آن شخص که از ترس خویشتن را در خانه انداخت
شرح و تفسیر بردن روباه آن خر را سوی شیر و جَستن خر از شیر
شرح و تفسیر بیان آنکه نقض عهد و توبه موجب بلا بود
شرح و تفسیر دوم بار آمدن روباه بر آن خر که بفریبدش
شرح و تفسیر غالب شدن مکر روباه بر خویشتن داری خر
شرح و تفسیر بیان فضیلتِ پرهیز کردن و گرسنگی
شرح و تفسیر قصّۀ مریدی که شیخ از حرص و ضمیر او واقف شد