مریدی که شیخ از حرص و ضمیر او واقف شد | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
مریدی که شیخ از حرص و ضمیر او واقف شد | شرح و تفسیر
شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی
کتاب : مثنوی معنوی
قالب شعر : مثنوی
آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر پنجم ابیات 2841 تا 2854
نام حکایت : حکایت شیخ محمد سررزی غزنوی که هفت سال روزه داشت
بخش : 11 از 19 ( مریدی که شیخ از حرص و ضمیر او واقف شد )
خلاصه حکایت شیخ محمد سررزی غزنوی که هفت سال روزه داشت
در شهر غزنین شیخ زاهدی مقیم بود با نام محمّد و لقب سَررَزی . وی هفت سال متوالی روزه داشت و هر روز با برگ های درخت رز افطار می کرد . او در این دورانِ پُر ریاضت ، عجایب شگرفی از حضرت حق دید . ولی بدین امر قانع نبود و دوست داشت که جمالِ الهی را شهود کند . او در اثنای ریاضاتِ خود از بقای مادّی خویش ملول و دل سیر شد . پس بر ستیغِ کوهی رفت و گفت : خداوندا ، یا جمالِ بی مثالت را بر من بنما . یا خود را از بالای این کوه به زمین خواهم افکند . از حضرت حق بدو الهام شد که هنوز هنگامِ دیدارِ من نرسیده است . و اگر خود را به زمین افکنی نخواهی مُرد . شیخ از فرطِ عشق و …
متن کامل ” حکایت شیخ محمد سررزی غزنوی که هفت سال روزه داشت “ را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
متن کامل ابیات مریدی که شیخ از حرص و ضمیر او واقف شد
ابیات 2841 الی 2854
2841) شیخ می شد با مریدی ، بی درنگ / سویِ شهری ، نان بدانجا بود تنگ
2842) ترسِ جوع و قحط در فکرِ مُرید / هر دَمی می گشت از غفلت پدید
2843) شیخ آگه بود و واقف از ضمیر / گفت او را : چند باشی در زَحیر
2844) از برایِ غصّۀ نان سوختی / دیدۀ صبر و توکّل دوختی
2845) تو نه یی زآن نازنینانِ عزیز / که تو را دارند بی جُو و مَویز
2846) جوع ، رزقِ جانِ خاصانِ خداست / کی زبونِ همچو تو گیجِ خداست ؟
2847) باش فارغ ، تو از آنها نیستی / که در این مطبخ تو بی نان بیستی
2848) کاسه بر کاسه ست و نان بر نان مُدام / از برایِ این شکم خوارانِ عام
2849) چون بمیرد ، می رود نان پیش پیش / کای ز بیمِ بی نوایی کُشته خویش
2850) تو برفتی ، ماند نان ، برخیز گیر / ای بکُشته خویش را اندر زحیر
2851) هین توکّل کُن ، ملرزان پا و دست / رزقِ تو بر تو ز تو عاشق تر است
2852) عاشق ست و می زند او مول مول / که ز بی صبریت داند ، ای فَضول
2853) گر تو را صبری بُدی ، رزق آمدی / خویشتن چون عاشقان بر تو زدی
2854) این تبِ لرزه ز خوفِ جوع چیست ؟ / در توکّل ، سیر می تانند زیست
شرح و تفسیر مریدی که شیخ از حرص و ضمیر او واقف شد
یکی از مشایخ با مریدِ خود به سوی شهری می رفت که نان کم یافت می شد . مُرید چون در توکّل سست ایمان بود از گرسنگیِ مُحتمل خاطرش پریشان شد . شیخ که ضمیرِ او را خوانده بود بدو گفت : چرا اینقدر پریشانی ؟ غم مدار که گرسنه نخواهی ماند . زیرا تو لایق این موهبتِ عُظمی نیستی .
مأخذ این حکایت ، حکایتی است در تذکرة اولیاء ، ج 2 ، ص 18 بدینگونه : نقل است یکی پیشِ جُنید شکایت کرد از گرسنگی و برهنگی . جنید گفت : برو ایمن باش که خداوند گرسنگی و برهمنگی به کسی ندهد که تشنیع زند و جهان را پُر از شکایت کند . به صدیقان و دوستان خود دهد تو شکایت مکن ( مأخذ قصص و تمثیلات مثنوی ، ص 180 ) .
مراد از این گرسنگی ، گرسنگی عارفانه است که به میل عارف انتخاب می شود . نه آن گرسنگی که از مناسبات ظالمانۀ اجتماعی و عدم توزیع عادلانۀ ثروت در جامعه به ظهور می رسد . قهراََ این گرسنگی ، سیاه و وقیح است و راه خدا را بر خلق می بندد . و مصلحان و مربّیانِ اُمم همیشه با این نوع گرسنگی در مبارزه بوده اند .
شیخ می شد با مریدی ، بی درنگ / سویِ شهری ، نان بدانجا بود تنگ
یکی از مشایخ با مریدی از مریدان خود شتابان به سوی شهری می رفت که نان در آن شهر کمیاب بود .
ترسِ جوع و قحط در فکرِ مُرید / هر دَمی می گشت از غفلت پدید
لحظه به لحظه در خیالِ آن مرید ، بیم از گرسنگی و قحطی پیدا می شد . و این بدان سبب بود که وی از رزّاق بودن حضرت حق غافل بود .
شیخ آگه بود و واقف از ضمیر / گفت او را : چند باشی در زَحیر
آن شیخ که از رازِ درون مرید با خبر بود . بدو گفت : چقدر در پریشانی و اضطرابی ؟ [ زَحیر = ناله و زاری ، در اینجا یعنی پریشانی و اضطراب ]
از برایِ غصّۀ نان سوختی / دیدۀ صبر و توکّل دوختی
بدان سبب از غمِ نان در تب و تابی که چشم صبر و توکّل را فروبسته ای . [ صبر = شرح بیت 1602 دفتر اوّل / توکّل = شرح بیت 468 دفتر اوّل ]
تو نه یی زآن نازنینانِ عزیز / که تو را دارند بی جُو و مَویز
تو از آن نوع انسان های ارجمندی نیستی که تو را بدون گردو و کشمش بگذارند . یعنی بیهوده وحشت مکن چون تو در سلک آن عارفانی نیستی که با گرسنگی قرین و همراه باشی .
جوع ، رزقِ جانِ خاصانِ خداست / کی زبونِ همچو تو گیجِ خداست ؟
گرسنگی ، طعامِ روحِ یاران خاص خداست . گرسنگی کی ممکن است که در اختیار گدایی کودن همچون تو قرار گیرد . [ قهراََ این گرسنگی با گرسنگی ناشی از ستم اجتماعی و توزیع ناعادلانه ثروت تفاوت دارد . این گرسنگی جنبۀ اختیاری و خودسازی دارد و آن گرسنگی جنبۀ تحمیلی و ویرانگرانه . امیر مؤمنان علی (ع) می فرماید : در لیلة المعراج رسول خدا از حق تعالی سؤال کرد : « پروردگارا ، میراث گرسنگی چیست ؟ خداوند فرمود : حکمت و صیانت قلب و نزدیکی به من و … » ( سفینة البحار ، ج 1 ، ص 192 و 193 ) ]
باش فارغ ، تو از آنها نیستی / که در این مطبخ تو بی نان بیستی
آسوده خاطر باش که تو از آن دسته انسان هایی نیستی که در مطبخ دنیا بی نان بمانی .
کاسه بر کاسه ست و نان بر نان مُدام / از برایِ این شکم خوارانِ عام
برای شکمبارگان عوام ، پیوسته کاسه پشتِ کاسه و نان پشتِ نان می رسد .
چون بمیرد ، می رود نان پیش پیش / کای ز بیمِ بی نوایی کُشته خویش
وقتی که آن شکمباره بمیرد نان پیشاپیشِ او می رود و می گوید : ای کسی که از بیمِ بینوایی . گرسنگی خود را کُشتی .
تو برفتی ، ماند نان ، برخیز گیر / ای بکُشته خویش را اندر زحیر
تو رفتی و نان ماند . بلند شو نان را بگیر ای کسی که از پریشانی و اضطراب خود را هلاک کردی . [ منظور بیت : وقتی که یکی از شکمبارگان حریص می میرد . صورت مثالی نان پیشاپیش تابوت او می رود و او را به خاطر حرصِ مُفرط مورد نکوهش و استهزاء قرار می دهد . و به او می گوید : این همه برای من حرص زدی . از حرص مُردی ولی من باقی هستم . پس ای دنیا پرستان اینقدر برای جمع ثروت و مال و مکنت حرص نزنید و حقوق ضعیفان را تاتار وار به یغما نبرید و سفرۀ آنان را خالی نکنید . ]
هین توکّل کُن ، ملرزان پا و دست / رزقِ تو بر تو ز تو عاشق تر است
بهوش باش ، به خدا توکّل کن و اینقدر دست و پایت را ملرزان . زیرا رزقِ مقدّرِ تو عاشق تر از تو به تو است .
عاشق ست و می زند او مول مول / که ز بی صبریت داند ، ای فَضول
رزق ، عاشقِ توست و خود را آهسته آهسته به تو نزدیک می کند . زیرا ای یاوه گو از بی صبری تو خبر دارد . [ مول مول = درنگ از پی درنگ ، در اینجا یعنی آهسته آهسته ]
گر تو را صبری بُدی ، رزق آمدی / خویشتن چون عاشقان بر تو زدی
اگر تو صبر داشته باشی . روزی نزدِ تو می آید و مانندِ عاشقان خود را به تو می رساند .
این تبِ لرزه ز خوفِ جوع چیست ؟ / در توکّل ، سیر می تانند زیست
این تب لرز از ترس گرسنگی برای چیست ؟ سالکان در مرتبۀ توکّل می توانند همیشه سیر زندگی کنند . [ تب لرز = اطبای قدیم آنرا جزو تب های بلغمی و صفراوی به شمار می آوردند و آن را ناشی از عفونت خون می دانستند . در این نوع تب ، بیمار احساس سرمای سخت می کند و تنش به شدّت می لرزد . نام امروزی آن مالاریا است . مولانا می گوید اگر کسی توکّل داشته باشد همیشه از آرامش روحی و استغنای درونی برخوردار است . ]
دکلمه مریدی که شیخ از حرص و ضمیر او واقف شد
خلاصه زندگینامه مولانا جلال الدین محمد بلخی
سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …
متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
خلاصه معرفی کتاب مثنوی معنوی مولوی
مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …
متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
- شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر پنجم – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات