غالب شدن حیلۀ روباه و کشیدن خر به سوی شیر

غالب شدن حیلۀ روباه و کشیدن خر به سوی شیر | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

غالب شدن حیلۀ روباه و کشیدن خر به سوی شیر | شرح و تفسیر

شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی

کتاب : مثنوی معنوی

قالب شعر : مثنوی

آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر پنجم ابیات 2516 تا 2537

نام حکایت : حکایت کسی که توبه کند و پشیمان شود و باز فراموش کند

بخش : 9 از 13 ( غالب شدن حیلۀ روباه و کشیدن خر به سوی شیر )

مثنوی معنوی مولوی

خلاصه حکایت کسی که توبه کند و پشیمان شود و باز فراموش کند

گازُری خَری نحیف و لاغر داشت که کمرش در زیرِ سنگینی بار زخمی شده بود . و در آن وادی چیزی جز آب پیدا نمی شد که بخورد . و اتفاقاََ در آن حوالی بیشه ای قرار داشت و در آن شیری زندگی می کرد . روزی میان آن شیر و فیلی نیرومند جنگی رُخ داد و شیر در اثنای این جنگ مجروح شد و زآن پس از شکار جانوران فروماند . چون گرسنگی بر او غالب شد به روباهی امر کرد که به حومۀ بیشه برود و در صورتی که خری را دید او را با حیله نزدِ او آورد تا به اصطلاح دلی از عزا درآورد . روباه به شیر گفت : شاها ، خیالت راحتِ راحت باشد که حیله گری کارِ اصلی من است . روباه این را گفت و …

متن کامل ” حکایت کسی که توبه کند و پشیمان شود و باز فراموش کند را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

متن کامل ابیات غالب شدن حیلۀ روباه و کشیدن خر به سوی شیر

ابیات 2516 الی 2537

2516) روبَه اندر حیله پایِ خود فشرد / ریشِ خر بگرفت و آن خر را بِبُرد

2517) مُطربِ آن خانقه کو ؟ تا که تف / دف زند که خر برفت و خر برفت

2518) چونکه خرگوشی بَرَد شیری به چاه / چون نیآرد روبهی خر تا گیاه ؟

2519) گوش را بربند و افسون ها مَخَور / جز فسونِ آن ولیِّ دادگر

2520) آن فسونِ خوشتر از حلوایِ او / آنکه صد حلواست خاکِ پایِ او

2521) خُنب های خسروانی پُر ز مَی / مایه بُرده از میِ لب های وَی

2522) عاشقِ مَی باشد آن جانِ بعید / کو مَیِ لب هایِ لعلش را ندید

2523) آبِ شیرین چون نبیند مرغِ کور / چون نگردد گرد چشمۀ آبِ شُور ؟

2524) موسیِ جان سینه را سینا کند / طوطیانِ کور را بینا کند

2525) خسروِ شیرینِ جان نوبت زده ست / لاجَرَم در شهر قند ارزان شده ست

2526) یوسفانِ غیب لشکر می کشند / تَنگ هایِ قند و شکّر می کشند

2527) اُشترانِ مصر را رُو سویِ ما / بشنوید ای طوطیان بانگِ دَرا

2528) شهرِ ما فردا پُر از شِکّر شود / شِکّر ارزان ست ، ارزان تر شود

2529) در شِکر غلطید ای حلواییان / همچو طوطی ، کوریِ صفرائیان

2530) نیشکر کوبید ، کار این است و بس / جان برافشانید یار این است و بس

2531) یک تُرُش در شهرِ ما اکنون نماند / چونکه شیرین خسروان را برنشاند

2532) نُقل بر نُقل است و مَی بر مَی ، هلا / بر مَناره رَو ، بزن بانگِ صَلا

2533) سِرکۀ نُه ساله شیرین می شود / سنگ و مرمر لعل و زرّین می شود

2534) آفتاب اندر فلک دستک زنان / ذرّه ها چون عاشقان بازی کنان

2535) چشم ها مخمور شد از سبزه زار / گُل شکوفه می کُند بر شاخسار

2536) چشمِ دولت ، سِحرِ مطلق می کند / روح شد منصور ، اَنَاالحق می زند

2537) گر خری را می بَرَد روبه ز سَر / گو : ببر ، تو خر مباش و غم مخَور

شرح و تفسیر غالب شدن حیلۀ روباه و کشیدن خر به سوی شیر

روبَه اندر حیله پایِ خود فشرد / ریشِ خر بگرفت و آن خر را بِبُرد


روباه در حیله گری پافشاری کرد و ریشِ خر را گرفت و به سویِ بیشه برد .

مُطربِ آن خانقه کو ؟ تا که تف / دف زند که خر برفت و خر برفت


کو آن مُطرِب خانقاه که با شور و حرارت دف بزند و بگوید : خر برفت و خر برفت . ( تف = گرم ، با حرارت / خانقه = مخفّف خانقاه ، شرح بیت 156 دفتر دوم ) [ مصراع دوم اشاره است به 535 و 536 دفتر دوم ]

چونکه خرگوشی بَرَد شیری به چاه / چون نیآرد روبهی خر تا گیاه ؟


وقتی که یک خرگوش می تواند شیری را تا لب چاه ببرد . چرا روباه نتواند خر را تا چمنزار ببرد ؟ [ اشاره است به حکایت نخچیران و شیر ]

گوش را بربند و افسون ها مَخَور / جز فسونِ آن ولیِّ دادگر


گوشِ خود را ببند و مغلوبِ نیرنگ ها مشو و فقط سخنان دلنشین ولیِّ عادل حق را بشنو .

آن فسونِ خوشتر از حلوایِ او / آنکه صد حلواست خاکِ پایِ او


همان سخنان او که لذیذتر از حلواست . همان ولیّی که خاکِ پای او به منزلۀ صد حلواست . یعنی سخنان او آکنده از شیرینی معنویت است .

خُنب های خسروانی پُر ز مَی / مایه بُرده از میِ لب های وَی


خمره های پُر از شرابِ شاهانه از شرابِ لب های او مایه گرفته است . یعنی همۀ کلماتِ شیرین و رازگشای شاهانِ طریقت از کلماتِ پُر حلاوتِ ولیِّ عادل و قطب الاقطاب مایه گرفته است .

عاشقِ مَی باشد آن جانِ بعید / کو مَیِ لب هایِ لعلش را ندید


جانِ دور افتاده ، یعنی جانِ کسی که از مرتبۀ حق الیقین دور مانده ، عاشق شراب است . یعنی شیفتۀ علومِ ظاهری است . زیرا او لب های لعلِ آن ولیِّ عادلِ شیرین گفتار را ندیده است . [ منظور بیت : کسی که از حقیقت دور افتاده باشد شیفتۀ ظواهر می گردد . ]

آبِ شیرین چون نبیند مرغِ کور / چون نگردد گرد چشمۀ آبِ شُور ؟


برای مثال ، پرنده ای که کور است و آبِ شیرین را نمی بیند چرا اطرافِ آبِ شور چرخ نزند ؟

موسیِ جان سینه را سینا کند / طوطیانِ کور را بینا کند


موسایِ روح ، سینۀ سالکان را به طور سینامبدّل می کند . یعنی سینۀ آنان را محلِّ اشراقات و تجلّیاتِ حق می گرداند . و طوطیان نابینا را بینا می کند . یعنی مردم طوطی صفت را که مقلّدانه و کورکورانه حرکت می کنند به مردمی بینا و محقّق بدل می سازد .

خسروِ شیرینِ جان نوبت زده ست / لاجَرَم در شهر قند ارزان شده ست


پادشاهِ شیرینِ جان ، کوسِ هدایت و ارشاد را به صدا درآورده است . و ناگزیر در شهر ، قند فراوان شده است . [ خسروِ شیرینِ جان = مراد انسان کامل و مرشد واصل است / نوبت زدن = مراد دعوت و ارشاد انسان کامل / شهر = مراد این دنیا است / قند = مراد اسرار و معارف الهی است / ارزان شدن = منظور افاضات فراوان انسان کامل ]

منظور بیت : حال که انسان کامل و ولیِّ واصل دعوت خود را در این دنیا آغاز کرده . ناچار اسرار و معارف حقّانی فراوان افاضه می شود به خصوص به اهلان و شایستگان .

یوسفانِ غیب لشکر می کشند / تَنگ هایِ قند و شکّر می کشند


یوسفان عالَمِ غیب ، یعنی اولیای محبوب الهی به این جهان لشکر می کشند . یعنی با تمام قدرت و جذبۀ الهیِ خود به سوی مردم دنیا می آیند و بارهای قند و شِکر می آورند . یعنی اسرار و معارفِ الهی را برای مردم بازگو می کنند . ( تَنگ = لنگۀ بار ، بار ) [ حاج امدادالله مکّی ، «لشکر کشیدن» را کنایه از کثرت تعداد اولیا دانسته است ( مثنوی مولوی معنوی ، ج 6 ، ص 217 ) ]

اُشترانِ مصر را رُو سویِ ما / بشنوید ای طوطیان بانگِ دَرا


شتران مصری به جانب ما می آیند . ای طوطیان ، به بانگِ جَرَس گوش فرا دهید یعنی به دعوتِ آنان گوش دهید که دعوت آنان مُبشّرِ اسرار الهی است . [ درا = درای ، زنگ بزرگ ، جَرَس / اُشتران مصر = مراد اولیاء الله است / طوطیان = مراد طالبان حقیقت است / بانگِ درا = مراد دعوت اولیاء است ]

شهرِ ما فردا پُر از شِکّر شود / شِکّر ارزان ست ، ارزان تر شود


شهر ما فردا پُر از شِکر خواهد شد . اینک شِکر ارزان است . ارزان تر نیز خواهد شد . [ منظور بیت : شهر وجودِ ما در فردای قیامت آکنده از اسرار الهی می شود . در دنیای ما توسط اولیاء الله افاضات الهی فراوان شده . در فردای قیامت نیز تجلّیات اهی بیش از بیش شود ( مقتبس از شرح کبیر انقروی ، ج 13 ، ص 800 ) ]

در شِکر غلطید ای حلواییان / همچو طوطی ، کوریِ صفرائیان


ای طالبان حلوا ، یعنی ای کسانی که خواهان شیرینی اسرارِ الهی هستید به کوری چشمِ صفرایی مزاج ها ، یعنی به کوری چشم حق ستیزان و کسانی که از شیرینی اسرار الهی نفرت دارند مانند طوطی در شِکر غلت بزنید . ( حلوائیان = کنایه از اهل ایمان و ایقان است ) [ منظور بیت : ای حق باوران همانطور که طوطی به قند و شکر علاقمند است شما نیز در شیرینی اسرار و معارف الهی مستغرق شوید و باکی نداشته باشید از اینکه حق ستیزان از معارف روحانی و الهی نفرت نشان می دهند . ]

نیشکر کوبید ، کار این است و بس / جان برافشانید یار این است و بس


نیشکر را بکوبید . یعنی اسراری را که اولیاء الله می گویند حقاََ و باطناََ درک کنید . زیرا کارِ اصلی و حقیقی همین است و لاغیر . و در این طریق بذلِ جان کنید که محبوب حقیقی فقط همین است . [ کوبیدن نیشکر = شاید مراد درک اسرار و حقایقِ ربّانی باشد ، شارحی گفته است مراد از آن مجاهده و ریاضت نَفس است ( مثنوی مولوی معنوی ، ج 6 ، ص 217 ) ]

یک تُرُش در شهرِ ما اکنون نماند / چونکه شیرین خسروان را برنشاند


در شهر ما یعنی در شهر وجودِ ما حتّی یک تُرُش هم نمانده است . یعنی اخلاق دنیوی و صفات بهیمی از وجودِ ما رخت بربسته است . زیرا شیرین ، شاهان را بر تخت نشانده است یعنی حضرت معشوق ، عاشقان صادق را بر تختِ حکومت و ولایت معنوی نشانده است .

نُقل بر نُقل است و مَی بر مَی ، هلا / بر مَناره رَو ، بزن بانگِ صَلا


بهوش باشید که در همه جا شیرینی و شراب است . پس بر فرازِ مناره برو و همه را به این خوانِ معنوی فراخوان . [ نُقل = در لغت نامه ها نُقل چنین معنی شده است : آنچه جهتِ تغییر ذائقه بر سرِ شراب خورند ( آنندراج ، ج 7 ، ص 4382 ) بدان مزۀ شراب نیز گویند . و معنی دیگر آن ، نوعی شیرینی است که در میانِ آن مغز بادام و مغز پسته می گذارند . ]

سِرکۀ نُه ساله شیرین می شود / سنگ و مرمر لعل و زرّین می شود


برای مثال ، اگر از عُمرِ سرکه ، نُه سال سپری شود ترشی خود را از دست می دهد و شیرین می گردد . چنانکه مثلاََ سنگ و مرمر نیز به لعل و طلا مبدّل می شود . [ عدد نُه در اینجا نشان دهندۀ کثرت است نه عددی خاص . یعنی اگر سرکه سال ها بماند طعم آن شیرین می شود . مصراع دوم اشاره به اشاره است به اعتقاد قدما در مورد چگونگی تشکیل معادن لعل و طلا . شرح بیت 2592 دفتر اوّل . مراد از «سِرکه» در اینجا صاحبانِ صفات ذمیمه ، و مراد از «سنگ و مرمر» ، آدمیان قسی القلب و فاقد معنویت است . ]

منظور بیت : افراد فاقد معنویت و کمال بر اثر مصاحبت با انسان کامل به کمال می رسند .

آفتاب اندر فلک دستک زنان / ذرّه ها چون عاشقان بازی کنان


آفتاب در فلک دست افشانی می کند و ذرّات مانند عشّاق می رقصند . [ نه تنها آدمیان از ذوق و صفای معنوی به وَجد می آیند بلکه جمادات نیز از عشقِ الهی سرخوش و شادمان اند . عرفا گردش افلاک و جنبشِ ذرّات را رمزی از سریان عشقِ ازلی در جمیعِ کائنات می دانند . ]

چشم ها مخمور شد از سبزه زار / گُل شکوفه می کُند بر شاخسار


چشم ها از دیدنِ چمنزار خُمار شده اند و گُل بر شاخساران شکوفه می دهد . [ چشم باطنی طالبان از تماشای سبزه زار اسرار و حقایق مست می گردد و طبیعت نیز تحتِ تأثیر لطافت عالَم غیب شکفته می گردد . ]

چشمِ دولت ، سِحرِ مطلق می کند / روح شد منصور ، اَنَاالحق می زند


چشم صاحبان دولت و اقبالِ معنوی ، تأثیری غریب و نافذ می نهد . هر گاه روح یاری شود ندای اناالحق می زند . [ چشم دولت = منظور چشم صاحبان دولت / سِحرِ مطلق = سِحری کارگر و مؤثر است . مجازاََ به کارِ غریب و فوق عادت اطلاق شود . ]

منظور بیت : انسان کامل در هدایت نفوس به قدری مؤثر است که هر کس به ذیلِ عنایت و مصاحبت او چنگ در زند از جانبِ او مؤید و منصور گردد و آنگاه بانگِ اَناالحق سر می دهد یعنی به مرتبۀ توحید می رسد و اسقاط افاضات می کند .

گر خری را می بَرَد روبه ز سَر / گو : ببر ، تو خر مباش و غم مخَور


اگر روباهی خری را فریب می دهد بگو : فریب بده . اما تو خر مباش و اندوه مخور . ( از سر بُردن = بیهوش کردن ، مست گردانیدن ) [ اگر روبه صفتانِ مرشد نما آدم خر صفتی را گول زدند . بدان که لیاقتش اینست و تو از آن پند بگیر . حکایت بعدی ( بخش بعدی ) در ضرورت انتباه و احتیاط است . ]

شرح و تفسیر بخش قبل                     شرح و تفسیر بخش بعد

دکلمه غالب شدن حیلۀ روباه و کشیدن خر به سوی شیر

خلاصه زندگینامه مولانا جلال الدین محمد بلخی

سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین  خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …

متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

خلاصه معرفی کتاب مثنوی معنوی مولوی

مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …

متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر پنجم – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟