غره شدن آدمی به ذکاوت و تصویرات طبع خویش

غره شدن آدمی به ذکاوت و تصویرات طبع خویش | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

غره شدن آدمی به ذکاوت و تصویرات طبع خویش | شرح و تفسیر

شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی

کتاب : مثنوی معنوی

قالب شعر : مثنوی

آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر چهارم ابیات 2562 تا 2576

نام حکایت : حکایت گفتن موسی به فرعون که از من یک پند قبول کن

بخش : 4 از 10 ( غره شدن آدمی به ذکاوت و تصویرات طبع خویش )

مثنوی معنوی مولوی

خلاصه حکایت گفتن موسی به فرعون که از من یک پند قبول کن

حضرت موسی (ع) به فرعون فرمود : بیا یک حرف از من بپذیر و در عوض چهار پاداش به تو می دهم . فرعون گفت : ای موسی آن حرف را برای من بیان کن . موسی فرمود : آن حرف اینست که آشکارا بگویی خدایی جز خدای یگانه نیست . فرعون گفت : ای موسی اکنون آن چهار پاداش را توضیح دِه . سپس موسی (ع) آن چهار پاداش و فضیلت را بر شمرد که عبارت بودند از تندرستی ، عمر طولانی ، سلطنت در دنیا و آخرت و عمر دائمی . فرعون بلافاصله این موضوع را با همسرش آسیه در میان گذاشت و او نیز فرعون را در قبولِ شرطِ موسی تشویق کرد . امّا فرعون گفت …

متن کامل ” حکایت گفتن موسی به فرعون که از من یک پند قبول کن ” را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

متن کامل ابیات غره شدن آدمی به ذکاوت و تصویرات طبع خویش

ابیات 2562 الی 2576

2562) دیدم اندر خانه من نقش و نگار / بودم اندر عشقِ خانه بی قرار

2563) بودم از گنجِ نهانی بی خبر / ورنه دَستَنبُویِ من بودی تَبَر

2564) آه ، گر دادِ تبر را دادمی / این زمان غم را تبرّا دادمی

2565) چشم را بر نقش می انداختم / همچو طفلان عشق ها می باختم

2566) پس نکو گفت آن حکیمِ کامیار / که تو طفلی خانه پُر نقش و نگار

2567) در اِلهی نامه بس اندرز کرد / که برآر از دودمانِ خویش گَرد

2568) بس کن ای موسی ، بگو وعدۀ سِوُم / که دلِ من ز اضطرابش گشت گُم

2569) گفت موسی : آن سوم مُلکِ دو تُو / دو جهانی ، خالص از خصم و عدو

2470) بیشتر ز آن مُلک کاکنون داشتی / کآن بُد اندر جنگ ، وین در آتشی

2571) آنکه در جنگت چنان مُلکی دهد / بنگر اندر صلح ، خوانَت چون نهد

2572) آن کرَم کاندر جَفا آنهات داد / در وَفا بنگر چه باشد اِفتقاد

2573) گفت : ای موسی چهارم چیست ؟ زود / بازگو ، صبرم شد و حرصم فزود

2574) گفت : چارم آنکه مانی تو جوان / موی ، همچون قیر و رُخ ، چون ارغوان

2575) رنگ و بُو در پیشِ ما بس کاسِد است / لیک تو پستی ، سخن کردیم پست

2576) افتخار از رنگ و بُو و از مکان / هست شادیّ و فریبِ کودکان

شرح و تفسیر غره شدن آدمی به ذکاوت و تصویرات طبع خویش

دیدم اندر خانه من نقش و نگار / بودم اندر عشقِ خانه بی قرار


مولانا در این بخش می پردازد به بیان غرور انسان ها بر هوش و اِدراکِ خود و عدم تمایل آنان به استفاضه از چشمۀ علم و معرفت انبیاء . این بخش به ابیات پایانی بخش قبل مربوط می شود . زیرا در آنجا بیان شد که کسانی که در این دنیا بنای کهنه و فرسودۀ جسم را ویران نمی کنند و به گنج حقیقت واصل نمی شوند و آن را از دست رفته می یابند ندای دریغ و افسوسشان بلند می شود و سخت پشیمان می شوند . امّا در آن وقت دیگر پشیمانی سودی ندارد . مولانا از زبان این غفلت زدگان بیدار شده می فرماید :

معنی بیت : من در خانۀ جسم ، نقش و نگاری دیده بودم و در عشق به این خانه سخت بیقرار بودم .

بودم از گنجِ نهانی بی خبر / ورنه دَستَنبُویِ من بودی تَبَر


من از گنجِ نهفتۀ حقیقت در باطنم خبر نداشتم و اِلّا تبر را مانندِ دستنبو به دست می گرفتم . ( دَستَنبُو = گلوله ای مرکب ار عطریّات که آنرا به دست گیرند و ببویند ، میوه ای کوچک و خوشبو شبیه به گرمک ) [ من عاشقِ جسم و مقتضیّاتِ جسمانی ام بودم و مفتونِ هوش و اِدراکِ خود . بطوریکه از گنج حقیقت که در باطنم بود ، غافل ماندم . اگر از آن گنج خبر می یافتم . تَبَرِ ریاضت و عبادت برایم مطلوب و خوشایند می شد و با آن بنیادِ خانۀ جسم و مقتضیّاتِ آن را ویران می کردم و به گنج حقیقت دست می یافتم . ]

آه ، گر دادِ تبر را دادمی / این زمان غم را تبرّا دادمی


آه که اگر در دنیا حق تبر را ادا می کردم و با آن دکانِ تن را ویران می نمودم . غم از من دور بود و من اینچنین غمگین و پریشان نبودم . [ تَبَرّا = دوری جُستن ]

چشم را بر نقش می انداختم / همچو طفلان عشق ها می باختم


چشمتنِ خود را به نقش و نگارِ ظاهری می دوختم و مانندِ کودکان بدان نقش و نگارها سخت اظهار علاقه می کردم و خود را سرگرم می نمودم . [ همانطور که عادتِ طفلان است که به نقش و نگارهای رنگین عشق ورزند ، دنیا پرستان نیز کودکانه تنها بر ظواهرِ دنیا دل خوش می دارند . ]

پس نکو گفت آن حکیمِ کامیار / که تو طفلی خانه پُر نقش و نگار


پس آن فرزانۀ کامروا خوب گفت که تو کودکی و خانه پُر از نقش و نگار است . [ حکیم کامیار = منظور حکیم سنایی غزنوی است . اکبر آبادی در در صفحه 114 دفتر چهارم شرح خود گوید که حکیم سنایی در الهی نامه فرموده :

اندرز من به تو اینست / که تو طفلی و خانه رنگین است ]

در اِلهی نامه بس اندرز کرد / که برآر از دودمانِ خویش گَرد


حکیم سنایی در الهی نامه اندرزهای فراوان داده است . از جمله گفته است که هستی مجازی خود را ویران کن . ( گَرد برآوردن = پایمال کردن ، ویران کردن ، هلاک ساختن ) [ انقروی منظور از «دودمان» را حواس ظاهره و باطنه دانسته است که به منزلۀ یک خاندان اند . بنابراین باید بنای جسم و مقتضیّاتِ جسم را ویران کنی تا به گنجِ حقیقت واصل شود . ]

بس کن ای موسی ، بگو وعدۀ سِوُم / که دلِ من ز اضطرابش گشت گُم


در اینجا مولانا مجدداََ بازمی گردد به ادامه حکایت موسی (ع) و فرعون و از قولِ فرعون می گوید : ای موسی دیگر کافی است . وعدۀ سوم را بگو که از تشویش و نگرانی آن ، قلبم نابود شد .

گفت موسی : آن سوم مُلکِ دو تُو / دو جهانی ، خالص از خصم و عدو


موسی (ع) گفت : وعدۀ سوم آنکه سلطنت مضاعف دنیا و آخرت نصیب تو شود . سلطنتی که عاری از دشمن و بَدخواه است .

بیشتر ز آن مُلک کاکنون داشتی / کآن بُد اندر جنگ ، وین در آتشی


البته بدان که آن سلطنت از سلطنتی که اینک در اختیار داری بیشتر و بالاتر است . با این تفاوت که تو این سلطنت را با جنگ و ستیزِ با خدا و خلق به دست آورده ای در حالیکه سلطنتی را که من وعده اش را می دهم در کمالِ صلح و آرامش تصاحب خواهی کرد و مسلماََ چیزی که با صلح به دست آید بهتر از چیزی است که با جنگ و ستیز حاصل شود . ]

آنکه در جنگت چنان مُلکی دهد / بنگر اندر صلح ، خوانَت چون نهد


آن خدایی که چنین سلطنتی را در حالِ جنگِ با انبیاء و اولیاء به تو عطا کرده است . پس ببین در صلح چه سفره ای برایت می گسترد . [ تو با آنکه هم اکنون در حالِ ستیز با خدا و خلقی به چنین سلطنتی رسیده ای . حال ببین وقتی از درِ صلح درآیی خدا چه اِنعامی به تو می دهد . ]

آن کرَم کاندر جَفا آنهات داد / در وَفا بنگر چه باشد اِفتقاد


آن خدای کریمی که با آن همه ستمگری هایت ، چنان نعمت های شایانی به تو عطا کرده است . ببین وقتی که تو به طاعت و عبادت او وفا کنی چه دلجویی هایی از تو به عمل آورد . [ اِفتقاد = دلجویی کردن ]

گفت : ای موسی چهارم چیست ؟ زود / بازگو ، صبرم شد و حرصم فزود


فرعون گفت : ای موسی وعدۀ چهارم چیست ؟ زود باش بگو که کاسۀ صبرم لبریز شده و حرص و طمعم بدان فزونی گرفته است .

گفت : چارم آنکه مانی تو جوان / موی ، همچون قیر و رُخ ، چون ارغوان


موسی (ع) گفت : وعدۀ چهارم اینکه تو جوان می مانی . موهایت مانندِ قیر سیاه و چهره ات مانندِ ارغوان ، سرخ می ماند .

رنگ و بُو در پیشِ ما بس کاسِد است / لیک تو پستی ، سخن کردیم


گر چه رنگ و بُو در نظرِ ما بسیار بی رونق است . امّا تو ای فرعون چون سطحِ شعور و اِدراکت پایین است . ناچار ما نیز سطحِ کلامِ خود را تنزّل دادیم تا مقصودمان را به تو بفهمانیم . [ رنگ و بُو = کنایه از ظواهر است . در بارگاهِ الهی آنچه معتبر است . مغز و جوهرِ حقیقی آدمیان است . نه ظاهر و پوست . و اِلّا وصفِ حقیقت در لفظ نمی گنجد و با زیبایی ها و جمالِ دنیایی قابل قیاس نیست . ]

افتخار از رنگ و بُو و از مکان / هست شادیّ و فریبِ کودکان


زیرا افتخار به رنگ و بو و مکان ، یعنی مفتون شدن به ظواهرِ دنیا چیزی است که کودکان را شادمان و مفتون می سازد . [ ظواهر دنیا نیز مایۀ شادی و تفاخرِ کودک صفتانِ دنیا پرست است . ]

شرح و تفسیر بخش قبل                    شرح و تفسیر بخش بعد

دکلمه غره شدن آدمی به ذکاوت و تصویرات طبع خویش

خلاصه زندگینامه مولانا جلال الدین محمد بلخی

سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین  خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …

متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

خلاصه معرفی کتاب مثنوی معنوی مولوی

مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …

متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر چهارم – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟