حدیث کنت کنزا مخفیا فاحببت ان اعرف یا گنج پنهان

حدیث کنت کنزا مخفیا فاحببت ان اعرف یا گنج پنهان | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

حدیث کنت کنزا مخفیا فاحببت ان اعرف یا گنج پنهان | شرح و تفسیر

شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی

کتاب : مثنوی معنوی

قالب شعر : مثنوی

آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر چهارم ابیات 2540 تا 2561

نام حکایت : حکایت گفتن موسی به فرعون که از من یک پند قبول کن

بخش : 3 از 10 ( حدیث کنت کنزا مخفیا فاحببت ان اعرف یا گنج پنهان )

مثنوی معنوی مولوی

خلاصه حکایت گفتن موسی به فرعون که از من یک پند قبول کن

حضرت موسی (ع) به فرعون فرمود : بیا یک حرف از من بپذیر و در عوض چهار پاداش به تو می دهم . فرعون گفت : ای موسی آن حرف را برای من بیان کن . موسی فرمود : آن حرف اینست که آشکارا بگویی خدایی جز خدای یگانه نیست . فرعون گفت : ای موسی اکنون آن چهار پاداش را توضیح دِه . سپس موسی (ع) آن چهار پاداش و فضیلت را بر شمرد که عبارت بودند از تندرستی ، عمر طولانی ، سلطنت در دنیا و آخرت و عمر دائمی . فرعون بلافاصله این موضوع را با همسرش آسیه در میان گذاشت و او نیز فرعون را در قبولِ شرطِ موسی تشویق کرد . امّا فرعون گفت …

متن کامل ” حکایت گفتن موسی به فرعون که از من یک پند قبول کن ” را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

متن کامل ابیات حدیث کنت کنزا مخفیا فاحببت ان اعرف یا گنج پنهان

ابیات 2540 الی 2561

2540) خانه پُر کُن ، کز عقیقِ این یَمَن / صد هزاران خانه شاید ساختن

2541) گنج زیرِ خانه است و چاره نیست / از خرابی خانه مَندیش و مَایست

2542) که هزاران خانه از یک نقدِ گنج / توان عمارت کرد ، بی تکلیف و رنج

2543) عاقبت این خانه خود ویران شود / گنج از زیرش یقین عُریان شود

2544) لیک آنِ تو نباشد ، ز آنکه روح / مزدِ ویران کردَنَستش آن فُتوح

2545) چون نکرد آن کار ، مزدش هست ؟ لا / لَیسَ لِلاِنسانِ اِلّا ما سَعی

2546) دست خایی بعد از آن تو ، ای دریغ / این چنین ماهی بُد اندر زیرِ میغ

2547) من نکردم آنچه گفتند از بِهی / گنج رفت و ، خانه و ، دستم تهی

2548) خانۀ اُجرت گرفتی و کِری / نیست مِلکِ تو به بَیعی یا شِری

2549) این کِری را مدّتِ او تا اَجَل / تا در این مدّت کنی در وَی عمل

2550) پاره دوزی می کُنی اندر دکان / زیرِ این دکُانِ تو ، مدفون دو کان

2551) هست این دکّان کِرایی ، زود باش / تیشه بستان و تَکش را می تراش

2552) تا که تیشه ناگهان بر کان نهی / از دکان و پاره دوزی وا رهی

2553) پاره دوزی چیست ؟ خوردِ آب و نان / می زنی این پاره بر دلقِ گِران

2554) هر زمان می درّد این دلقِ تنت / پاره بر وَی می زنی زین خوردنت

2455) ای ز نسلِ پادشاهِ کامیار / با خود آ ، زین پاره دوزی ننگ دار

2556) پاره یی بر کن از این قعرِ دکان / تا برآید سر به پیشِ تو دو کان

2557) پیش از آن کین مهلتِ خانه کِری / آخر آید ، تو نخورده زو بَری

2558) پس تو را بیرون کند صاحب دکان / وین دکان را بَرکند از رویِ کان

2559) تو ز حسرت ، گاه بر سر می زنی / گاه ریشِ خامِ خود برمی کنی

2560) کِای دریغا آنِ من بود این دکان / کور بودم ، بر نخوردم زین مکان

2561) ای دریغا بُودِ ما را بُرد باد / تا اَبَد یا حَسرتا شد لِلعِباد

شرح و تفسیر حدیث کنت کنزا مخفیا فاحببت ان اعرف یا گنج پنهان

خانه پُر کُن ، کز عقیقِ این یَمَن / صد هزاران خانه شاید ساختن


خانه را از بنیادش ویران کن . زیرا از عقیقِ این یَمَن می توان صدها هزار خانه ساخت . [ ابوریحان بیرونی در بارۀ عقیق گوید : عقیق را انواعی است و کان هایِ فراوان دارد که از آن جمله یَمَن است و … مرغوبترینِ عقیق ها ، عقیقِ یَمَن و رومی است . زیرا شفّاف و برّاق است ( الصیدنة ، ص 434 ) . و خواجه نصیر نیز عقیق را در شمارِ احجارِ کریمه ای آورده که تناسبی با جواهر دارد و خداوند آن را آفریده است تا انسان ها بر حسبِ احتیاجاتِ خود در آن تصرّف کنند و چیزهایی که لازم دارند با آن بسازند . و مرغوبترینِ آن زرد و شفّاف است ( تنسوخ نامۀ ایلخانی ، ص 115 و 196 و 197 ) . «عقیق» در این بیت اشاره دارد به عرفان و ایمان ، و «یَمَن» ، اشاره دارد به قلب انسان ، و «خانه» ، اشاره دارد به هستی مجازی انسان . روایتی از قول حضرت نبی اکرم (ص) آمده است که احتمالاََ مولانا در این بیت به آن اشاره دارد . « بهوش باشید که ایمان ، یَمَن است و حکمت نیز یَمَنی است و من نَفَسِ پروردگارتان را از جانبِ یَمَن می یابم » ( احادیث مثنوی ، ص 73 ) ]

مولانا در این فصل به شرح و بیانِ حدیثِ قدسی کنز مخفی ( = شرح بیت 2862 دفتر اوّل ) پرداخته است . این حدیث ، مستنداََ در جایی وارد نشده است . امّا به هر حال کنز مخفی و یا گنج پنهان کنایه از هویّتِ حضرت احدیّت است که از هر گونه اسم و رسم و حدّ و تعیّنی مبرّاست . و این مقام را عرفا غیب و یا غیب الغیوب اصطلاح کرده اند . و وجه تسمیه آن به گنج از آنروست که گنج همیشه پنهان و پوشیده است و یافتن آن کارِ هر کسی نیست و تنها برای قلیلی میسر است . همینطور مفتاح گنج الهی آسان به دست نمی آید . مولانا این بخش را در ارتباط با ابیان 2534 و 2535 بخش قبل آورده است .

منظور بیت : خودبینی و انانیّت را با تیشۀ عبادت و ریاضت ویران کن تا با عقیقِ حکمت و معرفتِ قلبی به بقای حقیقی واصل شوی ( مقتبس از شرح کبیر انقروی ، ج 11 ، ص 816 ) .

گنج زیرِ خانه است و چاره نیست / از خرابی خانه مَندیش و مَایست


چاره ای نیست ، چون گنج در زیرِ خانه نهفته است . پس نباید از ویران کردن خانه تردیدی به دل راه دهی . و درنگ نیز جایز نیست . [ گنج حقیقت نیز در باطنِ هر فردی نهفته است . پس باید دست بکار شد و آن گنج را به دست آورد . چنانکه امیر مؤمنان علی (ع) رسالت انبیاء را به ظهور رساندن این دفینه ها و گنجینه های روحی و باطنی دانسته است . « و گنجخانه های عقول را برای ایشان برکاوند » ( نهج البلاغه فیض الاسلام ، خطبۀ 1 ، فقرۀ 35 ) ]

که هزاران خانه از یک نقدِ گنج / توان عمارت کرد ، بی تکلیف و رنج


زیرا از تقدینه های این گنجینه می توان بدونِ هیچ زحمت و رنجی هزاران خانه را آباد کرد .

عاقبت این خانه خود ویران شود / گنج از زیرش یقین عُریان شود


این خانه ، سرانجام ویران خواهد شد و گنجِ نهفته از زیر آن پیدا خواهد شد . [ سرانجام خانۀ جسم و موجودیت موهوم و ظلّی بشر فانی خواهد شد و گنج حقیقت ظاهر خواهد گشت . و کسانی مالک این گنج می شوند که به مرگ اختیاری روی آورند . توضیح مرگ اختیاری در شرح بیت 4 دفتر اوّل آمده است . ]

لیک آنِ تو نباشد ، ز آنکه روح / مزدِ ویران کردَنَستش آن فُتوح


امّا وقتی که با مرگِ اجباری و موتِ اضطراری از دنیا بروی دیگر گنجِ حقیقت نصیبِ تو نمی شود . زیرا فتوحی که نصیبِ انسان می شود . پاداش آن ویران کردن است . [ هر گاه که انسان در این دنیا بر هواهای نفسانی خود غلبه کند و راهِ ریاضت و عبادت در پیش گیرد و روحِ خود را به پلیدی ها و زخارفِ این جهان آلوده نسازد و سینه ای زدوده از غبارِ کین و آز داشته باشد به گنجِ حق دست یازد . زیرا حضرت حق به ازای اینکه او قمعِ شهوات کرده و به لذایذ جسمانی بی اعتنا شده ، فتوحات ربّانی و معرفت الهی عطا فرماید . ]

فتوح = در لغت به معنی حاصل شدن چیزی است که حصول آن توقع نرود ( شرح فصوص الحکم ، ج 1 ، ص 405 ) امّا در اصطلاح عرفان عبارت است از نوعی مکاشفه که سب معرفت حق شود . بی آنکه زحمت و طلبی در بارۀ آن صورت گیرد و این را فتوح مکاشفه گویند ( فتوحات مکیّه ، ج 2 ، ص 505 ) ولی اگر فتوح ، جمعِ فتح باشد به معنی چیزهایی است که بر بنده گشوده شود ، پس از آنکه بر او بسته بود از قبیل نعمت های ظاهری و باطنی مانند ارزاق و عبادات و علوم و مکاشفات ( شرح الاسماء الحسنی ، ص 102 ) .

چون نکرد آن کار ، مزدش هست ؟ لا / لَیسَ لِلاِنسانِ اِلّا ما سَعی


آیا کسی که کاری انجام نداده ، دستمزدی دارد ؟ مسلماََ ندارد . زیرا « برای آدمی نیست جز آنچه کوشد » [ مصراع دوم اشاره دارد به آیه 39 سورۀ نجم و آیه بعدِ آن هم مورد نظر است « نیست برای آدمی جز آنچه کوشد و براستی که او نتیجۀ سعی و کارِ خود بیند » ]

دست خایی بعد از آن تو ، ای دریغ / این چنین ماهی بُد اندر زیرِ میغ


سپس دستِ خود را از رویِ افسوس و حسرت به دندان می گزی و می گویی : دریغا که چنین ماهِ منیری در زیرِ ابر پنهان شد . ( میغ = ابر ) [ در آیه 31 سورۀ اَنعام آمده است « آنان که لقایِ خداوند را دروغ انگاشتند براستی که زیانکار شدند . تا آنکه ناگهان قیامت ( یا مرگ ) در رسد . گویند : افسوس که در حقِ این موضوع کوتاهی کردیم … » ]

من نکردم آنچه گفتند از بِهی / گنج رفت و ، خانه و ، دستم تهی


من آن اعمالِ نیکی که انبیاء و اولیاء بدان سفارش می کردند انجام ندادم . در نتیجه گنجِ حقیقت و خانۀ وجودم از دست رفت و دستم خالی ماند .

خانۀ اُجرت گرفتی و کِری / نیست مِلکِ تو به بَیعی یا شِری


فرض کن خانه ای را کرایه و اجاره کرده ای و مسلماََ آن خانه از طریق خرید و فروش به مالکیّتِ تو درنیامده و مِلکیِ تو محسوب نمی شود . [ کِری = کِرا ، کرایه و مال الاجاره / بَیع = فروختن و خریدن ، بیشتر به معنی فروختن استعمال می شود / شِری = فروختن و خریدن ، بیشتر به معنی خریدن استعمال می شود ]

این کِری را مدّتِ او تا اَجَل / تا در این مدّت کنی در وَی عمل


مهلتِ سکونتِ تو در خانۀ کرایه ای جسم تا وقت فرا رسیدن مرگ است . و این خانه را از آنرو به تو کرایه داده اند که در آن انجام اعمال صالح بپردازی . [ غرض و غایت خلقتِ تو خور و خواب و خشم و شهوت نیست . ]

پاره دوزی می کُنی اندر دکان / زیرِ این دکُانِ تو ، مدفون دو کان


امّا تو ای انسان در دکّانِ جسمِ خود به پینه دوزی مشغولی در حالی که در زیرِ این دکّان ، دو معدنِ گرانبها نهفته است . [ دو کان = دو معدن ، انقروی می گوید که منظور از آن علم و عمل و یا ذات و صفاتِ الهی است ( شرح کبیر انقروی ، ج 11 ، ص 819 ) . حکیم سبزواری می گوید : مراد از دو «کان» بهشت صوری و جنّتِ روحانی ، و یا مظهریت علم و قدرت ، و یا مظهریتِ جمال و جلال الهی است ( شرح اسرار ، ص 308 ) . شارحی دیگر گفته است : دو «کان» به ذاتِ الهی بازمی گردد ( شرح مثنوی مولوی معنوی ، ج 5 ، ص 206 ) . نیکلسون می گوید : منظور روح و عقلِ معاد است . زیرا این دو ، حقیقت وجودی انسان را تشکیل می دهند ( شرح مثنوی معنوی مولوی ، دفتر چهارم ، ص 1593 ) . به هر تقدیر مولانا می گوید : ای انسان به وجودِ ظاهری خود منگر که گنجِ حقیقت در تو نهفته است . امّا تو در دکّانِ جسم و جسمانیّت تنها به لذّاتِ جسمانی می پردازی و خبر نداری که حق تعالی تو را برای این کار نیافریده است . بلکه گنجِ حقیقت در تو نهان است و باید آن را بیابی . مولانا در این بیت لذات جسمانی را در حدِ پینه دوزی تنزّل می دهد و در بیت 2553 همین بخش معلوم می کند که مرادش از « پینه دوزی » خوردن و نوشیدن است . ]

هست این دکّان کِرایی ، زود باش / تیشه بستان و تَکش را می تراش


این دکّان ، کرایه ای است . زود باش تیشه به دست گیر و پِی و پایه آن را ویران کن . [ تَک = تَه ، قعر ، عُمق ، منظور روح حیوانی است چون در اَدنی مرتبۀ روح های دیگر است ]

تا که تیشه ناگهان بر کان نهی / از دکان و پاره دوزی وا رهی


پایه دکانِ جسم و دنیا را با تیشۀ ریاضت و عبادت ویران کن تا اینکه تیشه ات به گنج رسد و از این دکان و پینه دوزی نجات پیدا کنی . [ ریاضت و عبادت ، تو را به حقیقت واصل می کند و آنگاه به غنای حقیقی می رسی و دیگر اسیر مقتضیّاتِ جسم و دنیا نمی شوی . ]

پاره دوزی چیست ؟ خوردِ آب و نان / می زنی این پاره بر دلقِ گِران


پینه دوزی چیست ؟ پینه دوزی خوردن آب و نان است . و این وصله ها را دائماََ بر جامۀ سنگین و ثقیلِ جسم می زنی . [ مولانا جسمِ انسان را به دَلق تشبیه کرده است . زیرا دلق نوعی از جامۀ رویین دراویش است که با پاره های رنگارنگِ پارچه دوخته می شود . پس هر لقمه و لذّتی مانندِ وصله ای بر پیکرِ فانی آدمی دوخته می شود . امّا این دلق را از هر طرف که بدوزی از طرفِ دیگر پاره می گردد . بیماری ها و رنجوری ها یکی پس از دیگری وارد می شود . هنوز از این رنج و مرض خلاص نشده ای ، گرفتاری دیگری از راه می رسد . ]

هر زمان می درّد این دلقِ تنت / پاره بر وَی می زنی زین خوردنت


خرقۀ جسمت هر لحظه پاره می شود و تو با خوردن و آشامیدن ، بر پارگی خرقه ات وصله ای می زنی .

ای ز نسلِ پادشاهِ کامیار / با خود آ ، زین پاره دوزی ننگ دار


ای کسی که از نسلِ پادشاهِ کامروایی . به خود بیا و این پینه دوزی را ننگ بدان . [ برخی از شارحان مراد از « پادشاهِ کامیار » را آدم ابوالبشر دانسته اند بدین جهت که همۀ آدمیان ابنایِ او هستند . برخی نیز مراد از « پادشاهِ کامیار » را حضرت رسول الله (ص) میدانند بدین جهت که آن حضرت ، سرور کائنات و مفخر موجودات است . به هر تقدیر منظور از « پادشاهِ کامیار » انسانِ کامل است . ]

پاره یی بر کن از این قعرِ دکان / تا برآید سر به پیشِ تو دو کان


قسمتی از پِی و پایۀ ایت دکان را بردار تا دو معدن برای تو آشکار شود . [ رجوع شود به ابیات 2550 و 2551 همین بخش ]

پیش از آن کین مهلتِ خانه کِری / آخر آید ، تو نخورده زو بَری


پیش از آنکه مهلتِ این خانۀ اجاره ای به پایان رسد به کندنِ پِی آن خانه اقدام کن و اِلّا این مهلت منقضی می شود در حالی که تو هنوز از میوه و گنجِ آن بهره مند نشده ای . [ پیش از اتمام عُمر و فرا رسیدن اَجَل ، خویشتنِ حقیقی خود را بشناس و مفتونِ منِ کاذبِ خود مشو که سرایی بیش نیست و زود به محاق فنا می روی . ]

پس تو را بیرون کند صاحب دکان / وین دکان را بَرکند از رویِ کان


پس صاحبِ دکان می آید و تو را بیرون می کند و این دکان را از رویِ آن معدنِ گرانبها برمی دارد .

تو ز حسرت ، گاه بر سر می زنی / گاه ریشِ خامِ خود برمی کنی


تو در آن حال گاهی از روی افسوس و حسرت بر سرِ خود می کوبی و گاهی ریشِ حماقتِ خود را می کنی .

کِای دریغا آنِ من بود این دکان / کور بودم ، بر نخوردم زین مکان


و می گویی : افسوس که این دکان مالِ من بود ولی من کور بودم و از این جا بهره ای نبردم .

ای دریغا بُودِ ما را بُرد باد / تا اَبَد یا حَسرتا شد لِلعِباد


دریغا که دار و ندارِ ما را بادِ فنا با خود بُرد . و در این حال است که بندگانِ عاصی باید تا ابد حسرت بخورند . [ در آیه 30 سورۀ یس آمده است « دریغا بر بندگان که هیچ رسولی نیاید ایشان را جز آنکه به مسخره اش گیرند » ]

شرح و تفسیر بخش قبل                     شرح و تفسیر بخش بعد

دکلمه حدیث کنت کنزا مخفیا فاحببت ان اعرف یا گنج پنهان

خلاصه زندگینامه مولانا جلال الدین محمد بلخی

سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین  خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …

متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

خلاصه معرفی کتاب مثنوی معنوی مولوی

مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …

متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر چهارم – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟