شرح و تفسیر غزل شماره 41 دیوان سعدی شیرازی در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
شرح و تفسیر غزل شماره 41 دیوان سعدی شیرازی
شاعر : ابو محمد مصلح بن عبدالله ملقب به سعدی شیرازی
کتاب : دیوان اشعار
قالب شعر : غزل
آدرس شعر : غزل شماره 41 دیوان سعدی شیرازی
1) دیر آمدی ای نگارِ سرمست / زودت ندهیم دامن از دست
2) بر آتش عشقت آب تدبیر / چندانکه زدیم ، بازننشست
3) از رأی تو سر نمی توان تافت / وز روی تو در نمی توان بست
4) از پیشِ تو راهِ رفتنم نیست / چون ماهیِ اوفتاده در شَست
5) سودای لب شِکردهانان / بس توبۀ صالحان که بشکست
6) ای سرو بلند بوستانی / در پیشِ درختِ قامتت پَست
7) بیچاره کسی که از تو بُبرید / آسوده تنی که با تو پیوست
8) چشمت به کرشمه خونِ من ریخت / وز قتلِ خطا چه غم خورَد مست ؟
9) سعدی ، ز کمندِ خوب رویان / تا جان داری نمی توان جَست
10) ور سر ننهی در آستانش / دیگر چه کنی ، دری دگر هست ؟
دیر آمدی ای نگارِ سرمست / زودت ندهیم دامن از دست
ای معشوق سرخوشِ مست ، تو را دیر به دست آوردیم . حال که تو را یافتیم . دست از دامنت برنمی داریم . [ نگار = یار زیبا روی ، از آن جهت که معشوق خود را آرایش می کند و زینت می دهد ، به او نگار گفته اند / دامن از دست دادن = کنایه از رها کردن است ]
بر آتش عشقت آب تدبیر / چندانکه زدیم ، بازننشست
تمام دوراندیشی خویش به سان آب برای فرونشاندن شعله های آتش عشقت که در وجود ما زبانه می کشد به کار بردیم . امّا این آتش فروننشست و از شیفتگی ما به تو اندکی کم نشد .
از رأی تو سر نمی توان تافت / وز روی تو در نمی توان بست
نمی توان از اندیشه و ارادۀ تو سرپیچی کرد و نیز نمی توان در را بر روی تو بست و از دیدار تو محروم ماند . [ سرتافتن = کنایه از نافرمانی کردن ، روی گرداندن ]
از پیشِ تو راهِ رفتنم نیست / چون ماهیِ اوفتاده در شَست
نمی توانم از پیش تو بروم . درست همانند ماهی که در قلّاب ماهیگیر گرفتار شده باشد . [ شَست = قلّاب ماهیگیری ]
سودای لب شِکردهانان / بس توبۀ صالحان که بشکست
هوس لب شیرین دهنان و خوش سخنان چه بسیار موجب شکستن توبۀ پرهیزگاران و صالحان توبه کار گشته است . [ سودا = عشق و خیال ، یکی از اخلاط اربعه که غلبۀ آن موجب عشق و هوس و خیال ( مالیخولیا ) می شود / لب شکردهانان = لبی که در آن شادی و نشاط باشد ، لبی که سخنان فصیح و بلیغ می گوید / بس = بسیار ، قید کثرت است ]
ای سرو بلند بوستانی / در پیشِ درختِ قامتت پَست
ای آن که قامت سرو بوستانی با همه بلندی و زیبایی اش در پیش قد و قامت متناسب و زیبایت کوتاه و حقیر نماید . [ پست = کوتاه ]
بیچاره کسی که از تو بُبرید / آسوده تنی که با تو پیوست
کسی که از تو بگسلد درمانده و ناتوان می گردد و آن که به تو بپیوندد ، به آرامش دست می یابد . [ تن = کس ، شخص ]
چشمت به کرشمه خونِ من ریخت / وز قتلِ خطا چه غم خورَد مست ؟
چشمت با غمزه خون مرا ریخت . براستی مست از قتلی که به خطا مرتکب شده است ، چه غمی به خود راه می دهد . [ کرشمه = ناز ، غمزه ، اشاره به چشم و ابرو / قتل خطا = قتل غیر عمد ]
سعدی ، ز کمندِ خوب رویان / تا جان داری نمی توان جَست
ای سعدی ، از دام زیبارویان تا جان در بدن داری ، رهایی نخواهی یافت . یعنی سرانجام در دام عشق جان خواهی باخت .
ور سر ننهی در آستانش / دیگر چه کنی ، دری دگر هست ؟
اگر بر درگاه او سرِ ارادت و تسلیم بر زمین نگذاری ، چه خواهی کرد . آیا جز این درگاه ، آستانۀ دیگری برای سر نهادن می شناسی . [ آستان = پیشگاه ، درگاه / سرنهادن = کنایه از مطیع و تسلیم شدن ]
افصح المتکلّمین ، مصلح بن عبدالله ملقب به سعدی شیرازی ، یکی از ستارگان قَدَرِ اوّل آسمان شعر و ادب فارسی است . وی به تقریب در سال 606 هجری قمری در شیراز و در خانواده ای که به تعبیر خودش ، همه از عالمان دین بودند ، دیده به جهان گشود . در کودکی پدر را از دست داد و تحت سرپرستی و تربیت جدِ مادریش قرار گرفت …
متن کامل زندگینامه سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
در میان آثار منظوم سعدی ، غزل هایش جایگاه ویژه ای دارد . بی تردید بخشی از شهرت سعدی از رهگذر سروده شدن این غزل ها تحقق یافته است . زیرا با مطالعه این سروده هاست که خواننده درمی یابد سعدی در یافته های عاطفی و احساسی خویش را در نهایت فصاحت و بلاغت به نظم کشیده و در اختیار مخاطب قرار داده است .
این غزل ها افزون بر جذابیت و دلفریبی و افزونی که در صورت آنها مشاهده می شود ، در بُعدِ معنایی آینه ای است از افکار انسان دوستانه ، عشق بع هستی و حیات بشری ، عنایت به عوالم روحانی و ماورایی ، تجربه های بشری که سعدی آنها را در سفرهایش و …
متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
- شرح غزلهای سعدی – جلد اول و دوم – نوشته دکتر محمدرضا برزگر خالقی و دکتر تورج عقدایی – انتشارات زوّار