بیان آنکه هر کس را نرسد مثل آوردن در کار الهی | شرح و تفسیر

بیان آنکه هر کس را نرسد مثل آوردن در کار الهی | شرح و تفسیر | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

بیان آنکه هر کس را نرسد مثل آوردن در کار الهی | شرح و تفسیر

شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی

کتاب : مثنوی معنوی

قالب شعر : مثنوی

آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر سوم ابیات 2785 تا 2798

نام حکایت : اهل سبا و طاغی کردن نعمت ایشان را

بخش : 8 از 8 ( بیان آنکه هر کس را نرسد مثل آوردن در کار الهی )

مثنوی معنوی مولوی

خلاصه حکایت اهل سبا و طاغی کردن نعمت ایشان را

مردم سبا ، بَد گوهر بودند و از راهِ حق به دور . با اینحال در ناز و نعمتِ فراوان به سر می بردند . سیزده پیامبر به سوی آن قوم گسیل شد تا آنان را به خود آورند . پس از اندرزهای فراوان ، قومِ سبا از سرِ عِناد و نه از راهِ حق طلبی از آنان معجزه خواستند . پیامبران دوباره آنان را متوجّه حقیقت کردند امّا آنان سخنان آن بزرگان را مکر و افسون خواندند و رسالت ایشان را فریب شمردند و ضمن آن به حکایت خرگوش و …

متن کامل « حکایت اهل سبا و طاغی کردن نعمت ایشان را » را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید .

متن کامل اشعار بیان آنکه هر کس را نرسد مثل آوردن در کار الهی

ابیات 2785 الی 2798

2785) کی رسدتان این مَثَل ها ساختن / سویِ آن درگاهِ پاک انداختن ؟

2786) آن مَثَل آوردن ، آنِ حضرت است / که به علمِ سِرّ و جَهر او آیت است

2787) تو چه دانی سِرِ چیزی تا تو کَل / یا به زلفی یا به رُخ آری مَثَل ؟

2788) موسیی آن را عصا دید و ، نبود / اژدها بُد ، سِرِ او لب می گشود

2789) چون چنان شاهی نداند سِرِ چوب / تو چه دانی سِرِ این دام و حُبوب ؟

2790) چون غلط شد چشمِ موسی در مَثَل / چون کند موشی فضولی مُدّخَل ؟

2791) آن مثالت را چو اژدرها کند / تا به پاسخ جزو جزوت بَرکَند

2792) این مثال آورد ابلیسِ لعین / تا که شد ملعونِ حق تا یوم دین

2793) این مثال آورد قارون از لِجاج / تا فرو شد در زمین با تخت و تاج

2794) این مثالت را چو زاغ و بوم دان / که ازیشان پست شد صد خاندان

2795) نوح اندر بادیه کشتی بساخت / صد مَثَل گُو از پَیِ تَسخُر بتاخت

2796) در بیابانی که چاهِ آب نیست / می کند کشتی ، چه نادان ابلهی ست

2797) آن یکی می گفت : ای کشتی بتاز / و آن یکی می گفت : پَرّش هم بساز

2798) او همی گفت : این به فرمانِ خداست / این به چَربَک ها نخواهد گشت کاست

شرح و تفسیر بیان آنکه هر کس را نرسد مثل آوردن در کار الهی

کی رسدتان این مَثَل ها ساختن / سویِ آن درگاهِ پاک انداختن ؟


پیامبرانِ الهی به آن قومِ بَدنهاد گفتند : ای قوم ، شما کی شایسته بوده اید که برای کارهای الهی مَثَل بزنید و آن مَثَل ها را به سوی درگاهِ الهی ارجاع دهید ؟

آن مَثَل آوردن ، آنِ حضرت است / که به علمِ سِرّ و جَهر او آیت است


مثا آوردن در توصیف و بیانِ یک مطلب ، تنها سزاوار حق تعالی ( و بندگان صالح ) اوست چرا که او در علومِ نهان و عیان ، نشان و آیتی است مسلّم . [ منظور از آیت بودن خدا در نهان و عیان اینست که علمِ خدا محیط بر جمیعِ موجودات است و هیچ چیز از او غایب نیست از اینرو مثال آوردن زیبندۀ اوست و لاغیر . چنانکه در سورۀ حَشر ، آیه 21 می فرماید « … و مثل ها برای مردم می آوریم باشد که اندیشه کنند » ]

تو چه دانی سِرِ چیزی تا تو کَل / یا به زلفی یا به رُخ آری مَثَل ؟


تو آدم کچل ( در اینجا یعنی کسی که فاقد فضل و کمال است ) از سرّ و حقیقتِ انبیاء چه اطلاعی داری که مانندِ عارفانِ حقیقت بین به طریقِ مثل حرف می زنی و یا مثلاََ زلف و رخسار را بصورت تمثیلی بیان می کنی ؟ ( کَل = به قرینه زلف در مصراع دوم به معنی کچل است ، مجازاََ به معنی بی برگ و نوا و فاقد سرمایه های روحیِ فضل و کمال و علم و معرفت است ) [ این بیت نیز در نقدِ اهلِ تقلید است . عارفان حقیقی در تفهیم مطلب ، با مثل از خط و خال و لب و ابرو و زلفِ حضرت حق سخن می گویند که امثالِ آنان مناسب و به موقع است . امّا تو تقلیداََ به ضرب امثال می پردازی ولی در واقع کارِ تو تأویل است . ]

موسیی آن را عصا دید و ، نبود / اژدها بُد ، سِرِ او لب می گشود


با اینکه حضرت موسی (ع) از پیامبرانِ برجستۀ الهی بود . آن آیتِ بزرگ الهی ( اژدها ) را فقط به صورتِ یک چوبدستی دید . در حالی که باطناََ آن ، یک اژدها بود و چون عیاناََ به صورت یک اژدها در می آمد ، رازِ وجودش بر همگان آشکار می شود . [ اشاره به آیه 17 تا 21 سورۀ طه « و ای موسی آن چیست که به دستِ راست داری ؟ گفت : چوبدستی من است که بر آن تکیه می زنم و بدان گوسفندانم را می رانم و برگِ درختان را فرو می ریزم و نیازهای دیگرم را بدان برمی آورم . خدا گفت : ای موسی ، این چوبدستی را بیفکن . موسی آن را از دست بیفکند و ناگاه چوبدستی ، مار شد و به رفتار آمد . خدا گفت : بگیرش و مترس که ما آن را به سِرشتِ آغازینش بازبریم » خوارزمی گوید : موسی کلیم الله از سرّ چوبی آگاه نبود . زیرا که موسی ، عصای خود را چوبی پنداشت و از سرّ او که اژدها بود خبر نداشت . چون چشمِ موسی در معرفتِ چوبی فروماند قیاس کن چشمِ موش از اسرارِ حقایق اشیاء چه داند . ]

چون چنان شاهی نداند سِرِ چوب / تو چه دانی سِرِ این دام و حُبوب ؟


در جایی که شاهِ معرفتی چون موسایِ نبی از راز و حقیقـتِ یک چوب (عصای خود)خبر نداشته باشد . تو از رازِ این دام و دانه چه خبر داری ؟ [ شاید دام و دانه اشاره به قضا و قدر الهی باشد ( المنهج القوی ، ج 2 ، ص 375 ) ]

چون غلط شد چشمِ موسی در مَثَل / چون کند موشی فضولی مُدّخَل ؟


در جایی که چشمِ حقیقت بینِ موسای نبی ، در شناختِ حقیقت و حالِ یک چوب دجارِ اشتباه می شود . یک موشِ حقیر و فضول چگونه می تواند بدان سوی ، نقبی بزند و خود را به سرّ و حقیقت آن وارد کند ؟ [ مُدّخَل = جای داخل کردن ، محل وارد کردن / مثل = در این بیت به معی صفت و حال است ( شرح کبیر انقروی ، جزو دوم ، دفتر سوم ، ص 1077 ) ]

آن مثالت را چو اژدرها کند / تا به پاسخ جزو جزوت بَرکَند


خداوند مثال ها و سخنان باطلِ تو را در روزِ رستاخیز به صورتِ اژدها درمی آورد تا در جواب و جزای آن مثال ها و سخنان ناروا ، اعضای وجودت را پاره پاره کند . [ بزرگان عرفا و حکما به تجسم ملکوتی اعمال عقیده دارند . بدین معنی که گفتار و رفتار و کردار آدمی در عالمِ مثال ، تجسم می یابد . اعمالِ نیک به صورتِ باغ و راغ و جنّت و اعمال بد به شکل مار و مور و عقرب متخیّل می گردد . مولانا در مثنوی به کرّات ، مسئلۀ تجسمِ ملکوتی اعمال را موردِ تأکید قرار داده است . به شرح بیت 1690 دفتر اوّل و شرح بیت 2589 دفتر اوّل و شرح ابیات 1412 به بعد دفتر دوم رجوع شود . ]

این مثال آورد ابلیسِ لعین / تا که شد ملعونِ حق تا یوم دین


ابلیس ملعون اینگونه مثال ها را دستاویز خود ساخت و در نتیجه تا روزِ قیامت موردِ لعنت خدا قرار گرفت . [ ابلیس به ظاهر امر نگاه کرد و خود را برتر از حضرت آدم (ع) دید . چنانکه آیه 12 سورۀ اعراف و آیه 76 سورۀ ص ، به این مطلب اشاره شده است . رجوع شود شرح بیت 1285 دفتر اوّل . مصراع دوم اشاره دارد به آیه 78 سورۀ ص « و لعنت من بر تو تا روزِ قیامت حتمی است و برقرار » ]

این مثال آورد قارون از لِجاج / تا فرو شد در زمین با تخت و تاج


قارون هم از روی ستیزه و عنادِ خود ، اینگونه مثل ها را مستمسکِ خود کرد تا اینکه با تخت و تاجش به اعماقِ زمین فرو رفت . [ قارون = شرح بیت 864 دفتر اوّل ]

این مثالت را چو زاغ و بوم دان / که ازیشان پست شد صد خاندان


اینگونه مثل های خود را باید مانندِ زاغ و جغد ، شوم بدانی که بر اثرِ شومی آنها ، صدها خاندان از هم پاشیده و تباه شده است .

مثل ها زدن قوم نوح به استهزا ، در زمان کشتی ساختن


نوح اندر بادیه کشتی بساخت / صد مَثَل گُو از پَیِ تَسخُر بتاخت


این بیت و سه بیت بعدی ، شرح و اقتباسی است لطیف از آیه 38 سورۀ هود « و نوح به ساختن کشتی پرداخت و هر گاه کسی از قومش بر او می گذشت . وی را مسخره می کرد و نوح در پاسخِ آنان می گفت : اگر امروز شما ما را مسخره می کنید ما هم روزی شما را به سُخره گیریم . همانطور که شما امروز ما را موردِ استهزاء قرار می دهید »

معنی بیت : نوح در بیابان کشتی می ساخت و از میانِ قومِ او صدها نفر از این نوع مثل آوران برای مسخره کردنِ او بدان جانب شتافتند .

در بیابانی که چاهِ آب نیست / می کند کشتی ، چه نادان ابلهی ست


قومِ لجوجِ نوح می گفتند : این (نوح) چه آدمِ احمقی است که در بیابانی که چاهِ آب ندارد . دارد کشتی می سازد .

آن یکی می گفت : ای کشتی بتاز / و آن یکی می گفت : پَرّش هم بساز


یکی دیگر از آن میان به طریقِ تمسخر می گفت : آهای کشتی تندتر حرکت کن و آن دیگری می گفت : برای کشتی ات بال و پری هم قرار بده تا پواز کند .

او همی گفت : این به فرمانِ خداست / این به چَربَک ها نخواهد گشت کاست


نوح در پاسخ آن ستیزه گران می گفت : این کشتی به فرمانِ خدا ساخته می شود . و مطمئن باشید که ساختِ این کشتی با مسخره بازی شما نیمه تمام نخواهد ماند . ( چَربَک = دروغ ، بهتان ، سخنی که به صورت تمسخر به کسی بگویند ) [ مصراع اوّل اشاره است به آیه 37 سورۀ هود « زیر نظر ما و به دستور ما کشتی بساز … » ]

شرح و تفسیر بخش قبل                    شرح و تفسیر حکایت بعد

دکلمه بیان آنکه هر کس را نرسد مثل آوردن در کار الهی

خلاصه زندگینامه مولانا جلال الدین محمد بلخی

سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین  خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …

متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

خلاصه معرفی کتاب مثنوی معنوی مولوی

مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …

متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر سوم – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟