شرح و تفسیر در بیان صفت توحید

شرح و تفسیر در بیان صفت توحید در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

شرح و تفسیر در بیان صفت توحید

شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی

کتاب : مثنوی معنوی

قالب شعر : مثنوی

آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر اول ابیات 3077 تا 3101

نام حکایت : رفتن گرگ و روباه در خدمت شیر به شکار

بخش : 4 از 9

مثنوی معنوی مولوی
داستان و حکایت

شیری همراه گرگ و روباهی به شکار رفتند . و یک گاو وحشی و یک بزِ کوهی و یک خرگوش شکار کردند . آنگاه شیر به گرگ دستور داد تا حیوانات صید شده را میان خود تقسیم کند . گرگ گفت : گاوِ وحشی سهمِ شیر باشد . بزِ کوهی سهمِ خودم و خرگوش سهمِ روباه . شیر ناگهان برآشفت . زیرا که دید گرگ در محضرِ شاهانه او ، حرف از «من» و «تو» و «قسمت من» و قسمت تو و او» می زند . در حالیکه این صیدها فقط با حضور نیرومند شیر حاصل شده است . از اینرو برای عقوبت گرگ ، پنجه ای قوی بر او زد و در دَم هلاکش نمود . سپس رو به روباه کرد و گفت : صیدها را تو تقسیم کن . روباه …

متن کامل حکایت رفتن گرگ و روباه در خدمت شیر به شکار را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید .

متن کامل ابیات 3077 الی 3101

3077) گفت یارش کاندرآ ای جمله من / نَی مخالف چون گُل و خارِ چمن

3078) رشته یکتا شد ، غلط کم شو کنون / گر دو تا بینی حروفِ کاف و نون

3079) کاف و نون همچون کمند آمد جَذوب / تا کشاند مر عدم را در خُطوب

3080) پس دو تا باید کمند اندر صُوَر / گرچه یکتا باشد آن دو در اثر

3081) گر دو پا گر چار پا ، یک را بَرَد / همچو مِقراضِ دو تا ، یکتا بُرَد

3082) آن دو انبازانِ گازُر را ببین / هست در ظاهر خِلافی زآن و زاین

3083) آن یکی کرباس را در آب زد / و آن دگر همباز خشکش می کند

3084) باز او آن خشک را تر می کند / همچو ز استیزه به ضد بر می تند

3085) لیک ، این دو ضدِ استیزه نما / یکدل و یک کار باشد در رضا

3086) هر نَبی و هر وَلی را مَسلکی است / لیک ، با حق می بَرَد جمله یکی است

3087) چونکه جمع مستمع را خواب بُرد / سنگ های آسیا را آب بُرد

3088) رفتنِ این آب ، فوقِ آسیاست / رفتنش در آسیا بهرِ شماست

3089) چون شما را حاجتِ طاحون نماند / آب را در جویِ اصلی باز راند

3090) ناطقه ، سوی دهان تعلیم راست / ورنه خود آن نطق را جویی جداست

3091) می رود بی بانگ و بی تَکرارها / تَحتَها الانهار تا گُلزارها

3092) ای خدا جان را تو بنما آن مقام / که درو بی حرف می روید کلام

3093) تا که سازد جانِ پاک از سَر قَدَم / سویِ عرصۀ دورپهنای عدم

3094) عرصۀ بس با گشاد و با فضا / وین خیال و هست یابد زو نوا

3095) تنگ تر آمد خیالات از عدم /  ز آن سبب باشد خیال ، اسبابِ غَم

3096) باز هستی ، تنگتر بود از خیال / ز آن شود در وَی قَمرها چون هلال

3097) باز هستیِ جهانِ حس و رنگ / تنگ تر آمد که زندانی است تنگ

3098) علتِ تنگی است ترکیب و عدد / جانبِ ترکیب ، حس ها می کشد

3099) ز آن سویِ حس ، عالمِ توحید دان /  گر یکی خواهی ، بدان جانب بران

3100) امرِ کُن یک فعل بود و نون و کاف / در سخن افتاد و معنی بود صاف

3101) این سُخن پایان ندارد ، بازگرد / تا چه شد احوالِ گرگ اندر نَبَرد ؟

 

 

شرح و تفسیر در بیان صفت توحید

گفت یارش کاندرآ ای جمله من / نَی مخالف چون گُل و خارِ چمن


آن دوست از درون سرای خود گفت : ای کسی که وجود خود را در وجود من فانی کرده ای و خویشتن را یکسره در وجود من ، مستهلک ساخته ای و من شده ای . به سرایم اندر شو که تو همچون گُل و خارِ چمن ضد نیستی بلکه عینِ گُلی .

رشته یکتا شد ، غلط کم شو کنون / گر دو تا بینی حروفِ کاف و نون


رشته یکتا شد . یعنی وجودِ متعدد و کثیر به وحدت گرایید . مبادا که دوگانه بودن ظاهری و صُوری آن ، تو را به اشتباه افکند و گمان کنی که واقعا نیز کثرت وجود دارد . مثلا همین دو حرفِ کاف و نون ( کُن = باش ) ظاهراََ دو تاست و باطناََ قدرت ایجادیۀ حضرت سبحان را می رساند . [ غلط کم شو = کمتر اشتباه کن ]

کاف و نون همچون کمند آمد جَذوب / تا کشاند مر عدم را در خُطوب


این حرفِ کاف و نون (کُن) صورتاََ مانند کمندی است که ماهیّات و اعیان ثابتات را از کَتمِ عدم ، صید می کند و به عرصۀ وجود و شهود می کشاند . [ ملا هادی سبزواری می گوید : «کُن» وجودِ منبسط بر ماهیّات امکانیه و تعیّنات اعتباریه است . ( شرح اسرار ، ص 78 ) . جَذوب = بسیار جذب کننده ، صیغۀ مبالغۀ جاذب . خُطوب = جمع خَطَب به معنی کارِ بزرگ و مهم ، عرصۀ وجود ) ]

پس دو تا باید کمند اندر صُوَر / گرچه یکتا باشد آن دو در اثر


پس در ظاهر ، کمند باید دو تا باشد اگر چه در اثر و نتیجه کار ، آن دو ، یکی است . حاصلِ کار ، این است که صید را گرفتار سازد .

گر دو پا گر چار پا ، یک را بَرَد / همچو مِقراضِ دو تا ، یکتا بُرَد


مثال دیگر ، انسان که دو پا دارد و بعضی از حیوانات با حیواناتی که چهار پا دارند . نتیجه آن یکی است و آن این است که هر دو با این پاهای متعدد و مختلف ، راه می روند . درست مانند دو لبۀ قیچی که هر چند دو تا است ولی تنها یک کار می کند و آن ایجاد بُرش است .

آن دو انبازانِ گازُر را ببین / هست در ظاهر خِلافی زآن و زاین


مثال دیگر ، دو نفر رختشوی که در ظاهر ، کارشان با هم مختلف است . [ گازُر = رختشوی ]

آن یکی کرباس را در آب زد / و آن دگر همباز خشکش می کند


زیرا یکی از رختشویان ، مثلا کرباس را در آب فرو می کند و دیگری آن را از آب بیرون می آورد و خشک می کند . [ کرباس = پارچه ای پنبه ای سفید و ارزان قیمت . همباز = انباز و شریک ]

باز او آن خشک را تر می کند / همچو ز استیزه به ضد بر می تند


آن رختشو ، کرباس خشک شده را دوباره در آب فرو می کند . گویی که با همکارش ستیز و عناد دارد .

لیک ، این دو ضدِ استیزه نما / یکدل و یک کار باشد در رضا


ولی این دو ضدّی که ظاهراََ با هم ستیزه و لجاج می کنند . در معنا هر دو یک عمل را انجام می دهند . [ همه این مثالها برای این است که دانسته شود که شمسِ حقیقت ، یکی است با مراتب مختلف ، اختلافها ، جنبۀ صُوری دارد . چنانکه آیین و روش پیامبران و رسولان در هداین خلق و حسب صورت ، متفاوت بود ولی بر حسب معنا یکی ، چنانکه در بیت ذیل بدان اشارت دارد ]

هر نَبی و هر وَلی را مَسلکی است / لیک ، با حق می بَرَد جمله یکی است


هر پیامبر و ولی مرشدی ، برای خود آیین و طریقتی خاص دارد که بر حسب ظاهر این آیین ها با هم اختلاف دارند . ولی چون آن راهها و روشها ، سالکان را به سرمنزل حقیقت می رساند و بنابراین در واقع طریقۀ انبیا و اولیاء یکی است . [ مولانا در تبیین این نکته می گوید : اگر راهها مختلف است اما مقصد ، یکی است . نمی بینی که راه به کعبه بسیار است . بعضی را راه از روم است و بعضی را از شام و بعضی را از عجم و بعضی را از چین و بعضی را از راهِ دریا از طرف هند و یمن . پس اگر در راهها نظر کنی . اختلاف ، عظیم و مباینت ، بی حد است . اما چون به مقصود نظر کنی همه متفق اند و یگانه . ( فیه ما فیه ، ص 97 ) ]

چونکه جمع مستمع را خواب بُرد / سنگ های آسیا را آب بُرد


به جهت اینکه خوابِ غفلت بر شنوندگان غالب شد . سنگ های آسیای حروف و الفاظ را آب معنی و حقیقتِ کُلّی از میان بُرد . یعنی الفاظ را تابُ معانی والا نیست . [ ملا هادی سبزواری گوید : این بیت مثالی است برای بیان توحید و وحدتِ وجود . زیرا بیش از آنکه کلام به ظرف حروف ، تنزل کند . در والاترین مرتبۀ فواد است . و در این مرحله ، واحد است و بسیط . و چون در قالب حروف ، تنزل کند . کثرتِ خیالی و حسّی به خود می گیرد . ( شرح اسرار ، ص 79 ) .

معمولا سنگ های آسیا از دو سنگِ زیرین و زبرین تشکیل می شود . مولانا ، دو لب را به دو سنگ اسیا تشبیه کرده است و سخن و گفتار را به آب و برده شدن سنگ های آسیا توسط آب ، کنایه از خاموش شدن و دَم برنیاوردن است . یعنی وقتی که شنونده گوش به اسرار و حقایق ندهد . من (مولانا) نیز خموش می شوم . ( شرح ولی محمد اکبرآبادی ، دفتر اول ، ص 223 ) ]

رفتنِ این آب ، فوقِ آسیاست / رفتنش در آسیا بهرِ شماست


آبِ حقایق از ناودان دهان ، روان می شود . ولی شأنِ این حقایق از حدود الفاظ و کلمات خارج است . اما به هر حال حصِه ای از این حقایق در ظرفِ الفاظ قرار می گیرد تا شما ارشاد شوید . [ گذرگاهِ آب یقین دلِ عارف است نه لب و دهان ]

چون شما را حاجتِ طاحون نماند / آب را در جویِ اصلی باز راند


ولی چون شما به آسیای ارشاد و هدایت نیازی ندارید . پس آب حقایق را دوباره به سوی راهِ اصلی اش باز می گرداند . [ آسیابانان عادت دارند که هرگاه مشتری به آسیا نیاید و گندمی برای آرد کردن نداشته باشند . آب را از آسیا قطع کنند و به شاهراه اصلی اش باز فرستند . به هر حال مولانا می گوید : اگر سخن می گویم و از آن حقایق نامعین حرف می زنم و آن را در قالب الفاظ می نهم . برای ارشاد شماست . و چون شما از آن بی نیازی احساس کنید . دیگر از آن دَم نزنم که جایگاه آن اسرار ، این الفاظ نیست  . ( شرح کبیر انقروی ، ج 3 ، ص 1123 ) ]

ناطقه ، سوی دهان تعلیم راست / ورنه خود آن نطق را جویی جداست


آن حقایق از راه دهان و حروف و الفاظ ، آشکار می شوند . وگر نه حقایق و اسرار ربانی جایگاه دیگری دارد که آن مسلماََ مرحلۀ جان و دل است . [ پس هرگاه مستمع ، خواهان آن حقایق شود . هادی و مرشد ، حصّه ای از آن خوانِ بیکران را در ظرف الفاظ بدو دهد والّا دوباره به سویِ عالَم جان و دل باز می رود ]

می رود بی بانگ و بی تَکرارها / تَحتَها الانهار تا گُلزارها


حقایق عالیه که از عقلِ کُلّی صادر می شود و به سوی این عالَم سرازیر می شود . نه تکرار پذیر است و نه با قیل و قال همراه . این عالَم حقایق که نه تکرار پذیر است و نه قیل و قال ، همچون مرغزاری است که در زیرِ سراهای آن ، جویبارها جاری است . [ مقتبس است از آیه 25 سوره بقره که می فرماید : « همانا مر ایشان راست باغهایی که جویباران در زیرِ آن روان است » ]

ای خدا جان را تو بنما آن مقام / که درو بی حرف می روید کلام


خداوندا آن مقامِ والا را تو به جان نشان بده که در آن مقامِ هُمام ، حقیقت بدونِ قیل و قال ظاهر می شود .

تا که سازد جانِ پاک از سَر قَدَم / سویِ عرصۀ دورپهنای عدم


تا اینکه جانِ پاک به عوضِ پا از سر ، برای خود قدم سازد . یعنی با اشتیاق تام و ذوق تمام به سوی عرصۀ پهناور عدم بشتابد . [ منظور از عدم در اینجا مرتبۀ حقیقت کُلّیّه است که تعیّن و تشخصّی در آن نیست . به اعتبار اینکه وجود ، مِن حیثُ هُوَ هُوَ ( یعنی حقیقت وجود آن گونه که هست ) در خارج موجود نیست . یعنی وجودِ مطلق ، آنها را در آینه های مظاهر و موجودات ظهور می کند . والّا حقیقتِ محضِ وجود ، پیدا و نمایان نیست . گویی که عدم و نیستی است . ( شرح مثنوی ولی محمداکبرآبادی ، دفتر اول ، ص 233 ) ( از سر قدم ساختن = استعاره از شتابان و شادان رفتن است . دورپهنا = بسیار فراخ و پهناور ) ]

عرصۀ بس با گشاد و با فضا / وین خیال و هست یابد زو نوا


این عرصۀ بیکران که مرتبۀ حقیقت کُلّیّه نام دارد . به گونه ای است که این عالَمِ صورت و خیال ، از آن عالَم مایه می گیرد و آن جهان بیکران ، اساس و زیربنای این عالَم صُوری است . [ مولانا در این بیت می گوید : جهان الهی ، سرچشمه جمیع موجودات است . از اینرو همۀ فعالیت های درونی انسان از آن جمله عالَم خیال که عرصه ای بس وسیع دارد . جملگی از آن عالم الهی نشأت گرفته است و سپس مولانا در ابیات بعدی وسعت و محدودیت عالم خیال و محسوسات و عالم الهی را با هم مقایسه می کند ]

تنگ تر آمد خیالات از عدم /  ز آن سبب باشد خیال ، اسبابِ غَم


عالم خیال از عالم حقیقت کُلّیّه ( عالم الهی ) تنگ تر و محدودتر است به همین جهت عالم خیال ، روح را غمگین می سازد . [ خیال محصولِ یکی از حواس باطنی است که قدما بدان متخیّله می گفتند و کار این قوه این است که داده های حواس ظاهره را بگیرد و آنچه از قوۀ واهمه گرفته در هم بیامیزد به تعمیمِ مفاهیم پردازد . اما در میانِ حکما برخی به تجرُدِ خیال عقیده نداشتند . از آن جمله ابن سینا ، اما شیخ اشراق و جماعتی از متأخران ، نظیر شیخ بهایی و شاگردش ملاصدرا ، قوۀ خیال را مجرّد دانسته اند . و اما منظور از ملالت انگیز بودن و غم آفرین بودن خیال ، خیالاتِ فاسده است که حجابِ روح است . ]

باز هستی ، تنگتر بود از خیال / ز آن شود در وَی قَمرها چون هلال


باز همین جهان مادّی نیز از خیال ، تنگتر است . ( زیرا جهانِ ماده دارای امتداد و تزاحم اشیاء است که وقتی کُره ای در مقابل ماه می ایستد . ما آن را به صورتِ هلال مشاهده می کنیم . در حالیکه ماه کُروی شکل است . [ هلال ، اَشکالِ ظاهری ماه از نظرِ یک ناظر زمینی است و جمع آن اَهِلَّه است . چون خورشید ، فقط یک نیمکره ماه را روشن می کند . ناظر زمینی نیز فقط آن نیمه را مشاهده می کند و این قسمت نیز در طول هر ماه دچار دگرگونی است . در اول هر ماه به شکلِ هلال نازک است . پس از یک هفته به شکلِ نیمدایره است و در آخر هفته دوم ، دایره ای تمام روشن است و در هفته سوم مانند هفته اول نیمدایره است و در هفته چهارم پس از محاق ، مجدداََ به صورت هلال درمی آید . این تغییر به ترتیب ، هلال ، تربیع اول ، تربیع دوم و هلال دوم یا همان هلال اول نام دارد و فارسی زبانان قدیم ، هلال را نوماه و تربیع را نیم ماه و بدر را پُرماه نامیده اند . ( فرهنگ اصطلاحات نجومی ، ص 862 )

_ مراد از هستی در اینجا ، عالم موجودات و محسوسات است که از خیال محدودتر است . زیرا عالم محسوسات در مقادیر و کمیّات احاطه شده . در حالیکه خیال ، مجرّد است . چنانکه مثلا ماه که قرص کامل است . ما آن را در ابتدا به صورت هلال می بینیم در حالیکه خیال می تواند آن را به صورت قرصِ کامل تصور کند . ]

باز هستیِ جهانِ حس و رنگ / تنگ تر آمد که زندانی است تنگ


باز این جهانِ محسوس و آمیخته به رنگ و کثرت از آن عالم مادی نیز که کاملا مشهود است . تنگ تر می نماید . زیرا عالم حس زندانی تنگ و تاریک است . [ مراد از «جهانِ حس و رنگ » اعراض یا لایه های سطحی طبیعت است که نسبت به کُلِ جهان مادی ، محدود تر و تنگ تر است . ]

علتِ تنگی است ترکیب و عدد / جانبِ ترکیب ، حس ها می کشد


علت و سببِ اصلی این تنگی و فشار ، ترکیب و عدد است . یعنی کمیّت های متّصل و منفصل بر این جهان حکمفرماست . حواس انسان ، او را به سوی این عالم جذب می کند . پس هرگاه که انسان می خواهد از این قفس رها شود و به عالم وحدت برسد . این حواس با ریسمانهای خود او را به این عالم می کشند .

ز آن سویِ حس ، عالمِ توحید دان /  گر یکی خواهی ، بدان جانب بران


بدانکه آن سویِ عالم حس و صورت ، عالم وحدت قرار دارد . حال اگر وحدت و یکتایی را می خواهی باید مرکوب عشق را بدان سو برانی .

امرِ کُن یک فعل بود و نون و کاف / در سخن افتاد و معنی بود صاف


به عنوان مثال ، فعل امرِ «کُن» یک فعل است . هر چند که حروفِ آن ، بر حسب ظاهر و از جنبۀ صورتِ کلام ، مختلف است . ولی در معنا ، صاف و عاری از کثرت و تضاد است . [ همینطور ذاتِ حق بر حسبِ حقیقت ، یکی است ولی بر حسب ظهور ، تعدد و تکثّر پیدا کرده است . ( شرح مثنوی ولی محمداکبرآبادی ، دفتر اول ، ص 336 ) ]

این سُخن پایان ندارد ، بازگرد / تا چه شد احوالِ گرگ اندر نَبَرد ؟


این حقایقی که بر زبان راندیم . پایان پذیر نیست . باز گرد به داستان و بگو که گرگ چه شد و کارش در نبرد به کجا کشید ؟

بخش خالی. برای افزودن محتوا صفحه را ویرایش کنید.

دکلمه در بیان صفت توحید

دکلمه در بیان صفت توحید

زنگینامه مولانا جلال الدین محمد بلخی

سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین  خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …

متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

معرفی کتاب مثنوی معنوی مولوی

مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …

متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر اول – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟