غزل شماره 6 دیوان غزلیات شمس تبریزی

شرح و تفسیر غزل شماره 6 دیوان غزلیات شمس تبریزی در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

شرح و تفسیر غزل شماره 6 دیوان غزلیات شمس تبریزی

شاعر : جلال الدین محمد بلخی معروف به مولوی

کتاب : دیوان اشعار

قالب شعر : غزل

آدرس شعر : غزل شماره 6 دیوان غزلیات شمس تبریزی

دیوان شمس تبریزی
متن کامل ابیات 1 الی 9

1) بگریز ای میرِ اَجَل از ننگِ ما ، از ننگِ ما / زیرا نمی دانی شدن همرنگِ ما ، همرنگِ ما

2) از حمله های جُندِ او ، وز زخمه های تُندِ او / سالم نمانَد یک رَگت بر چنگِ ما ، بر چنگِ ما

3) اوّل شرابی در کشی ، سرمست گردی از خوشی / بی خود شوی ، آنگه کنی آهنگِ ما ، آهنگِ ما

4) زین باده می خواهی ، برو اوّل تُنُک چون شیشه شو / چون شیشه گشتی ، بر شکن بر سنگِ ما ، بر سنگِ ما

5) هر کآن مَیِ اَحمَر خورَد ، با برگ گردد ، برخورَد / از دل فراخی ها بَرَد دلتنگِ ما ، دلتنگِ ما

6) بس جَرّه ها در جُو زند ، بس بربط شش تُو زند / بس با شهان پهلو زند سرهنگِ ما ، سرهنگِ ما

7) ماده است مرّیخِ زَمَن ، اینجا در این خنجر زدن / با مِقنَعه کِی تان شدن در جنگِ ما ، در جنگِ ما

8) گر تیغ خواهی تو ز خَور ، از بدر برسازی سِپَر / گر قیصری ، اندر گذر از زنگِ ما ، از زنگِ ما

9) اسحاق شو در نَحرِ ما ، خاموش شو در بحرِ ما / تا نشکند کشتیِّ تو در گَنگِ ما ، در گَنگِ ما

شرح و تفسیر غزل شماره 6 دیوان غزلیات شمس تبریزی

بگریز ای میرِ اَجَل از ننگِ ما ، از ننگِ ما / زیرا نمی دانی شدن همرنگِ ما ، همرنگِ ما


ای آقای محترم که در قید و بند حُسن شهرت و وجیه الملّه شدن و وجیه الدله شدنی ، از ما رندانِ خراباتی فاصله بگیر ، چون ما عشّاق بر هر بلا مرحبا می گوییم . به همین علّت نمی توانی همرنگ ما بشوی . ما پاکباختگانیم و غم سیلاب نداریم . [ ما در راه عشق از همه چیزمان گذشتیم و از سر همۀ وابستگی های دنیوی برخاستیم و جام هستی کاذب و شکوه عالمانه و هیبت فقیهانۀ خود را به سنگِ عشق و مستی شکستیم . اگر تو نیز اهل این بلا هستی ، بسم الله . در غیر این صورت از ما فرار کن . ]

میرِ اَجَل = امیر جلیل القدر ، این لفظ در اینجا به طنز و تخفیف شأن شیفتگان قدرت و مسند و منصب آمده است .

ننگ = کنایه از وارستگی و پاکباختگی انسان های شریف و والاست که به متاع و مسند ناپایدار دنیوی هیچ اعتنایی ندارند . همان متاعی که فرومایگان دنیاپرست بر سر آن به نزاع می خیزند و آن را از دست یکدیگر به یغما می برند .

نمی دانی شدن = نمی توانی بشوی ، نمی توانی شد .

از حمله های جُندِ او ، وز زخمه های تُندِ او / سالم نمانَد یک رَگت بر چنگِ ما ، بر چنگِ ما


از مضراب ها و زخمه های حملات سپاه عشق و ضربات پی در پی آن ، حتّی یک رگت بر چنگِ ما سالم نخواهد ماند . [ شخصیت عشّاق با زندگی های کلیشه ای و تقلیدی سازگاری ندارد . هر کس بخواهد با ما حشر و نشر کند باید خود را آماده انواع سختی ها و تلخی ها گرداند . ]

جُند = لشکر ، سپاه / زخمه = ضربه ، آسیب ، مضراب .

اوّل شرابی در کشی ، سرمست گردی از خوشی / بی خود شوی ، آنگه کنی آهنگِ ما ، آهنگِ ما


اگر می خواهی با ما عاشقانِ پاکباخته همراه شوی ، ابتدا باید شراب عشق را بگُساری و از شدّت خوشی سرمست شوی و سپس بی خویش گردی و آهنگ ما کنی . [ تا مست عشق نشوی نمی توانی همگام و همراه ما بشوی زیرا محافظه کارانِ عافیت طلب را با عاشقان بلاجُو کاری نیست . ]

زین باده می خواهی ، برو اوّل تُنُک چون شیشه شو / چون شیشه گشتی ، بر شکن بر سنگِ ما ، بر سنگِ ما


اگر شراب عشق را می خواهی ، نخست باید مانند شیشه نازک شوی . یعنی باید از هستی دروغین خود بکاهی . و چون هستی کاذب را از خود زدودی ، مانند شیشه نازک خواهی شد و آنگاه است که سنگِ وجود ما عشّاق می تواند تو را بشکند . یعنی هستی دروغین را از تو می گیرد و هستی حقیقی می بخشد .

[ تُنُک = نازک و لطیف / شیشه = در اینجا نماد هستی کاذب و دروغین آدمی است / سنگ = در اینجا اشاره به شخصیّت استوار و پا برجای عشّاق دارد . هستی کاذب سالک با سنگ وجود سرسخت عاشقان ، خُرد متلاشی می شود . ]

هر کآن مَیِ اَحمَر خورَد ، با برگ گردد ، برخورَد / از دل فراخی ها بَرَد دلتنگِ ما ، دلتنگِ ما


هر کس بادۀ سرخِ عشق را بنوشد ، توانگر گردد و از فیض عشق بهره برد . در نتیجه کسی که دلتنگ ما عشّاقِ پاکباخته شده ، از جهان معنوی و روحانی بهره ها بَرَد و دلتنگی هایش به شرح صدر و گشایش قلبی بَدَل گردد .

[ میِ احمر = شراب سرخ ، بادۀ ارغوانی / با برگ گردد = توانگر و مستفیض شود / برخورَد = برخوردار و متمتّع شود / از دل فراخی بُردن = از گشایش قلبی بهره مند شدن ، بُردن در اینجا به معنی بهره بردن و به دست آوردن است ]

بس جَرّه ها در جُو زند ، بس بربط شش تُو زند / بس با شهان پهلو زند سرهنگِ ما ، سرهنگِ ما


آنان که از بادۀ عشق سرمست شدند و از منِ کاذب خود گذشتند و به راه حضرت مولانا پیوستند ، سبوهای دل خود را در جویباران عشق در می آورند و آن را از آب حیات عشق پُر می کنند و کامل ترین ساز شادی و طرب را به ترنّم در می آورند و سرهنگانِ طریقت مولانا در شکوه و جلال با شاهان برابری می کنند . سرداران طریقت ما با شاهان پهلو می زنند .

جرّه = سبو ، کوزه / بربط = نوعی ساز که شبیه ساز عود است و با مضراب می نوازند . ظاهراََ ایرانی الاصل است و از دوران باستان در ایران رواج داشته است / بربط شش تُو = بربط شش سیمه / پهلو زدن = کنایه از برابری کردن و رقابت نمودن / سرهنگ = امیر و سردار ]

ماده است مرّیخِ زَمَن ، اینجا در این خنجر زدن / با مِقنَعه کِی تان شدن در جنگِ ما ، در جنگِ ما


حتّی سیاره مرّیخ که به باور قدما خدای جنگ است از پیکار با عاشقان پاکباخته ای که همراه و همدل حضرت مولانا هستند همچون زنان می ترسد . زیرا با بیم و هراس زنانه چگون می توان با عشّاق به رزم آمد ؟ وقتی جرأت و شهامت مردانه ندارید کی می توانید به جنگ ما عشّاق بیایید ؟ [ مولانا در این بیت ، مرّیخ جنگاور را به صورت زنی با روسری مجسّم کرده است . یعنی عاشق حق چنان هیبت و صولتی دارد که خدای جنگ نیز در برابرش از ترس می گریزد . ]

مرّیخ = از ستارگان منظومه شمسی است . مدار آن بین مدار زمین و مشتری است . بی گمان از اوّلین سیّاراتی است که بشرِ نخستین ، آن را کشف کرده است . زیرا رنگ سرخِ ویژۀ آن و درخشش فصلی آن ، مریخ را ستاره ای ممتاز نموده است . این ستارۀ سرخ در تصوّر اسطوره ای ایران و یونان و روم ، خدای جنگ بوده است (فرهنگ اصطلاحات نجومی ، ص 728 / زَمَن = زمان ، روزگار / مِقنَعه = روسری زنانه / خنجر زدن = کنایه از جنگیدن و پیکار کردن .

گر تیغ خواهی تو ز خَور ، از بدر برسازی سِپَر / گر قیصری ، اندر گذر از زنگِ ما ، از زنگِ ما


اگر فرضاََ از حیث تسلیحات جنگی شمشیری از شعاع خورشید تهیه کنی که آن همه تیز و تند است . و اگر از قرص کامل ماه برای خود سپر فراهم آوری و اگر در صلابت و اقتدار ، امپراطور روم هم که باشی ، باز باید حتّی از غلامانِ ما عاشقان (یا از سربازان ما) نیز حذر کنی . چرا که عشق ، توان آفر ین است .

خور = خورشید / بَدر = قرص کامل ماه ، ماه شب چهاردهم / زَنگ = سیاه پوست ، کنایه از غلام و برده و یا شاید سرباز و سپاهی بنا به سیاق بیت . یعنی پایین ترین فرد عشّاق در شکوه و حشمت از امپراطور نیز بالاتر است .

اسحاق شو در نَحرِ ما ، خاموش شو در بحرِ ما / تا نشکند کشتیِّ تو در گَنگِ ما ، در گَنگِ ما


همچو اسحاق نبی آمادۀ قربانی شدن شو . در دریای عشق حضرت معشوق ساکن و بی حرکت شو . یعنی تمام هستی کاذب خود را در این دریای عشق محو کن تا مبادا کشتی روح تو در آب پهناور عشق حق تباه گردد . [ اگر در دریای عشق حق ، خودبین باشی ، کشتی روح خود را به تباهی و خرابی خواهی کشید . ]

نَحر = قربانی کردن ، ذبح کردن شتر / گَنگ = رود مقدس هندوان جاری در شمل هندوستان . لیکن در تعابیر مولانا به عنوان مطلق رود و یا آب پهناور بکار رفته است .

اسحاق = دومین پسر حضرت ابراهیم (ع) و برادر ناتنی اسماعیل (ع) است . چون مادر اسحاق ، ساره بود و مادر اسماعیل ، هاجر . اسحاق در عبری یعنی می خندد . و این نام از آن روست که وقتی فرشتگان ، به ابراهیم ولادت او را مژده دادند ، ساره ازشدّت شگفتی و شادی ، به خندیدن افتاد زیرا او در آن هنگام زنی کلان سال و فرتوت بود و امید نداشت که به پیرانه سر ، فرزندی آرد . مولانا در این بیت اسحاق (ع) را ذبیح دانسته است امّا در همه جای مثنوی ، اسماعیل (ع) را ذبیح دانسته است . شاید به این دلیل است که هر دو قول مستند به روایات معتبرست . در دفتر اوّل مثنوی ، بیت 227 فرماید :

همچو اسماعیل ، پیشش سر بِنِه / شاد و خندان پیشِ تیغش جان بده

و در دفتر سوم مثنوی ، بیت 2145 فرماید :

تن چو اسماعیل و ، جان همچون خلیل / کرد جان ، تکبیر بر جسم نبیل

شرح و تفسیر غزل 5                     شرح و تفسیر غزل 7

دکلمه غزل شماره 6 دیوان غزلیات شمس تبریزی

زندگینامه مولانا جلال الدین محمد بلخی

سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین  خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …

متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

معرفی کتاب دیوان اشعار سعدی شیرازی

غزلیات مولانا ثبت لحظه های سُکر و بی خویشی های اوست .

من خَمُش کردم و در جوی تو افکندم خویش / که ز جوی تو بُوَد رونقِ شعرِ ترِ من

به گفتۀ یکی از اقدامِ تذکره ها : « اکثر کلمات مولانا در حالت سُکر در بیان آمده است » ( زندگی نامه مولانا ، سپهسالار ، ص 46 ) . این غزلیات از حیث موسیقیایی و اُرکستراسیونِ واژگان در سراسر تاریخ ادبیات ایران ، همتا ندارد و گویی رقص و سماع مولانا و یارانش با تمام شور و شکوه در غزلیات او تابش یافته است . در این غزلیات معنی چنان بر لفظ ، پیشی گرفته که گاه بی هیچ حذری مرزهای سنّتی و کلیشه ای غزل را درمی نوردد و قواعد کهنه عروض و قافیه را در هم می ریزد و نوآوری می کند …

متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان غزلیات شمس تبریزی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح دیوان شمس تبریزی از مولانا جلال الدین محمد بلخی – جلد اوّل – نوشته کریم زمانی

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟