شرح و تفسیر در بیان آنکه جنبیدن هر کسی از آنجا که وی است

شرح و تفسیر در بیان آنکه جنبیدن هر کسی از آنجا که وی است در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

شرح و تفسیر در بیان آنکه جنبیدن هر کسی از آنجا که وی است

شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی

کتاب : مثنوی معنوی

قالب شعر : مثنوی

آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر اول ابیات 2365 تا 2393

نام حکایت : خلیفه که در کرم در زمان خود از حاتم طایی گذشته بود و نظیر نداشت

بخش : 8 از 32

مثنوی معنوی مولوی
داستان و حکایت

در روزگاران پیشین ، خلیفه ای بود بسیار بخشنده و دادگر ، بدین معنی که نه تنها بر قبیله و عشیره خود بخشش و جوانمردی می کرد . بلکه همه اقوام و قبائل را مشمول دلجویی و دادِ خود می ساخت . شبی بنابر خوی و عادت زنان که به سبب گرفتاری خود به کارهای خانه و تیمارِ طفلان و اشتغال مردان به مشاغل دیگر . تنها شب هنگام ، فرصتی بدست می آرند که از شویِ خود شکایتی کنند . زنی اعرابی از تنگیِ معاش و تهیدستی و بینوایی گِله آغازید و فقر و نداری شویِ خود را با بازتابی تند و جان گزا بازگو کرد . و از سرِ ملامت و نکوهش ، بدو گفت : از صفات ویژه عربان ، جنگ و غارت است . ولی تو ، ای شویِ بی برگ ونوا ، چنان در چنبر فقر و فاقه اسیری که رعایت این رسم و سنت دیرین عرب نیز نتوانی کردن . در نتیجه ، مال و مُکنتی نداری تا هرگاه مهمانی نزد ما آید از او پذیرایی کنیم . و حال آنکه از سنت کهن اعرابیان است که مهمان را بس عزیز و گرامی دارند . وانگهی اگر مهمانی هم برای ما رسد . ناگزیریم که شبانه بر رخت و جامه او نیز دست یغما و …

متن کامل حکایت خلیفه کریم تر از حاتم طایی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید .

متن کامل ابیات 2365 الی 2393

2365) دید احمد را ابوجهل و بگفت / زشت نقشی از بنی هاشم شگفت

2366) گفت احمد مر وَرا : که راستی / راست گفتی ، گرچه کارافزاستی

2367) دید صِدّیقَش ، بگفت : ای آفتاب / نَی ز شرقی ، نَی ز غربی ، خوش بتاب

2368) گفت احمد : راست گفتی ای عزیز / ای رهیده تو ز دنیای نه چیز

2369) حاضران گفتند : ای شه ، هر دو را / راستگو گفتی دو ضد گو را ، چرا ؟

2370) گفت : من آیینه ام ، مصقولِ دست / تُرک و هندو در من آن بیند که هست

2371) ای زن ار طمّاع می بینی مرا / زین تحرّیِ زنانه برتر آ

2372) این طمع را مانَد و رحمت بُوَد / کو طمع آنجا که آن نعمت بُوَد ؟

2373) امتحان کن فقر را روزی دو تو / تا به فقر اندر ، غنا بینی دو ، تو

2374) صبر کن با فقر و بگذار این مَلال /  ز آنکه در فقر است نورِ ذوالجلال

2375) سِرکه مفروش و ، هزاران جان ببین / از قَناعت غرقِ بحرِ انگبین

2376) صد هزاران جانِ تلخی کِش نگر / همچو گُل ، آغشته اندر گُلشِکر

2377) ای دریغا مر تو را گُنجا بُدی / تا ز جانم شرحِ دل پیدا شُدی

2378) این سخن شیرست در پستانِ جان / بی کَشنده خوش نمی گردد روان 

2379) مستمع چون تشنه و جوینده شد / واعظ ار مُرده بُوَد ، گوینده شد

2380) مستمع چون تازه آمد بی مَلال / صد زبان گردد به گفتن ، گُنگ و لال

2381) چونکه نامحرم در آید از دَرَم / پرده در پنهان شوند اهلِ حَرَم

2382) ور درآید مَحرمی ، دُور از گزند / بر گشایند آن سَتیران ، روی بند

2383) هر چه را خوب و خوش و زیبا کنند / از برای دیدۀ بینا کنند

2384) کی بُوَد آوازِ لحن و زیر و بم / از برای گوشِ بی حسِ اَصَم ؟

2385) مُشک را بیهوده حق خوش دَم نکرد / بهرِ حِس کرد او ، پیِ اَخشَم نکرد

2386) حق ، زمین و آسمان بر ساخته است / در میان ، بس نار و نور افراخته است

2387) این زمین را از برای خاکیان / آسمان را مسکنِ افلاکیان

2388) مردِ سُفلی ، دشمنِ بالا بُوَد / مشتریّ هر مکان ، پیدا بُوَد

2389) ای سَتیره ، هیچ تو برخاستی ؟ / خویشتن را بهرِ کور آراستی ؟

2390) گر جهان را پُر دُرِ مکنون کنم / روزی تو چون نباشد ، چون کنم ؟

2391) ترکِ جنگ و ره زنی ای زن بگو / ور نمی گویی ، به ترکِ من بگو

2392) مر مرا چه جایِ جنگِ نیک و بَد ؟ / کین دلم از صلح ها هم می رَمَد

2393) گر خَمُش کردی و ، گر نی آن کنم / که : همین دَم ، ترکِ خان و مان کنم 

 

شرح و تفسیر در بیان آنکه جنبیدن هر کسی از آنجا که وی است

دید احمد را ابوجهل و بگفت / زشت نقشی از بنی هاشم شگفت


مثلا وقتی که ابوجهل حضرت محمد (ص) را دید گفت : از خاندان بنی هاشم ، این نقش و صورت زشت ظاهر گشت . [ بنی هاشم ، فرزندان و خاندان هاشم بن عبد مناف از اشراف قریش و پدر عبدالمطلب نیای حضرت رسول اکرم . ( شرح کبیر انقروی ، ج 3 ، ص 1008 ) ]

– این بخش جلیل نیز در تبین مطلب ابیات پیشین است و آن اینکه اغراض نفسانی ، بصیرت را زائل گرداند و چون آدمی از اغراض پاک شود حقیقت را عریان و آشکار بیند . چنانکه ابوجهل ، محمد (ص) را زشت می دید و ابوبکر ، زیبا . البته این حکایت کوتاه در مأخذی دیده نیامد .

گفت احمد مر وَرا که : راستی / راست گفتی ، گرچه کارافزاستی


پیامبر (ص) به او گفت : واقعا تو راست گفتی . اگر چه مایه گرفتاری و دردسر هستی . ( کارافزا = مایه دردسر )

دید صِدّیقَش ، بگفت : ای آفتاب / نَی ز شرقی ، نَی ز غربی ، خوش بتاب


ولی هنگامی که ابوبکر صدیق او را دید گفت : ای خورشید تو نه از شرقی و نه از غرب . خوش طلوع کن و دلهای تاریک را روشن فرما .

گفت احمد : راست گفتی ای عزیز / ای رهیده تو ز دنیای نه چیز


حضرت محمد (ص) به ابوبکر گفت : ای عزیز راست گفتی . ای کسی که از این دنیای ناچیز رهیده ای . ( نه چیز = همان ناچیز است به معنای بی ارزش )

حاضران گفتند : ای شَه ، هر دو را / راستگو گفتی دو ضد گو را ، چرا ؟


کسانی که در حضور آن حضرت بودند به حضرت رسول (ص) گفتند : ای شاه هدایت ، چرا دو ضد گو را راستگو خواندید . در حالیکه سخن این دو متناقض است ؟

گفت : من آیینه ام ، مصقولِ دست / تُرک و هندو در من آن بیند که هست


حضرت پیامبر (ص) فرمود : من آینه ای هستم که با دست قدرت الهی ، صیقل یافته ام . پس ترک و هندو واقعیت های خود را در من می بینند . [ صیقل شدن وجود حضرت رسول اکرم (ص) به دست حق تعالی ، کنایه از ظهور حق است در وجود پیامبر (ص) با جمیع صفات کمال . ( شرح مثنوی ولی محمد اکبرآبادی ، دفتر اول ، ص 172 ) . نیکلسون می گوید : انسان کامل به یک آیینه صاف ، تشبیه شده که تمام رنگ ها در آن منعکس می شود . هر کس صفات نیک و بد خود را در آن می بیند . ( مقدمه رومی و تفسیر مثنوی معنوی ، ص 229 ) ( مصقول = صیقل یافته ) ]

ای زن ار طمّاع می بینی مرا / زین تحرّیِ زنانه برتر آ


ای زن تو اگر مرا آزمند و طمع کار می بینی . از این چون و چرایِ زنانه بالاتر بیا و خود را به مرتبه مردان سلوک ، ارتقاء ده تا به یقین برسی . [ تحری زنانه = بحث و فحص بی پر و پا و مناسب زنان به لحاظ آنکه بحث و استقصای ناموجه در کار شوهران می کنند . ( شرح مثنوی شریف ، ج 3 ، ص1010 )

این طمع را مانَد و رحمت بُوَد / کو طمع آنجا که آن نعمت بُوَد ؟


اینکه برای مردم از قناعت سخن گفته شود . مشابه طمع داشتن است . ولی در باطن ، رحمت است . در آنجا که نعمت معنوی وجود دارد . طمع کجا دیده می شود .

امتحان کن فقر را روزی دو تو / تا به فقر اندر ، غنا بینی دو ، تو


تو یکی دو روز ، فقر را آزمایش کن تا بی نیازی را بطور مضاعف در فقر مشاهده کنی . ( دو تو = دولا ، دو برابر ، مضاعف . توضیح بیشتر د ر باره فقر در شرح بیت 2342 همین دفتر آمده است )

صبر کن با فقر و بگذار این مَلال / ز آنکه در فقر است نورِ ذوالجلال


با فقر سَر کن و این ملامت و دلتنگی را کنار بگذار . زیرا که عزّت حضرت خداوند صاحب شوکت در فقر بدست می آید . یعنی عزّتی که خداوند به بندگانش می بخشد در فقر آنهاست . ( مَلال = دلتنگی )

سِرکه مفروش و ، هزاران جان ببین / از قَناعت غرقِ بحرِ انگبین


رو ترش مکن و مشاهده کن که چه سان هزاران روح بر اثر قناعت در دریایِ عَسلِ رحمت الهی غرق شده اند . ( سِرکه فروختن = کنایه از ترشرویی کردن . توضیح بیشتر در باره قناعت در شرح بیت 2320 همین دفتر  آمده است )

صد هزاران جانِ تلخی کِش نگر / همچو گُل ، آغشته اندر گُلشِکر


صدها هزار جان ، تلخی کشیده و ریاضت دیده را ببین که در لذت ، مانند گُل در شکر درآمیخته اند . یعنی از سختی و تلخی فقر به لذت رسیده اند . ( گُلشِکر = شیرینی مرکب از گلِ سرخ و مواد قندی )

ای دریغا مر تو را گُنجا بُدی / تا ز جانم شرحِ دل پیدا شُدی


ای کاش حوصله و توانایی می داشتی تا جانم شرح دل را برایت آشکار می کرد و تو را از لذت درون آگاه می ساخت .

این سخن شیرست در پستانِ جان / بی کَشنده خوش نمی گردد روان 


سخنانی که ما آدمیان بیان می داریم مانند شیر در پستانِ جان است . تا از طرف شنونده کشش و میلی نباشد آن شیر ، جاری و روان نمی شود .

مستمع چون تشنه و جوینده شد / واعظ ار مُرده بُوَد ، گوینده شد 


اگر شنونده علاقه مند و طالب باشد و گوینده مُرده هم که باشد . بر اثر اشتیاق شنونده ، به سخن می آید . [ مناسب با ضرب المثلِ مستمع ، صاحب سخن را بر سرِ کار آورد ]

مستمع چون تازه آمد بی مَلال / صد زبان گردد به گفتن : گُنگ و لال


اگر شنونده شاداب و زنده دل باشد . گوینده اگر لال و بی زبان هم که باشد . صد زبان می گشاید و به نطق می آید .

چونکه نامَحرم درآید از دَرَم / پرده در پنهان شوند اهلِ حرم


و اگر نامحرمی به حریم من داخل شود . اهل حرم خود را پشت پرده پنهان می کنند . [ همانطور که حضور شخص بیگانه سبب می شود که محارم ، خود را بپوشانند . همینطور اگر کسی نسبت به شنیدن حقایق و اسرار معارف ، اهلیت نداشته باشد . گوینده ، حقایق و اسرار معارف را به او نشان نمی دهد و آنها را پنهان می کند و مستور می دارد .

ور درآید مَحرمی ، دور از گَزند / برگشایند آن سَتیران ، روی بند


اگر چنانچه محرمی ، بی آنکه گزند و ضرری داشته باشد . وارد حریم آن خانه شود . آن زنانی که خود را در پوشش و حجاب پنهان کرده بودند خود را آشکار می کنند . [ اسرار معارف و حقایق را می توان برای اهلش بازگو کرد . ( سَتیر = پوشیده شده در حجاب ) ]

هرچه را خوب و خوش و زیبا کنند / از برای دیده بینا کنند


اصولا هر چه را که خوب و خوش و زیبا کنند . تنها برای دیدگان شخص بینا و بصیر است نه برای نابینایان .

کی بُوَد آوازِ لحن و زیر و بم / از برایِ گوشِ بی حسِ اَصَم ؟


همین طور مثلا آواز خوش و زیر و بم را ، کی برای افراد ناشنوا می سازند ؟ ( اَصَم = کر و ناشنوا )

مُشک را بیهوده حق خوش دَم نکرد / بهرِ حس کرد او ، پیِ اَخشَم نکرد


همینطور مثلا حق تعالی مُشک را بی جهت خوشبو نکرده . بلکه آن را برای بینی هایی معطر کرده که حسِ بویایی دارند . نه آن بینی هایی که حسِ خود را از دست داده اند . ( اَخشَم = کسی که حسِ شامه او کار نمی کند )

حق ، زمین و آسمان بر ساخته است / در میان ، بس نار و نور افراخته است


یا مثلا حق تعالی زمین و آسمان را ساخته و بوجود آورده و در میان زمین و آسمان ، آتش و روشنی را فراهم ساخته است .

این زمین را از برایِ خاکیان / آسمان را مسکنِ افلاکیان


یا مثلا زمین را برای زمینیان و آسمان را برای آسمانیان قرار داده است . ( خاکیان = اهل زمین و زمینیان . افلاکیان = اهل آسمان و آسمانیان )

مردِ سفلی ، دشمن بالا بُوَد / مشتریِ هر مکان ، پیدا بُوَد


آن کسی که در مرتبۀ فرودین و پست جای دارد . دشمن آن کسی اسن که در مرتبۀ بالا جای گرفته . پس هر مکان برای خود مشتری و خواهان ویژه ای دارد .

ای سَتیره ، هیچ تو برخاستی ؟ / خویشتن را بهرِ کور آراستی ؟


ای زن پوشیده و پاکدامن ، آیا هیچ شده است که تو خود را برای یک کور ، آرایش کرده باشی ؟ [ به همین منوال اگر کسی کوردل باشد . فایده ای ندارد که زیبایی ها و جلوه های حقیقت و معرفت را بر او آشکار کنی . زیرا کوردل آنها را نمی بیند . آن مرد تازی به زن اعرابی می گوید . تو نیز کوردل هستی و من نمی توانم جلوه های معنا را به تو نشان دهم . ( ستیره = پوشیده روی ، زن ) ]

گر جهان را پُر دُرِ مکنون کنم / روزیِ تو چون نباشد ، چون کنم ؟


ای زن ، اگر فرضاُُ جهان را آکنده از گوهر و مروارید نفیس کنیم . وقتی تو نمی توانی از آنها بهره ببری . تقصیر من چیست و من چه کنم ؟ [ اگر من بسیاری از حقایق و اسرار را فاش کنم ولی تو اهل شنیدن آن نباشی دیگر چه کاری از من ساخته است ؟ ( دُرِ مکنون = مروارید مستور و نهفته . مقتبس از آیه 22 سوره واقعه . « همچون مروارید مستور در صدف » . وقتی مروارید در صدف قرار گیرد و هیچ دستی به آن نرسد . گرانقدرتر و شفاف تر خواهد بود ) ]

ترکِ جنگ و ره زنی ای زن بگو / ور نمی گویی ، به ترکِ من بگو


ای زن ، راهزنی و ستیزه گری را رها کن و اگر ستیز و راهزنی را ترک نمی گویی . مرا ترک کن .

مر مرا چه جایِ جنگِ نیک و بد ؟ / کین دلم از صلح ها هم می رَمَد


من که حتی از صلح هم بیزارم . جنگ من برای نیک و بد مفهومی ندارد . یعنی دل من از همه تعلقات دنیوی آزاد است . حتی به چیزهای خوب دنیا هم دلبستگی ندارم تا چه رسد به چیزهای بدِ آن .

گر خَمُش کردی و ، گر نی آن کنم / که : همین دَم ، ترکِ خان و مان کنم


اگر خاموش شدی و سکوت اختیار کردی . بسیار خوب و پسندیده است . ولی اگر چنین نکنی . آن کاری که خیالش را دارم می کنم و همین الان خانه و کاشانه را ترک می گویم . [ اعرابی در چند بیت فوق ، زن خود را تهدید به متارکه کرد ]

بخش خالی. برای افزودن محتوا صفحه را ویرایش کنید.

دکلمه در بیان آنکه جنبیدن هر کسی از آنجا که وی است

دکلمه در بیان آنکه جنبیدن هر کسی از آنجا که وی است

زنگینامه مولانا جلال الدین محمد بلخی

سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین  خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …

متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

معرفی کتاب مثنوی معنوی مولوی

مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …

متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر اول – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟