اندیشیدن یکی از صحابه که چرا رسول الله ستاری نمی کند | شرح و تفسیر

اندیشیدن یکی از صحابه که چرا رسول الله ستاری نمی کند | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

اندیشیدن یکی از صحابه که چرا رسول الله ستاری نمی کند | شرح و تفسیر

شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی

کتاب : مثنوی معنوی

قالب شعر : مثنوی

آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر دوم ابیات 2888 تا 2910

نام حکایت : منافقان و مسجد ضرار ساختن ایشان

بخش : 3 از 8 ( اندیشیدن یکی از صحابه که چرا رسول الله ستاری نمی کند )

مثنوی معنوی مولوی

خلاصه حکایت منافقان و مسجد ضرار ساختن ایشان

منافقان در رقابت با مسجدِ قُباء ، مسجدِ ضِرار را پی می افکنند و از پیامبر (ص) درخواست می کنند که در آن مسجد نماز گزارد . و ادعا می کنند که بنای این مسجد ، جهتِ اطعام مساکین و ایوایِ بی پناهان است . پیامبر (ص) به ایشان می فرماید : فعلاََ عزمِ سفر به منطقۀ تبوک را دارم و چون از این غزوه بازگردم بدان مسجد درآیم . پس از بازگشت از تبوک ، …

متن کامل « حکایت منافقان و مسجد ضرار ساختن ایشان » را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید .

متن کامل اشعار اندیشیدن یکی از صحابه که چرا رسول الله ستاری نمی کند

ابیات 2888 الی 2910

2888) تا یکی یاری ز یارانِ رسول / در دلش انکار آمد ز آن نُکول

2889) که چنین پیرانِ با شَیب و وقار / می کُندشان این پیمبر شرمسار ؟

2890) کو کرَم ؟ کو سِتر پوشی ؟ کو حیا ؟ / صد هزاران عیب پوشند انبیا

2891) باز در دل زود استغفار کرد  / تا نگردد ز اعتراض ، او روی زرد

2892) شومیِ یاریِ اصحابِ نفاق / کرد مؤمن را چو ایشان زشت و عاق

2893) باز می زارید کای علّامِ سِرّ / مر مرا مگذار بر کفران مُصِرّ

2894) دل به دستم نیست همچون دیدِ چشم / ور نَه دل را سوزَمی این دَم به خشم

2895) اندرین اندیشه خوابش در رُبود / مسجدِ ایشانش ، پُر سِرگین نمود

2896) سنگ هاش اندر حَدَث جایِ تباه / می دمید از سنگ ها دودِ سیاه

2897) دود در حلقش شد و ، حلقش بخَست / از نهیبِ دودِ تلخ از خواب جَست

2898) در زمان در رُو فتاد و می گریست / کای خدا اینها نشانِ مُنکِریست

2899) خِلم بهتر از چنین حِلم ای خدا / که کُند از نورِ ایمانم جدا

2900) گر بکاوی کوششِ اهلِ مَجاز / تُو به تُو گنده بُوَد همچون پیاز

2901) هر یکی از یکدگر بی مغزتر / صادقان را یک ز دیگر نغزتر

2902) صد کمر آن قوم بسته بر قَبا / بهرِ هَدمِ مسجدِ اهلِ قُبا

2903) همچو آن اصحابِ فیل اندر حَبَش / کعبه یی کردند حق آتش زدش

2904) قصدِ کعبه ساختند از انتقام / حالشان چون شد ، فرو خوان از کلام

2905) مر سیه رویانِ دین را خود جِهاز / نیست اِلّا حیلت و مکر و ستیز

2906) هر صحابی دید ز آن مسجد عیان / واقعه ، تا شد یقینشان سرِّ آن

2907) واقعات ار باز گویم یَک به یَک / پس یقین گردد صَفا بر اهلِ شَک

2908) لیک می ترسم ز کشفِ رازشان / نازنیان اند و زیبد نازشان

2909) شرعِ بی تقلید می پذرفته اند / بی مِحَک آن نقد را بگرفته اند

2910) حکمتِ قرآن چو ضالّۀ مؤمن است / هر کسی در ضالۀ خود مُوقِن است

شرح و تفسیر اندیشیدن یکی از صحابه که چرا رسول الله ستاری نمی کند

تا یکی یاری ز یارانِ رسول / در دلش انکار آمد ز آن نُکول


هنگامی که پیامبر (ص) از قبولِ درخواست منافقان اتناع کرد و درون آنها را رسوا ساخت . یکی از یاران او به نسبت به این رفتار پیامبر (ص) بَد دل شد . [ اکبرآبادی می گوید : انکار این یار پیامبر (ص) ، به معنی نفی ایمان نبود بلکه انکاری بود که بیشتر جنبۀ جستجو و کاوش داشت . نُکول = باز ایستادن از دشمن ( شرح مثنوی ولی محمد اکبرآبادی ، دفتر دوم ، ص 213 ) ، باز ایستادن از سوگند و امتناع کردن ( فرهنگ نفیسی ، ج 5 ، ص 3761 ) ]

که چنین پیرانِ با شَیب و وقار / می کُندشان این پیمبر شرمسار ؟


او با خود گفت : چرا پیامبر (ص) این بزرگان و پیرانِ با وقار و متین را این همه شرمگین می کند ؟ [ شَیب = پیری ]

کو کرَم ؟ کو سِتر پوشی ؟ کو حیا ؟ / صد هزاران عیب پوشند انبیا


پس جوانمردی کجاست ؟ عیب پوشی کجاست ؟ شرم و حیا کجاست ؟ در حالی که پیامبران صدها هزار عیب مردم را می پوشانند و از آن دَم نمی زنند .

باز در دل زود استغفار کرد  / تا نگردد ز اعتراض ، او روی زرد


ولی بیدرنگ از این انفعال درونی خود آمرزش خواست تا مبادا با این اعتراض ، شرمسار شود .

شومیِ یاریِ اصحابِ نفاق / کرد مؤمن را چو ایشان زشت و عاق


ناخجستگی یاری و همراهی با منافقان ، مؤمن را زشت خوی و سرکش می کند . [ بهتر است مصراع دوم را به عنوانِ جملۀ معترضه فرض کنیم زیرا آن صحابی ، فقط تردیدی در درونش پدید آمده بود و نه بیش . گذشته از این بلافاصله استغفار کرده بود . بنابراین این عقلاََ و انصافاََ نمی تواند مصداقِ بیتِ فوق قرار گیرد . بعلاوه ، مَشربِ عارفانه مولانا و توسّعِ روحی او که همواره گنه کاران را به رحمت و آمرزش حق نوید می دهد . با این مسئله در نمی سازد که هر کس به محضِ آنکه دچارِ تردید و اعتراضی شود عاصی و مطرود شمرده آید . امّا معانی دیگری که در این باب گفته اند : (1) ناخجستگی همنشینی با منافقان ، آن مؤمن را نیز زشت و سرکش کرد ( شرح کفافی ، ج 2 ، ص 290 ) . (2) نامبارکی موافقت با منافقان ، آن مؤمن را هم مثلِ منافقان ،  زشت و عاصی کرد ( نثر و شرح مثنوی شریف ، دفتر دوم ، ص 353 ) . (3) یاری با منافقان حتی در ذهن و فکر ، این صحابی را هم راندۀ درگاه کرد ( مثنوی استعلامی ، ج 2 ، ص 305 ) / عاق = سرکش ]

باز می زارید کای علّامِ سِرّ / مر مرا مگذار بر کفران مُصِرّ


دوباره به شیون و زاری می پرداخت که : ای دانای اسرار ، مرا به حالِ خود رها مکن که در این اعتراض پافشاری کنم .

دل به دستم نیست همچون دیدِ چشم / ور نَه دل را سوزَمی این دَم به خشم


دلم همانند دیدگانم فرمانبردار من نیست . اگر دل ، فرمانبردارم بود همین الآن با غضب و خشمِ خود می سوزاندم . [ قلب همواره در تقلّب و دگرگونی است . احوال مختلف دارد . از اینرو نمی توانم زمامِ آن را به کف آرم . ولی می توانم حرکتِ چشمهایم را در انقیادِ خود گیرم ]

اندرین اندیشه خوابش در رُبود / مسجدِ ایشانش ، پُر سِرگین نمود


در همین اندیشه ها بود که خواب بر او چیره شد . در خواب دید که مسجدِ منافقان آکنده از نجاست است .

سنگ هاش اندر حَدَث جایِ تباه / می دمید از سنگ ها دودِ سیاه


سنگ های مسجدِ منافقان در مستراحی به نجاست آلوده شده بود و از آن سنگ ها دودی سیاه برمی خاست . [ حَدَث جای = مستراح ]

دود در حلقش شد و ، حلقش بخَست / از نهیبِ دودِ تلخ از خواب جَست


دود در گلوی او فرو می رفت و گلویش را می گرفت و آزرده می کرد . از گزندِ آن دودِ تلخ از خواب پرید .

در زمان در رُو فتاد و می گریست / کای خدا اینها نشانِ مُنکِریست


بیدرنگ به سجده افتاد و شرع کرد به گریستن و گفت : ای خدا اینها همه علامتِ انکار است .

خِلم بهتر از چنین حِلم ای خدا / که کُند از نورِ ایمانم جدا


خداوندا ، خَشم در حقِ منافقان بهتر از بُردباری و گذشتی است که مرا از نورِ ایمان محروم سازد .  [ خِلم = خَشم ]

گر بکاوی کوششِ اهلِ مَجاز / تُو به تُو گنده بُوَد همچون پیاز


اگر در بارۀ کارهای صورت گرایان تحقیق کنی . درمی یابی که مانند پیاز لایه به لایه بوی گَند می دهد . [ اهلِ مجاز = صورت گرایان ، اهل ظاهر ، دنیا پرستان ، آنها که سایه را با واقعیت اشتباه می گیرند . ]

هر یکی از یکدگر بی مغزتر / صادقان را یک ز دیگر نغزتر


هر یک از آن منافقان ، پوچ تر از دیگری است ولی انسان های راستین یکی از یکی نیکوترند .

صد کمر آن قوم بسته بر قَبا / بهرِ هَدمِ مسجدِ اهلِ قُبا


منافقان برای ویران ساختن مسجدِ قُباء تلاش های بسیاری صورت دادند . [ معنی لفظی مصراع اول این است : آن قوم روی قَبای خود صد کمر بسته بودند . این مصراع کنایه از جدّ و جهد بسیار است . قَبا = شرح بیت 1474 دفتر دوم ]

همچو آن اصحابِ فیل اندر حَبَش / کعبه یی کردند حق آتش زدش


این منافقان مانند اصحابِ فیل در حَبَش کعبه ای بر پا ساخته بودند ولی حق تعالی آن را به آتش کشید . [ اشاره است به یک حادثه تاریخی که در برخی از تفاسیر قرآن کریم و تواریخ دیگر آمده است « ابرهه در شهر صنعا در یمن ، صومعه ای بر پا کرد و قُبه هایی زرین بر آن نهاد و مراسمی مانند مراسم حجِ کعبه برگزار کرد . و فرمان داد تا همۀ اهالی یمن به این کعبه ساختگی بیایند و دیگر به کعبۀ واقع در مکّه نروند . این اقدام ، خشمِ اعراب را برانگیخت تا اینکه یکی از افرادِ قبیله تهامه شبانه به آن صومعه در آمد و آنجا بول و نجاست کرد . بامداد که این خبر به ابرهه رسید جستجو کرد و بالاخره معلوم شد که یکی از اعراب چنین کاری کرده . از اینرو با سپاهی گران به قصدِ ویران کردن کعبه حرکت کرد . ( تفسیر مجمع البیان ، ج 10 ، ذیل سورۀ فیل ) ]

_ برخی از مورخان عقیده دارند که ابرهه از مرکزیت یافتن اقتصادی مکّه به دلیل وجودِ کعبه ناخرسند بود . زیرا هر ساله شمار فراوانی از کاروان های تجاری از نقاط مختلف بدانجا ره می سپردند . او می خواست این مرکزیّتِ اقتصادی و مالی را به صنعا منتقل کند . ( توضیح بیشتر در شرح بیت 1314 دفتر اوّل آمده است ) .

قصدِ کعبه ساختند از انتقام / حالشان چون شد ، فرو خوان از کلام


آنان برای گرفتن انتقام آهنگِ کعبه کردند . برای آنکه بدانی سرنوشتِ آنان چه شد ، قرآن ( سورۀ فیل ) را بخوان .

مر سیه رویانِ دین را خود جِهاز / نیست اِلّا حیلت و مکر و ستیز


آنان که در دین روسیاه اند . ابزاری در دست ندارند مگر حیله و نیرنگ و جدال . [ طبق قاعدۀ اماله ، جِهاز با ستیز قافیه است پس باید «جهاز» را «جهیز» خواند . / اماله = شرح بیت 669 دفتر اوّل آمده است . ]

هر صحابی دید ز آن مسجد عیان / واقعه ، تا شد یقینشان سرِّ آن


هر یک از صحابه در خواب ، آشکارا مسجدِ منافقان را دید تا یقیناََ به اغراضِ نهانی آنان واقف شد . [ واقعه = اهلِ خلوت را گاه به گاه در اثنای ذکر و استغراق در آن حالتی اتفاق افتد که از محسوسات غایب شوند و بعضی از امور غیبی بر ایشان کشف شود ( مصباح الهدایة ، ص 171 ) ]

واقعات ار باز گویم یَک به یَک / پس یقین گردد صَفا بر اهلِ شَک


اگر من بخواهم تک تک آن واقعه ها را بیان کنم . تردید کنندگان نیز به صفای باطن آنان پی خواهند برد . ( شرح کفافی ، ج 2 ، ص 291 ) [ اکبرآبادی گوید : اگر واقعیات اصحاب را یک به یک باز گویم صفای قلبِ هر صحابی بر اهلِ شک به یقین معلوم شود ( شرح مثنوی ولی محمد اکبرآبادی ، دفتر دوم ، ص 215 ) ]

لیک می ترسم ز کشفِ رازشان / نازنیان اند و زیبد نازشان


ولی من از آشکار شدن اسرارِ ایشان بیم دارم . آنان دارای نازند و نازشان نیز برازنده است .

شرعِ بی تقلید می پذرفته اند / بی مِحَک آن نقد را بگرفته اند


آنان شریعت را بدون تقلید باور کرده اند . و آن سکّه ناب را بدون بکار بردن سنگِ مِحک گرفته اند . [ زیرا شبهه و اعتراض ، موّرِث تحقیق است ولی شبهه و اعتراض ایشان به جهتِ طلبِ تحقیق بود نه از راهِ انکاری که منافی ایمان باشد ( شرح ولی محمد اکبرآبادی ، دفتر دوم ، ص 215 ) ]

حکمتِ قرآن چو ضالّۀ مؤمن است / هر کسی در ضالۀ خود مُوقِن است


چون حکمت قرآن ، گمشدۀ مؤمن است . هر کسی گمشدۀ خود را می شناسد . یعنی اگر کسی از روی لاغ یا تقلید نشانی های غلطی بدو دهد آن نشانی ها او را به غلط نمی افکند . زیرا شتر خود را خوب می شناسد . [ اشاره است به حدیث « حکمت ، گمشدۀ مؤمن است . هر جا که یافتش بدان سزاوارتر است » ( احادیث مثنوی ، ص 57 ) ]

بخش بعدی « حکایت شخصی که اُشتر ضالۀ خود می جست » در تبیین همین مطلب آمده است .

دکلمه اندیشیدن یکی از صحابه که چرا رسول الله ستاری نمی کند

خلاصه زندگینامه مولانا جلال الدین محمد بلخی

سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین  خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …

متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

خلاصه معرفی کتاب مثنوی معنوی مولوی

مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …

متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر دوم – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟