قصه عشق صوفی بر سفره تهی از طعام | شرح و تفسیر

قصه عشق صوفی بر سفره تهی از طعام | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

قصه عشق صوفی بر سفره تهی از طعام | شرح و تفسیر

شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی

کتاب : مثنوی معنوی

قالب شعر : مثنوی

آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر سوم ابیات 3014 تا 3029

نام حکایت : آن دزد که پرسیدندش که چه می کنی نیم شب در پای دیوار

بخش : 8 از 9 ( قصه عشق صوفی بر سفره تهی از طعام )

مثنوی معنوی مولوی

خلاصه حکایت آن دزد که پرسیدندش که چه می کنی نیم شب در پای دیوار

دزدی در نیمه های شب دیوارِ منزلی را سوراخ می کرد کسی او را دید و گفت : آهای پدر جان ، در این شبِ تاریک ، داری چه می کنی ؟ دزد گفت : دارم دُهل می زنم . آن شخص گفت : پس کو صدای دُهل …

متن کامل « حکایت آن دزد که پرسیدندش که چه می کنی نیم شب در پای دیوار » را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید .

متن کامل اشعار قصه عشق صوفی بر سفره تهی از طعام

ابیات 3014 الی 3029

3014) صوفیی بر میخ ، روزی سفره دید / چرخ می زد ، جامه ها را می درید

3015) بانگ می زد ، نَک نوایِ بی نوا / قحط ها و دردها را نَک دوا

3016) چونکه درد و شورِ او بسیار شد / هر که صوفی بود ، با او یار شد

3017) کِخ کِخی و های و هویی می زدند / تای چندی مست و بیخود می شدند

3018) بوالفضولی گفت صوفی را که چیست ؟ / سفره یی آویخته ، وز نان تهی ست

3019) گفت : رَو رَو ، نقش بی معنی ستی / تو بجو هستی ، که عاشق نیستی

3020) عشقِ نان ، بی نان ، غذای عاشق است / بندِ هستی نیست هر کو صادق است

3021) عاشقان را کار نَبوَد با وجود / عاشقان را هست بی سرمایه سود

3022) بال ، نی و گِردِ عالم می پَرند / دست نی و گُو ز میدان می بَرند

3023) آن فقیری کو ز معنی بوی یافت / دست بُبریده همی زنبیل بافت

3024) عاشقان اندر عدم خیمه زدند / چون عدم ، یک رنگ و نَفسِ واحدند

3025) شیر خواره کی شناسد ذوقِ لوت ؟ / مر پَری را بوی باشد لوت و پوت

3026) آدمی کی بو بَرَد از بویِ او ؟ / چونکه خویِ اوست ضدِ خویِ او

3027) یابد از بو آن ، پریِ بوی کش / تو نیابی آن ، ز صد من لوتِ خَوش

3028) پیشِ قبطی خون بُوَد آن آبِ نیل / آب باشد پیشِ سبطیِ جمیل

3029) جاده باشد بحر ز اسراییلیان / غرقه گه باشد ز فرعونِ عَوان

شرح و تفسیر قصه عشق صوفی بر سفره تهی از طعام

یکی از دراویش ، روزی خوانی تهی از طعام بر جایی آویخته می بیند . در دم به شور و شوق می آید و دست افشانی و پایکوبی می کند و جامه می دراند و بانگ برمی آورد که : ای بینوایان ، اینست نوایِ بینوایان ، اندک اندک دراویش دیگر نیز به شور و شوق می آیند و با او همراهی می کنند . در این وقت یک آدمِ فضول که ناظرِ این هنگامۀ عاشقانه بود می گوید : ای بابا ، این های و هوی دیگر برای چیست ؟ سفرۀ بی نان و از یک میخ آویزان که این همه سر و صدا ندارد .

آن صوفی می گوید : برو که نه خویشتن را می شناسی و نه از عشقِ حقیقی خبر داری . عاشقانِ صادق در کمندِ نیست های هست نما اسیر نمی شوند .

صوفیی بر میخ ، روزی سفره دید / چرخ می زد ، جامه ها را می درید


روزی یک نفر صوفی دید که سفره ای از میخی آویخته است . از دیدن آن سفره به وَجد آمد و شروع کرد به رقصیدن و جامه دریدن .

بانگ می زد ، نَک نوایِ بی نوا / قحط ها و دردها را نَک دوا


فریاد می زد که : اینک این سفره ، نوای بینوایان و چارۀ قطعی همۀ قحطی ها و پریشانی هاست .

چونکه درد و شورِ او بسیار شد / هر که صوفی بود ، با او یار شد


همینکه شور و شوقِ آن صوف به نهایتِ درجه رسید . هر کس که خویِ صوفیانه داشت با او همراه شد . [ یکی از شروطِ طریقت همین است . یعنی هر گاه یکی از صوفیانبه وجد آید یارانش باید با او عمراهی کنند و تواجد نمایند ( شرح کبیر انقروی ، جزو دوم ، دفتر سوم ، ص 1171 ) ]

کِخ کِخی و های و هویی می زدند / تای چندی مست و بیخود می شدند


آن صوفیان شروع کردند به خندیدن و های و هوی نمودن و مکرراََ بیخویش و مستغرق می شدند . یعنی گاه به حالتِ محو می رفتند و گاه به صحو می آمدند . [ کِخ کِخ = صدای خنده ]

بوالفضولی گفت صوفی را که چیست ؟ / سفره یی آویخته ، وز نان تهی ست


یک نفر یاوه گو به آن صوفی که در حالِ وجد بود گفت : مگر یک سفرۀ خالی آویخته چه خاصیتی دارد که موجبِ این همه شور و حال شده است ؟

گفت : رَو رَو ، نقش بی معنی ستی / تو بجو هستی ، که عاشق نیستی


مولانا از اینجا به بعد از زبان آن صوفی در بارۀ ذوق و وَجدِ عارفان سخن می گوید .

معنی بیت : آن صوفی به آن یاوه گو جواب داد : برو ، برو که تو نقشِ فاقدِ معنایی . تو باید به دنبالِ هستی حقیقی باشی . تو عاشق نیستی .

عشقِ نان ، بی نان ، غذای عاشق است / بندِ هستی نیست هر کو صادق است


صوفی اگر نان هم در کار نباشد ، باز عاشق است . زیرا غذای صوفی ، عشق است . هر کس که در طریقِ عشق ، صادق باشد اسیر هستی موهوم و مادّی خود نمی شود .

عاشقان را کار نَبوَد با وجود / عاشقان را هست بی سرمایه سود


زیرا عاشقانِ صادق با وجودِ موهوم و هستی مادّی و مجازی کاری ندارند . یعنی مقیّد به جنبه های کاذبِ حیات نیستند . عاشقان صادق بدون داشتند سرمایه های دنیوی سود می برند .

بال ، نی و گِردِ عالم می پَرند / دست نی و گُو ز میدان می بَرند


صوفیانِ عاشق ، بی آنکه پَر و بالی داشته باشند در اطرافِ جهان به پرواز درمی آیند و بی آنکه دستی داشته باشند . گوی سبقت در طریقِ عشقِ حق از دیگران می ربایند . [ عاشقِ صادق مانندِ دیگران ، وابسته و اسیر علل و اسبابِ مادّی نیست . ]

آن فقیری کو ز معنی بوی یافت / دست بُبریده همی زنبیل بافت


آن درویشی که از عشق حق ، بویی برده بود با دستِ بریده زنبیل می بافت . [ اشاره است به حکایت شیخ اقطع زنبیل باف که در ابیات 1614 تا 1720 دفتر سوم آمده است . ]

عاشقان اندر عدم خیمه زدند / چون عدم ، یک رنگ و نَفسِ واحدند


عاشقان صادق ، در عدم چادر زده اند . یعنی در عالمِ الهی مقیم شده اند و مانند عدم ، یک رنگ و واحد شده اند . [ عدم ، در این بیت به معنی عدمِ مطلق و مقابلِ وجود نیست . بلکه برعکس ، عدم در اینجا کنایه از وجودِ مطلق است و منظور از آن ، عالمِ وحدتِ الهی است .

منظور بیت : عشاق حقیقی در عالمِ الهی به سر می برند و چون عالمِ الهی عالم وحدت است . لذا صوفیانِ خالص نیز رنگِ وحدت گرفته و همچون تنی واحد شده اند . ( عدم = شرح بیت 3201 دفتر اوّل ]

شیر خواره کی شناسد ذوقِ لوت ؟ / مر پَری را بوی باشد لوت و پوت


طفلِ شیرخوار چه می داند غذا چه طعمی دارد ؟ غذای پریان ، فقط بوست . [ منظور مصراع دوم اینست که موجوداتِ مجرد ، به طعامِ مادّی نیاز ندارند . بلکه طعامِ آنان نیز مجرد و معنوی است . «بو» در اینجا کنایه از غذاهای معنوی است . [ لُوت و پُوت = انواع خوردنی ها ]

آدمی کی بو بَرَد از بویِ او ؟ / چونکه خویِ اوست ضدِ خویِ او


انسانِ خاکی و مقیّد به مقتضیّات و مناسباتِ مادّی کی می تواند از عالمِ مجردات بو ببرد . یعنی از آن جهان واقف شود ؟ مسلماََ نمی تواند از آن جهان آگاه شود . زیا خوی و خصلتِ انسانِ اسیر در مادیّات با خوی و خصلتِ موجوداتِ مجرد و قدسی ناسازگاری دارد . [ زیرا شناخت حقیقت تنها از طریقِ الفاظ صورت نمی گیرد بلکه آدمی باید روحِ خود را صفا و تعالی ببخشد . ]

یابد از بو آن ، پریِ بوی کش / تو نیابی آن ، ز صد من لوتِ خَوش


آن ذوق و کشفی که موجوداتِ مجرد از معقولات و معنویات حاصل می کنند . تو انسانِ مادّی از صد من طعامِ گوارا به دست نخواهی آورد . [ همینطور عشاقِ صادق از مکاشفاتی که از عالمِ الهی به دست می آورند . انسانِ اسیر در قید و بندِ دنیا نمی تواند از طریقِ تمهیداتِ مادّی بدان دست یازد . ]

پیشِ قبطی خون بُوَد آن آبِ نیل / آب باشد پیشِ سبطیِ جمیل


برای مثال ، آبِ صاف و زلالِ رودِ نیل برای فرعونیان ، خون می شود . امّا برای انان که پیروِ حضرتِ موسی (ع) بودند ، آبی خوشگوار . [ خون شدن آبِ نیل برای فرعونیان ، یکی از عذاب های الهی بود . غالبِ تفاسیر قرآن کریم ، این حکایت را در ذیلِ آیه 133 سورۀ اعراف آورده اند ( مجمع البیان ، ج 4 ، ص 469 و دیگر تفاسیر ) / قبطی = شرح بیت 863 دفتر اوّل ]

جاده باشد بحر ز اسراییلیان / غرقه گه باشد ز فرعونِ عَوان


دریا برای قومِ بنی اسراییل مانندِ راهی وسیع می شود ولی برای فرعونِ ستمگر محلِ غرق شدن می گردد . [ رجوع شود به شرح بیت 863 دفتر اوّل / عَوان = سرهنگ دیوان و مأمورِ اجرای دیوان قضا و حِسبَت ]

شرح و تفسیر بخش قبل                      شرح و تفسیر بخش بعد

دکلمه قصه عشق صوفی بر سفره تهی از طعام

خلاصه زندگینامه مولانا جلال الدین محمد بلخی

سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین  خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …

متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

خلاصه معرفی کتاب مثنوی معنوی مولوی

مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …

متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر سوم – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟