باز جواب گفتن امیر به شفیعان و همسایگان زاهد

باز جواب گفتن امیر به شفیعان و همسایگان زاهد | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

باز جواب گفتن امیر به شفیعان و همسایگان زاهد | شرح و تفسیر

شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی

کتاب : مثنوی معنوی

قالب شعر : مثنوی

آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر پنجم ابیات 3583 تا 3590

نام حکایت : حکایت آن امیر که به غلام گفت مَی بیآر رفت و سبوی مَی آورد

بخش : 8 از 14 ( باز جواب گفتن امیر به شفیعان و همسایگان زاهد )

مثنوی معنوی مولوی

خلاصه حکایت آن امیر که به غلام گفت مَی بیآر رفت و سبوی مَی آورد

در دوران گذشته امیری بود میگسار . شبی ناگهان بر او مهمان سر رسید . امیر به غلامش گفت : کوزه ای بردار و نزدِ فلان عیسوی برو و شرابی ناب بخر و به اینجا بیاور . غلام شتابان رفت شراب را خرید و به سوی خانۀ امیر بازگشت . در راه زاهدی به غلام برخورد کرد و به او ظنین شد . گفت : ای غلام در کوزه چه داری ؟ غلام گفت : شرابی خریده ام و برای فلان امیر می برم . زاهد گفت : مگر مردِ خدا شراب هم می خورد ؟ پس سنگی برداشت و بر کوزه زد و شراب بر زمین ریخت و غلام ترسان و دست خالی به خانۀ امیر دوید . امیر با تعجب …

متن کامل ” حکایت آن امیر که به غلام گفت مَی بیآر رفت و سبوی مَی آورد را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

متن کامل ابیات باز جواب گفتن امیر به شفیعان و همسایگان زاهد

ابیات 3583 الی 3590

3583) گفت : نه نه ، من حریفِ آن مَی ام / من به ذوقِ این خوشی قانع نی ام

3584) من چنان خواهم که همچون یاسمین / کژ همی گردم چنان گاهی چنین

3585) وارهیده از همه خوف و امید / کژ همی گردم به هر سو همچو بید

3586) همچو شاخِ بیدِ گردان چپّ و راست / که ز بادش گونه گونه رقص هاست

3587) آنکه خُو کرده ست با شادیِّ مَی / این خوشی را کی پسندد خواجه هَی ؟

3588) انبیا ز آن زین خوشی بیرون شدند / که سِرشته در خوشیِّ حق بُدند

3589) زآنکه جانشان آن خوشی را دیده بود / این خوشی ها پیششان بازی نمود

3590) با بُتِ زنده کسی چون گشت یار / مُرده را چون در کشد اندر کنار ؟

شرح و تفسیر باز جواب گفتن امیر به شفیعان و همسایگان زاهد

گفت : نه نه ، من حریفِ آن مَی ام / من به ذوقِ این خوشی قانع نی ام


امیر به جماعت شفاعت کننده گفت : نه ، نه . من رفیق و همراه آن شرابم . من به لذّات این خوشی قناعت نمی کنم . یعنی به لذّات جسمانی که مقصد اقصای دنیا پرستان است التفات نمی کنم . [ همانطور که قبلاََ گفته شد مراد از «امیر» در این ابیات انسان کامل است که به پدیده های سخیف و مبتذل زندکی توجّهی ندارد . ]

من چنان خواهم که همچون یاسمین / کژ همی گردم چنان گاهی چنین


من می خواهم مانند گُل یاسمن چنان باشم که گاه به این سمت مایل شوم و گاه بدان سمت . [ عارف گاه به جهان برین توجه می کند و گاه به جهان فرودین . اما به هر جا بنگرد رویِ حضرت حق بیند . ]

وارهیده از همه خوف و امید / کژ همی گردم به هر سو همچو بید


و از همه گونه بیم و امید رها شوم و همچون درخت بید به هر طرف خم گردم . [ بید = نوعی درخت بی میوه و سایه دار که انواع مختلف دارد . ]

همچو شاخِ بیدِ گردان چپّ و راست / که ز بادش گونه گونه رقص هاست


مانند شاخۀ درخت بید که با وزیدن باد به رقص های گوناگون می پردازد و به چپ و راست می رود . [ در این دو بیت اخیر لطافت حال عارف به لطافت و نرمی درخت بید و شاخه های آن تشبیه شده است . بنابراین روح عارف نرم و منعطف است . نه همچون قشریان ، خشک و متحجّر . و نه همچون دنیا پرستان سرد و منجمد . ]

آنکه خُو کرده ست با شادیِّ مَی / این خوشی را کی پسندد خواجه هَی ؟


ای خواجه کسی که مزاجش با نشاط شراب حق عادت کرده ، خوشی های ظاهری و مبتذل را کی ممکن است که بپنسدد ؟ یعنی نمی پسندد .

انبیا ز آن زین خوشی بیرون شدند / که سِرشته در خوشیِّ حق بُدند


پیامبران از آنرو از خوشی های ظاهری و مبتذل دنیوی رخ برتافتند که در نشاط و خوشی حقیقی و معنوی پرورش یافته بودند .

زآنکه جانشان آن خوشی را دیده بود / این خوشی ها پیششان بازی نمود


زیرا روح آنان مزۀ خوشی های معنوی را چشیده بود . در نتیجه خوشی های دنیوی در نظرشان بازیچه ای بیش نبود .

با بُتِ زنده کسی چون گشت یار / مُرده را چون در کشد اندر کنار ؟


برای مثال ، کسی که با معشوقی زنده یار و دمساز باشد . چگونه ممکن است که جسدِ مُرده ای را در آغوش کشد ؟ [ پس جمیع عشق های دنیوی و شیفتگی های جنون آمیز به مظاهر فریبندۀ دنیا نوعی مُرده پرستی است . عشق حقیقی ، عشق بر معشوق لایزال است . ]

شرح و تفسیر بخش قبل                     شرح و تفسیر بخش بعد

دکلمه باز جواب گفتن امیر به شفیعان و همسایگان زاهد

خلاصه زندگینامه مولانا جلال الدین محمد بلخی

سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین  خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …

متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

خلاصه معرفی کتاب مثنوی معنوی مولوی

مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …

متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر پنجم – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟