غزل شماره 94 دیوان خواجه حافظ شیرازی | شرح و تفسیر

غزل شماره 94 دیوان خواجه حافظ شیرازی | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

غزل شماره 94 دیوان خواجه حافظ شیرازی | شرح و تفسیر

شاعر : شمس الدین محمد حافظ شیرازی

کتاب : دیوان اشعار

قالب شعر : غزل

آدرس شعر : غزل شماره 94 دیوان خواجه حافظ شیرازی

دیوان حافظ شیرازی

متن کامل ابیات غزل شماره 94 دیوان خواجه حافظ شیرازی

ابیات 1 الی 11

1) زان یارِ دلنوازم شکریست با شکایت / گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت

2) بی مزد بود و منّت هر خدمتی که کردم / یارب مباد کس را مخدومِ بی عنایت

3) رندان تشنه لب را آبی نمی دهد کس / گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت

4) در زلفِ چون کمندش ای دل مپیچ کآنجا / سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت

5) چشمت به غمزه ما را خون خورد و می پسندی / جانا روا نباشد خونریز را حمایت

6) در این شبِ سیاهم گم گشت راهِ مقصود / از گوشه ای برون آی ای کوکبِ هدایت

7) از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود / زنهار از این بیابان وین راهِ بی نهایت

8) ای آفتابِ خوبان میجوشد اندرونم / یکساعتم بگنجان در سایۀ عنایت

9) این راه را نهایت صورت کجا توان بست / کش صد هزار منزل بیش است در بدایت

10) هر چند بردی آبم روی از درت نتابم / جور از حبیب خوشتر کز مدّعی رعایت

11) عشقت رسد بفریاد گر خود بسانِ حافظ / قرآن ز بَر بخوانی در چارده روایت

شرح و تفسیر غزل شماره 94 دیوان خواجه حافظ شیرازی

زان یارِ دلنوازم شکریست با شکایت / گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت


از آن یارِ دلنوازم هم متشکرم و هم شکایت دارم ، شاکرم از بابتِ دلنوازیش ، امّا شکایتم به جهت اینست که قدر هیچ یک از خدماتم را نمی داند . پس اگر نکته سنج عشق هستی پس این حکایت را خوب گوش کن که شکر و شکایت متضادند و جمع شان در یک جا مخالف بنظر می رسد . [ دلنواز = نوازش دهندۀ دل ، تعبیر از رعایت خاطر است / نکته دان عشق = نکته سنج عشق ]

بی مزد بود و منّت هر خدمتی که کردم / یارب مباد کس را مخدومِ بی عنایت


هر خدمتی که به جانان کردم بدون مزد و منت بود یعنی قدرش را ندانست ، یارب ، مخدومِ هیچکس بی عنایت نباشد یا هیچ کس مخدومِ بی عنایت نداشته باشد یعنی مخدومی را که مقادیر عشق را نمی داند ، هیچکس نداشته باشد . [ مزد = اجرت / مخدوم = خدمت کننده / عنایت = ارادت ]

رندان تشنه لب را آبی نمی دهد کس / گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت


به رندان تشنه لب کسی یک جرعه آب و یا یک قدح باده نمی دهد . مثل اینکه ولی شناسان از این مملکت رفته اند . یعنی کسانی که برای مردم ارزش قائل بودند و مقادیرِ مردم را می دانستند در این مملکت نمانده اند و بی سر و صدا رفته اند . [ تشنه لب = لب بی آب / آبی = یک جرعه آب و جایز است که آب در این بیت باده باشد / ولی شناسان = کسانی که قدر بزرگان را می دانند / این ولایت = در این بیت یعنی شیراز / رندان = در این بیت به معنی اولیاء ]

در زلفِ چون کمندش ای دل مپیچ کآنجا / سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت


ای دل به زلفِ چون کمندِ جانان مپیچ یعنی علاقمند نباش زیرا خیلی سرهای بریده در آن زلف می بینی که بدون داشتن گناه و جنایت به آن روزگار گرفتار شده اند یعنی هر علاقمندی به آن باید از جان و سر بگذرد .

چشمت به غمزه ما را خون خورد و می پسندی / جانا روا نباشد خونریز را حمایت


چشمت به یاری غمزه ، خونِ ما را خورد ، آیا روا می داری ؟ ای جان ، حمایت از خونریز یعنی از قاتل جایز نیست . خلاصه چشمت با تیرهای غمزه خونم را ریخت و تو هم این کار را می پسندی . ای جان ، شایسته نیست که از چشمِ خونریز حمایت نمایی .

در این شبِ سیاهم گم گشت راهِ مقصود / از گوشه ای برون آی ای کوکبِ هدایت


در این شبِ تاریکِ هجران ، راهِ وصال ناپدید گشت .ای جانانی که کوکب هدایتی ، از گوشه ای بیرون بیا تا که راهِ مقصود پدیدار گردد و وصال میسر شود . [ هدایت = دلالت و رهنمایی به راهی که منتهی به مطلوب می گردد / شب سیاه = کنایه از شب تاریک هجران / مقصود = مراد وصال است / کوکب هدایت = کنایه از جانان است ]

از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود / زنهار از این بیابان وین راهِ بی نهایت


به هر جانب از وادی فراق یا وادی عشق که رفتم ، چیزی غیر از وحشتم زیاد نشد . یعنی وحشتم زیاد شد . امان از این بیابان و از این راهِ بی نهایت . یعنی بیابان هجران و یا عشق را هر قدر گشتم چیزی جز وحشت حاصلم نشد . [ زنهار = امان ]

ای آفتابِ خوبان میجوشد اندرونم / یکساعتم بگنجان در سایۀ عنایت


ای آفتاب زیبایان ، اندرونم یعنی دل و جگرم از حرارتِ عشق می جوشد . ساعتی حمایتم کن و در سایۀ عنایتت پناهم بده .

این راه را نهایت صورت کجا توان بست / کش صد هزار منزل بیش است در بدایت


 برای نهایت راهِ عشق نمی توان حدی قایل شد . یعنی برای راه عشق نمی توان نهایتی تعیین کرد . زیرا وادی اوّل آن بیش از صد هزار منزل است . خلاصه برای راهِ عشق چطور می توان نهایتی قایل شد در حالیکه وادی اوّل آن بیش از صد هزار منزل است . پس تا آخرش چه می شود . [ بدایت = اول را گویند ، مقابل نهایت است ]

هر چند بردی آبم روی از درت نتابم / جور از حبیب خوشتر کز مدّعی رعایت


 اگر چه آبرویم را بردی یعنی عرضم را ضایع نمودی امّا با وجودِ این از درت رو گردان نمی شوم یعنی آستان سعادتت را ترک نمی کنم . زیرا جور و جفای دوست خیلی خوشتر از رعایت دشمن است .

عشقت رسد بفریاد گر خود بسانِ حافظ / قرآن ز بَر بخوانی در چارده روایت


اگر تو هم مثلِ حافظ ، قرآن را در چهارده روایت از حفظ بخوانی باز هم برای وصول کافی نیست بلکه عشق به فریادت می رسد . وصول الی الله با عشق است نه با از حفظ خواندن قرآن . [ اگر چه مانند حافظ قرآن را با چهارده روایت قاریان معروف از حفظ تلاوت کنی ، باز هم عشق به حق ، برای وصول به کمال و برای رسیدن به نهایت سیر و سلوک باید فریاد رس و مددکارِ تو شود . ]

شرح و تفسیر غزل 93                         شرح و تفسیر غزل 95

بخش خالی. برای افزودن محتوا صفحه را ویرایش کنید.

دکلمه غزل شماره 94 دیوان خواجه حافظ شیرازی

خلاصه زندگینامه شمس الدین محمد حافظ شیرازی

به اتفاق تذکره نویسان لقب اصلی او شمس الدین است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست برمی آید :

به سوی جنت اعلی روان شد / فرید عهد ، شمس الدین محمد

نویسنده مقدمۀ دیوان حافظ او را «شمس الملة و الدین» یاد کرده و یکی از دیوانهای چاپی حافظ «شمس الدین والدنیا» نوشته ، بدیهی است که لقب او همان شمس الدین بوده و «ملت» و «دنیا» زائد است .

پس از وفات او اهلِ ذوق و عرفان وی را با القاب ذیل خوانده و ستوده اند .

بلبل شیراز ، لسان الغیب ، خواجۀ عرفان ، خواجه شیراز ، ترجمان الحقیقت ، کاشف الحقایق ، ترجمان الاسرار ، مجذوب سالک ، ترجمان السان و غیره . نام وی به اتفاق همه صاحبان تذکره ، محمد است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست ، تایید می شود .

یگانه سعدی ثانی ، محمدِ حافظ / از این سراچه فانی به دارِ راحت رفت

تخلص خواجه ، حافظ است . و …

متن کامل زندگینامه شمس الدین محمد حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

خلاصه معرفی کتاب دیوان اشعار شمس الدین محمد حافظ شیرازی

متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح سودی بر حافظ – جلد اول – ترجمۀ عصمت ستارزاده – انتشارات نگاه

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟