غزل شماره 89 دیوان خواجه حافظ شیرازی | شرح و تفسیر

غزل شماره 89 دیوان خواجه حافظ شیرازی | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

غزل شماره 89 دیوان خواجه حافظ شیرازی | شرح و تفسیر

شاعر : شمس الدین محمد حافظ شیرازی

کتاب : دیوان اشعار

قالب شعر : غزل

آدرس شعر : غزل شماره 89 دیوان خواجه حافظ شیرازی

دیوان حافظ شیرازی

متن کامل ابیات غزل شماره 89 دیوان خواجه حافظ شیرازی

ابیات 1 الی 9

1) یارب سببی ساز که یارم به سلامت / باز آید و برهاندم از بندِ ملامت

2) خاکِ رهِ آن یارِ سفر کرده بیارید / تا چشمِ جهان بین کُنمش جای اقامت

3) فریاد که از شش جهتم راه ببستند / آن خال و خط و زلف و رُخ و عارض و قامت

4) امروز که در دستِ توام مرحمتی کُن / فردا که شوم خاک چه سود اشکِ ندامت

5) ای آنکه به تقریر و بیان دَم زنی از عشق / ما با تو نداریم سخنِ خیر و سلامت

6) درویش مکُن ناله ز شمشیرِ اَحِبّا / کاین طایفه از کشته ستانند غرامت

7) در خرقه زن آتش که خمِ ابروی ساقی / بر می شکند گوشۀ محرابِ امامت

8) حاشا که من از جور و جفایِ تو بنالم / بیدادِ لطیفان همه لطف است و کرامت

9) کوته نکنند بحثِ سرِ زلفِ تو حافظ / پیوسته شد این سلسله تا روزِ قیامت

شرح و تفسیر غزل شماره 89 دیوان خواجه حافظ شیرازی

یارب سببی ساز که یارم به سلامت / باز آید و برهاندم از بندِ ملامت


یارب سببی فراهم کن که یارم به سلامت برگردد و مرا از چنگِ ملامت خلاص کند ، یعنی غمِ هجرانِ یار طوری تاب و توانِ مرا برده که گاهی از شدّتِ ناراحتی عنان اختیار از دستم خارج می شود بطوری که حالت عجیب و غریب از من دیده می شود و همین امر سببِ سرزنشِ مردم نسبت به من می گردد . حال ای خدا سببی ساز که یارم برگردد و مرا از ملامت مردم نجات دهد . [ ساز = فراهم کن / باز = دوباره ]

خاکِ رهِ آن یارِ سفر کرده بیارید / تا چشمِ جهان بین کُنمش جای اقامت


خاکِ راهِ آن یارِ سفر رفته را بیاورید تا چشمِ جهان بینِ خود را مقام آن خاک نمایم . یعنی غبار راهِ او را به جای توتیا به چشمم بکشید تا دایم از آن نور و ضیاء کسب نمایم . [ جهان بین = بینندۀ جهان / جای اقامت = مقام و یا محل سکونت ]

فریاد که از شش جهتم راه ببستند / آن خال و خط و زلف و رُخ و عارض و قامت


فریاد و فغان که از شش طرف راهم را بستند ، یعنی آن خال و خط و زلف و رخ و عارض و قامت جانان از جمیع جهات توجه مرا جلب نموده و به خود متعلق ساخته اند . [ به مناسبت ذکر شش جهت ، از اسباب حُسن هم شش چیز آورده ]

امروز که در دستِ توام مرحمتی کُن / فردا که شوم خاک چه سود اشکِ ندامت


ای جانام امروز که در اختیار تو هستم به من رحم کن زیرا فردا که مُردم و خاک شدم ، گریستن و پشیمانی چه فایده دارد . یعنی امروز که در دنیا هستم و زنده ام ، می توانی حالم را رعایت کنی پس مرحمتی کن و مراعاتم نما . زیرا فردا بعد از مرگم اگر پشیمان هم شوی فایده ندارد . [ ندامت = پشیمانی ]

ای آنکه به تقریر و بیان دَم زنی از عشق / ما با تو نداریم سخنِ خیر و سلامت


ای کسی که با تقریر و بیان از عشق دَم می زنی یعنی عشق را با قیل و قال بیان می کنی ، ما با تو حرفی نداریم برو به خیر و سلامت . یعنی ای کسی که کیفیت عشق را با زبان بیان می کنی ، در حالی که عشق حال است و به قال نمی گنجد .

درویش مکُن ناله ز شمشیرِ اَحِبّا / کاین طایفه از کشته ستانند غرامت


ای درویش از شمشیر دوستان ناله و فریاد و فغان مکن زیرا این طایفه دوست ، دیه را از کشته یعنی از مقتول می گیرند . یعنی عاشقانِ خود را می کشند و بعد می گویند دست های ما از کشتن شماها خسته شده و به این بهانه از کشته شده خونبها می گیرند . [ احبّا = دوستان / غرامت = مراد خونبها است ]

در خرقه زن آتش که خمِ ابروی ساقی / بر می شکند گوشۀ محرابِ امامت


خواجه خطاب به همان درویش می گوید : آتش به خرقه بزن که خمِ ابروی ساقی ، گوشۀ محرابِ امامت را می شکند و خراب می کند . حاصل اینکه : خمِ ابرویِ ساقی تمام مردم عالَم را به خود جلب نموده و همه را در برابرِ خود راکع و ساجد نموده است . از این به بعد زهد و تقوا عبارت خواهد بود از صوفی گری ، زیرا در جایی که گوشۀ ابروی ساقی باشد گوشۀ محراب خراب می شود یعنی عرض و شأنِ محراب را شکست می دهد و دیگر کسی به محراب توجه نمی کند . [ برمی شکند = شکست می دهد ]

حاشا که من از جور و جفایِ تو بنالم / بیدادِ لطیفان همه لطف است و کرامت


خواجه خطاب به جانان می گوید : دور باد از من که از جور و جفای تو ناله و شکایت کنم زیرا ظلمِ لطیفان سراسر لطف و احسان است . [ بیداد = ظلم / کرامت = کرم ]

کوته نکنند بحثِ سرِ زلفِ تو حافظ / پیوسته شد این سلسله تا روزِ قیامت


حافظ گفتگوی زلفِ تو را کوتاه نمی کند یعنی در بیان و تعریفِ آن تقصیر نمی کند . خلاصه این یک قصۀ طولانی است که نمی شود مختصر کرد ، زیرا این سلسله به روز قیامت متصل شده یعنی حد و غایت این سلسله به قیامت می کشد .

شرح و تفسیر غزل 88                     شرح و تفسیر غزل 90

بخش خالی. برای افزودن محتوا صفحه را ویرایش کنید.

دکلمه غزل شماره 89 دیوان خواجه حافظ شیرازی

خلاصه زندگینامه شمس الدین محمد حافظ شیرازی

به اتفاق تذکره نویسان لقب اصلی او شمس الدین است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست برمی آید :

به سوی جنت اعلی روان شد / فرید عهد ، شمس الدین محمد

نویسنده مقدمۀ دیوان حافظ او را «شمس الملة و الدین» یاد کرده و یکی از دیوانهای چاپی حافظ «شمس الدین والدنیا» نوشته ، بدیهی است که لقب او همان شمس الدین بوده و «ملت» و «دنیا» زائد است .

پس از وفات او اهلِ ذوق و عرفان وی را با القاب ذیل خوانده و ستوده اند .

بلبل شیراز ، لسان الغیب ، خواجۀ عرفان ، خواجه شیراز ، ترجمان الحقیقت ، کاشف الحقایق ، ترجمان الاسرار ، مجذوب سالک ، ترجمان السان و غیره . نام وی به اتفاق همه صاحبان تذکره ، محمد است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست ، تایید می شود .

یگانه سعدی ثانی ، محمدِ حافظ / از این سراچه فانی به دارِ راحت رفت

تخلص خواجه ، حافظ است . و …

متن کامل زندگینامه شمس الدین محمد حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

خلاصه معرفی کتاب دیوان اشعار شمس الدین محمد حافظ شیرازی

متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح سودی بر حافظ – جلد اول – ترجمۀ عصمت ستارزاده – انتشارات نگاه

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟