غزل شماره 88 دیوان خواجه حافظ شیرازی | شرح و تفسیر

غزل شماره 88 دیوان خواجه حافظ شیرازی | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

غزل شماره 88 دیوان خواجه حافظ شیرازی | شرح و تفسیر

شاعر : شمس الدین محمد حافظ شیرازی

کتاب : دیوان اشعار

قالب شعر : غزل

آدرس شعر : غزل شماره 88 دیوان خواجه حافظ شیرازی

دیوان حافظ شیرازی

متن کامل ابیات غزل شماره 88 دیوان خواجه حافظ شیرازی

ابیات 1 الی 10

1) شنیده ام سخنی خوش که پیرِ کنعان گفت / فراق یار نه آن میکند که بتوان گفت

2) حدیثِ هولِ قیامت که گفت واعظِ شهر / کنایتی است که از روزگارِ هجران گفت

3) نشانِ یارِ سفر کرده از که پُرسم باز / که هر چه گفت بریدِ صبا پریشان گفت

4) فغان که آن مَهِ نامهربانِ مِهر گسل / به تَرکِ صحبتِ یارانِ خود چه آسان گفت

5) من و مقام رضا بعد از این و شُکرِ رقیب / که دل به دردِ تو خو کرد و تَرکِ درمان گفت

6) غمِ کُهن به مِیِ سالخورده دفع کنید / که تخمِ خوشدلی اینست پیرِ دهقان گفت

7) گِره به باد مزن گرچه بر مُراد وزد / که این سخن به مَثَل باد با سلیمان گفت

8) به مهلتی که سپهرت دهد ز راه مرو / تو را که گفت که این زال ترکِ دستان گفت

9) مزن ز چون و چرا دَم که بندۀ مُقبل / قبول کرد به جان هر سخن که جانان گفت

10) که گفت حافظ از اندیشۀ تو آمد باز / من این نگفته ام آنکس که گفت بُهتان گفت

شرح و تفسیر غزل شماره 88 دیوان خواجه حافظ شیرازی

شنیده ام سخنی خوش که پیرِ کنعان گفت / فراق یار نه آن میکند که بتوان گفت


سخن زیبایی شنیده ام که آن را یعقوب علیه السلام گفته است . بدین مضمون که فراق یار حالی نیست که قابلِ بیان باشد یعنی هجران یار کاری می کند که قابلِ تعبیر نیست . [ پیر کنعان = حضرت یعقوب پیامبر (ع) پدر حضرت یوسف (ع) ]

حدیثِ هولِ قیامت که گفت واعظِ شهر / کنایتی است که از روزگارِ هجران گفت


واعظ شهر گفت : هول و ترس قیامت ، کنایه ای از روزگارِ هجران است . یعنی عذاب قیامت که می گویند همان عذابِ فراق یار است . [ هول = ترس ]

نشانِ یارِ سفر کرده از که پُرسم باز / که هر چه گفت بریدِ صبا پریشان گفت


نشان و خبر یارِ سفر کرده را از که بپرسم زیرا پیکِ صبا هر چه گفت ، پریشان گفت یعنی پیکِ صبا پریشان گو است و خبرش قابلِ اعتماد نیست . [ سفر کرده = به سفر رفته / برید = عرب به سفیر گوید و عجم به پیک ]

فغان که آن مَهِ نامهربانِ مِهر گسل / به تَرکِ صحبتِ یارانِ خود چه آسان گفت


افسوس که آن یار نامهربان گفته است : من مصاحبت یاران را ترک نمودم ، اما این حرف را خیلی بی پروا گفته است . حاصل این که ، خواجه افسوس می خورد که آن یارِ نامهربان لااقل از گفتۀ خود پشیمان هم نمی شود زیرا خودِ خواجه هم جزء یارانِ متروک محسوب می شود .

من و مقام رضا بعد از این و شُکرِ رقیب / که دل به دردِ تو خو کرد و تَرکِ درمان گفت


از این به بعد ، منم و مقامِ رضا ، یعنی هر چه از جانان برسد راضی و صابر هستم و شکایت ننمایم زیرا که دل با دردِ تو خو گرفت و درمان را ترک کرد . [ خو کرد = عادت کرد / ترک درمان گفت = درمان را ترک کرد ]

غمِ کُهن به مِیِ سالخورده دفع کنید / که تخمِ خوشدلی اینست پیرِ دهقان گفت


غم را باید با شراب کهنه رفع کرد زیرا سبب صفای خاطر و باعثِ خوش دلی همین شزاب کهنه است . دهقانِ پیر هم همین را گفت و دفع غم را به شرابِ کهنه حواله کرد . [ غم کهن = غم دیرینه / سالخورده = در لغت به معنی کهنسال است ولی در این بیت به معنی شراب کهنه آمده / تخم = کنایه از سبب / دهقان = زارع ]

گِره به باد مزن گرچه بر مُراد وزد / که این سخن به مَثَل باد با سلیمان گفت


به باد اعتماد نکن اگر چه بر وفقِ مرادت بوزد . این سخنی است که باد به طریق مَثَل به حضرت سلیمان (ع) گفت در حالی که خودش تحتِ فرمان سلیمان بود و با این وصف به او وفا نکرد . [ به مثل = به طریق مثل ]

منظور بیت : نباید به دنیا اعتماد کرد هر قدر هم بر وفقِ مراد بچرخد زیرا دنیا در حکمِ بادِ زودگذر است . خلاصه همانطور که از دیگران به تو رسیده است همانطور هم از تو به دیگران می رسد . پس زینهار که به مال و منصب اعتماد نمایی و مغرو باشی .

به مهلتی که سپهرت دهد ز راه مرو / تو را که گفت که این زال ترکِ دستان گفت


به این مهلتی که فلک به تو داده است از راه در مرو یعنی خود را گم نکن . چه کسی به تو گفته است که این عجوزۀ حیله باز ، ترکِ حیله کرده است و دیگر مکر و حیله نخواهد کرد . خلاصه این یکی دو روزی که فلک بر مرادت می چرخد مغرور مباش ، حتماََ قصدی در بارۀ تو دارد وگرنه این سازگاری او از محبت نیست . [ زال = پیر و عجوزه / دستان = در این بیت به معنی مکر و حیله است ]

مزن ز چون و چرا دَم که بندۀ مُقبل / قبول کرد به جان هر سخن که جانان گفت


هر دستوری که به تو داده می شود در اجرای آن تعلل و بهانه مکن و بیدرنگ بپذیر زیرا بندۀ سعادتمند با جان و دل قبول می کند هر سخنی که جانان گوید یعنی اوامر و نواهی که از جانان صادر شود با آن مخالفت نکند . [ مُقبل = صاحب اقبال ، سعادتمند ]

که گفت حافظ از اندیشۀ تو آمد باز / من این نگفته ام آنکس که گفت بُهتان گفت


چه کسی گفت که حافظ از عشق و محبتِ تو منصرف شده و اعراض نموده است . من این را نگفته ام و هر که این حرف را می زند بهتان کرده و به من افترا زده است . یعنی این سخنِ دشمن است ، هیچ ممکن است که من عشق تو را ترک گویم . [ اندیشه = فکر / آمد باز = عبارت از عدول و ترک و فراغت است ]

شرح و تفسیر غزل 87                    شرح و تفسیر غزل 89

بخش خالی. برای افزودن محتوا صفحه را ویرایش کنید.

دکلمه غزل شماره 88 دیوان خواجه حافظ شیرازی

خلاصه زندگینامه شمس الدین محمد حافظ شیرازی

به اتفاق تذکره نویسان لقب اصلی او شمس الدین است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست برمی آید :

به سوی جنت اعلی روان شد / فرید عهد ، شمس الدین محمد

نویسنده مقدمۀ دیوان حافظ او را «شمس الملة و الدین» یاد کرده و یکی از دیوانهای چاپی حافظ «شمس الدین والدنیا» نوشته ، بدیهی است که لقب او همان شمس الدین بوده و «ملت» و «دنیا» زائد است .

پس از وفات او اهلِ ذوق و عرفان وی را با القاب ذیل خوانده و ستوده اند .

بلبل شیراز ، لسان الغیب ، خواجۀ عرفان ، خواجه شیراز ، ترجمان الحقیقت ، کاشف الحقایق ، ترجمان الاسرار ، مجذوب سالک ، ترجمان السان و غیره . نام وی به اتفاق همه صاحبان تذکره ، محمد است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست ، تایید می شود .

یگانه سعدی ثانی ، محمدِ حافظ / از این سراچه فانی به دارِ راحت رفت

تخلص خواجه ، حافظ است . و …

متن کامل زندگینامه شمس الدین محمد حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

خلاصه معرفی کتاب دیوان اشعار شمس الدین محمد حافظ شیرازی

متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح سودی بر حافظ – جلد اول – ترجمۀ عصمت ستارزاده – انتشارات نگاه

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟