جواب گفتن مصطفی (ص) به آن اعتراض کننده

جواب گفتن مصطفی (ص) به آن اعتراض کننده | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

جواب گفتن مصطفی (ص) به آن اعتراض کننده | شرح و تفسیر

شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی

کتاب : مثنوی معنوی

قالب شعر : مثنوی

آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر چهارم ابیات 2081 تا 2101

نام حکایت : حکایت مژده دادن ابویزید از زادن خرقانی پیش از سال ها

بخش : 10 از 14 ( جواب گفتن مصطفی (ص) به آن اعتراض کننده )

مثنوی معنوی مولوی

خلاصه حکایت مژده دادن ابویزید از زادن خرقانی پیش از سال ها

بایزید بسطامی با اینکه سال ها پیش از تولّدِ شیخ ابوالحسنِ خرقانی وفات کرده بود . با اینحال از ولادت و شخصیتِ ظاهری و باطنی ابوالحسن خبر داد . زیرا در یکی از روزها بایزید همراه با عدّه ای از مریدانش در حالِ سفر بود که به حومۀ شهر ری رسیدند و ناگهان بایزید به مریدانش گفت : بوی دلاویزی از ناحیه خرقان به مشامم می رسد . این رایحۀ دلنشین حاکی از آن است که در سالیانِ بعد عارفی کامل به نامِ شیخ ابوالحسن خرقانی ظهور خواهد کرد و با انوارِ روحیِ خود طالبان را اررشاد می کند و مرید من شود و …

متن کامل ” حکایت مژده دادن ابویزید از زادن خرقانی پیش از سال ها ” را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

متن کامل ابیات جواب گفتن مصطفی (ص) به آن اعتراض کننده

ابیات 2081 الی 2101

2081) در حضورِ مصطفایِ قندخُو / چون ز حد بُرد آن عرب از گفت و گو

2082) آن شَهِ وَالنَّجم و سلطانِ عَبَس / لَب گزید آن سَرد دَم را گفت بس

2083) دست می زد بهرِ منعش بر دهان / چند گویی پیشِ دانایِ نهان ؟

2084) پیش دانا بُرده ای سِرگینِ خشک / که بخر این را ، به جایِ نافِ مُشک

2085) بَعر را ای گنده مغزِ گنده مُخ / زیرِ بینی بنهی و ، گویی که اُخ ؟

2086) اُخ اُخی برداشتی ای گیجِ کاج / تا که کالایِ بدت یابد رواج ؟

2087) تا فریبی آن مشامِ پاک را / آن چریدۀ گُلشنِ افلاک را

2088) حِلم او خود را اگر چه گُول ساخت / خویشتن را اندکی باید شناخت

2089) دیگ را گر باز ماند امشب دهن / گُربه را هم شرم باید داشتن

2090) خویشتن گر خفته کرد آن خوب فَر / سخت بیدارست ، دستارش مَبَر

2091) چند گویی ای لجوجِ بی صفا / این فسونِ دیو ، پیشِ مصطفی ؟

2092) صد هزاران حِلم دارند این گروه / هر یکی حِلمی از آنها صد چو کوه

2093) حِلمشان بیدار را اَبله کند / زیرکِ صد چشم را گمره کند

2094) حِلمشان همچون شرابِ خوبِ نغز / نَغزنَغزک بر رَوَد بالایِ مغز

2095) مست را بین ز آن شرابِ پُر شگفت / همچو فرزین مست ، کژ رفتن گرفت

2096) مردِ بُرنا ز آن شرابِ زود گیر / در میانِ راه می افتد چو پیر

2097) خاصه این باده که از خُمِّ بَلی ست / نَه مَیی که مستیِ او یک شبی ست

2098) آنکه آن اصحابِ کهف از نُقل و نَقل / سیصد و نه سال گُم کردند عقل

2099) ز آن زنانِ مصر ، جامی خورده اند / دست ها را شَرحه شَرحه کرده اند

2100) ساحران هم سُکرِ موسی داشتند / دار را دلدار می انگاشتند

2101) جعفر طیّار ز آن می بود مست / ز آن گرو می کرد بی خود پا و دست

شرح و تفسیر جواب گفتن مصطفی (ص) به آن اعتراض کننده

در حضورِ مصطفایِ قندخُو / چون ز حد بُرد آن عرب از گفت و گو


آن شخصِ معترض چون در محضرِ حضرت محمّد (ص) که اخلاقی مهربان و لطیف داشت بیش از حد جرّ و بحث کرد . ( قندجُو = کسی که مهربان و ملایم باشد ) [ ادامه معنا در بیت بعد ]

آن شَهِ وَالنَّجم و سلطانِ عَبَس / لَب گزید آن سَرد دَم را گفت بس


آن شاهِ سورۀ نجم و آن سلطانِ سورۀ عَبَس بدان یاوه گو اشاره کرد که سکوت کند و گفت : دیگر بس است . [ لَب گزید = اشاره به سکوت کرد / وَالنَّجم ، اشاره به آیه 1 سورۀ نجم است « سوگند به ستاره آن دَم که فرود آید » و منظور از « شَهِ وَالنَّجم » حضرت رسول اکرم (ص) است . مفسرانِ قرآن کریم در اینکه منظور از «نجم» در این آیه چیست اقوالی مختلف آورده اند : 1) منظور قرآن کریم است که بطور پراکنده و تدریجی ظرف بیست و سه سال نازل شد 2) منظور ستارۀ ثریاست که با طلوع فجر غایب شود 3) منظور ستاره بطورِ اعَم است ( مجمع البیان ، ج 9 ، ص 172 ) / عَبَس = رو ترش کرد ، اشاره به آیه 1 سورۀ عَبَس است که توضیح آن در شرح بیت 2067 دفتر دوم آمده است . ]

دست می زد بهرِ منعش بر دهان / چند گویی پیشِ دانایِ نهان ؟


آن حضرت برای آنکه آن معترض را ساکت کند ، دست بر دهانش نهاد . یعنی تا کی می خواهی نزدِ دانایِ به اسرار حرف بزنی . [ دست بر دهان نهادن = اشاره به سکوت کردن شخصِ مقابل ]

پیش دانا بُرده ای سِرگینِ خشک / که بخر این را ، به جایِ نافِ مُشک


کارِ تو بدان مانَد که مدفوعی خشک نزدِ عاقلی فرزانه ببری و بدو بگویی : این مدفوعِ خشکیده را به جای مُشکِ معطر از من بخر . [ جمیعِ عقلیّات و نقلیّاتی که خود ، حجابِ حقیقت شود نازل به منزلۀ مدفوع است . و جمیعِ معارفِ یقینی و اشراقاتِ ربّانی به مثابۀ مُشکِ معطر . ]

نافِ مُشک = کیسه ای به اندازۀ یک نارنج که در زیرِ شکمِ آهوی نرِ خُتن قرار دارد و از منفذِ آن ماده ای قهوه ای رنگ و چرب خارج می شود که بسیار معطر است و به مُشک معروف است .

بَعر را ای گنده مغزِ گنده مُخ / زیرِ بینی بنهی و ، گویی که اُخ ؟


ای که عقل و شعورت تباه شده ، مدفوع را زیرِ بینی خود می گیری و بو می کنی و می گویی بَه بَه ؟ [ بَعر = پشگل ، سِرگین ]

اُخ اُخی برداشتی ای گیجِ کاج / تا که کالایِ بدت یابد رواج ؟


ای سرگشتۀ لوچ یعنی ای احمقی که چشمِ حقیقت بین نداری . چنان بَه بَه و چَه چَه راه انداخته ای که متاعِ فاسد و بی ارزشت رونق پیدا کند . [ اُخ = از اصواتی است که با آن لذّت و خوشی را اظهار می کنند / کاج = لوچ ، دوبین ، کاچ نیز به همین معنی است ]

تا فریبی آن مشامِ پاک را / آن چریدۀ گُلشنِ افلاک را


تا با این نیرنگ ، صاحبِ دماغِ سالم و پاک و پروردۀ گلستان آسمان ها را فریب دهی . [ تو متاعِ کاسدِ خود را که همان عقلیّات و نقلیّاتِ حقیقت پوش است . نزدِ کسی برده ای که ژرف بین و حقیقت بین است و در مرتبۀ اولیاء و عرفا نشو و نما کرده است . و تو می خواهی با مشتی الفاظ پُر طاق و طرنب که طوطی وار حفظ کرده و بدان تَفوّه می کنی او را مرعوب و مقهور خود سازی . ]

حِلم او خود را اگر چه گُول ساخت / خویشتن را اندکی باید شناخت


گر چه ممکن است آن روشن بینِ فرزانه به سببِ بُردباری ، خود را نادان نشان دهد امّا تو باید اندکی حدِّ خود را بشناسی . ( گُول = ابله ، احمق ) [ تجاهل العارف در میانِ مشایخِ طریقت امری مرسوم بوده است . یعنی گاه آنان در امری که وقوفِ کامل داشتند خود را به نادانی می زدند زیرا اظهار فضل را خوش نمی داشتند و از گفتن « نمی دانم و اطلاعی ندارم » ابایی نداشتند . بر خلافِ اهلِ ریا که خود را در هر موضوع استادِ فن جلون می دهند . تواضع آنان باعث می شد که اشخاصِ مدّعی و بادی الرأی فرصت را غنیمت شمرند و در عرصۀ خودنمایی و فضل فروشی ، بی امان تاخت و تاز کنند . غافل از آنکه با این کار ، بی ادبی خود را نشان داده اند . گاه نیز اولیاء و عرفا برای شناخت ادب و مرتبۀ روحی طرفِ مقابل در امری تغافل می کردند تا او مکنوناتِ ضمیرِ خود را ظاهر سازد . به هر حال ادب اقتضا می کند که چون آدمی نزدِ شخصی بالاتر از خود رَوَد از او مستفیض شود نه آنکه بی محابا در هر بابی اظهارِ فضل کنند چرا که بدین کار ، جهل و خودبینی خویش آشکار سازد . امام علی (ع) می فرماید : « دانا کسی است که حد و اندازۀ خود شناسد . و برای نادانیِ شخص همین بس که حدِّ خود نشناسد » ( نهج البلاغه فیض الاسلام ، خطبۀ 102 ، فقرۀ 5 ) ]

دیگ را گر باز ماند امشب دهن / گُربه را هم شرم باید داشتن


برای مثال ، اگر امشب درِ دیگ باز بماند . گُربه هم باید حیا نشان دهد و سرِ خود را داخلِ آن دیگ نکند . [ معادل ضرب المثل « درِ دیگ بازه حیای گربه کجاست » منظور اینست که اگر ولی و عارف ، بردباری و تواضع می کند نباید موجب شود که مدعیان کوتاه بین حدِ خود را نشناسند و تاخت و تاز کنند . ]

خویشتن گر خفته کرد آن خوب فَر / سخت بیدارست ، دستارش مَبَر


اگر فرضاََ آن عارفِ صاحب جلال ، خود را به خواب زد . بدان که او کاملاََ بیدار است . پس مبادا در صددِ ربودنِ دستار او برآیی . [ عارفان به اقتضای اخلاقِ حمیدۀ خود ، ممکن است گستاخی تو را به رویت نیاورد و تو نباید خیال کنی که آنان از قصدِ تو غافل اند . ]

چند گویی ای لجوجِ بی صفا / این فسونِ دیو ، پیشِ مصطفی ؟


ای لجبازِ بی صفا تا کی می خواهی نزدِ برگُزیدۀ خدا ، کلماتِ سِحرآمیز شیطان را ادا کنی ؟ [ افسون دیو = در اینجا کنایه از عقلیّات و نقلیّاتی است که اهلِ دغا و ریا لقلقۀ لسانِ خود می کنند تا ساده لوحان را بفریبند . چنانکه در بیت 319 دفتر اوّل آمده :

حرفِ درویشان بدزدد مردِ دون / تا بخواند بر سلیمی ز آن فسون

در این بیت لفظِ «مصطفی» معنی عام دارد و مراد هر انسانِ برگزیده است . اعمّ از ولی و نبی . ]

صد هزاران حِلم دارند این گروه / هر یکی حِلمی از آنها صد چو کوه


این گروه یعنی جماعتِ انبیاء و اولیاء صدها هزار حِلم و بُردباری دارند که هر یک از آن بُردباری ها بسانِ صد کوه استوار است . [ مردانِ خدا به قدری حلیم و شکیبا هستند که گستاخی و سفاحتِ اهلِ ظاهر ، آنان را خشمگین و غضبناک نمی کند و به اصطلاح از کوره درنمی روند . ]

حِلمشان بیدار را اَبله کند / زیرکِ صد چشم را گمره کند


بیداری انبیاء و اولیاء حتی هوشمندان را نیز غافل و گُول کند و زیرکانِ بس بینا را گمراه سازد . [ منظور اینست که افرادِ زیرک و گُربُز چون افتادگی و بی ادعایی ایشان را می بینند خیال می کنند که آنان چیزی در چَنته ندارند پس به علم و ذکاوتِ خویش غرّه می شوند و در نتیجه نمی توانند حقیقتِ باطنی آنان را بشناسند . ]

حِلمشان همچون شرابِ خوبِ نغز / نَغزنَغزک بر رَوَد بالایِ مغز


بُردباری انبیاء و اولیاء در مَثَل مانندِ شرابِ ناب و لطیفی است که خوش خوشان و آرام آرام بر مغز اثر می گذارد . [ حِلم و شکیبایی انسانِ کامل در برابرِ شوخ چشمی حق ستیزان تجلّی دیگری است از استدراجِ الهی . ]

مست را بین ز آن شرابِ پُر شگفت / همچو فرزین مست ، کژ رفتن گرفت


کسی را که از آن شرابِ ناب و مؤثر مست می شود . ببین که مانندِ مهرۀ وزیر مستانه کج و معوج می رود . [ مهرۀ فرزین ( وزیر ) در شطرنج دارای همه نوع حرکت است ( بجز حرکت اسب ) . هم مانندِ فیل ، مورب حرکت می کند و هم مانندِ رُخ ، مستقیم از چهار طرف حرکت می کند . در این بیت احوالِ مست به مهرۀ وزیر تشبیه شده که در یک خط حرکت نمی کند بلکه تلوتلو می خورد و کج و معوج می رود . ]

مردِ بُرنا ز آن شرابِ زود گیر / در میانِ راه می افتد چو پیر


مرد جوان بر اثرِ خوردنِ آن شرابِ قوی و مردافکن ، مانندِ سالخورده ای ناتوان در میانِ راه می افتد . ( بُرنا = جوان ) [ وقتی که شراب ظاهری اینگونه مردِ جوان و نیرومند را از پا درمی آورد . تو ببین شرابِ عشقِ الهی چه ها می کند . ]

شراب زودگیر = شرابی که فوراََ شخص را مست کند . کُلّاََ شراب هایی که از انگورهای مناطقِ گرمسیری فراهم می آورند قویتر و سریع التأثیرتر است ( ذخیرۀ خوارزمشاهی ، ج 3 ، ص 178 ) .

خاصه این باده که از خُمِّ بَلی ست / نَه مَیی که مستیِ او یک شبی ست


در اینجا مولانا از شرابِ صوری به شرابِ عشق الهی متوجه می شود و می فرماید : مخصوصاََ این شراب که از خمرۀ بَلی و عشق الهی است نه آن شرابی که مستی آن یک شب دوام دارد . [ بَلی = اشارت است به آیه 172 سورۀ اعراف و موضوع اَلست و عالَمِ ذَرّ « آیا من پروردگار شما نیستم ؟ آدمیزادگان گفتند : آری ما گواهی می دهیم که تو پروردگار ما هستی » . مفسران قرآن کریم در تفسیر این آیه ، مسئله پیمان ازلی و میثاق فطری آدمیان را مطرح کرده اند . بدین معنی که همه آدمیان در عالمی به نام الست یا عالم ذر بر یگانگی و پروردگاری حق تعالی گواهی داده اند و عهد خود را بر این اصل با خدای خود بسته اند . «بَلی» در اینجا کنایه از عشق الهی است / بادۀ خُمِّ بَلی = تعبیر دیگری است از « بادۀ ازل » زیرا عرفا و صوفیه به قِدَم عشق عقیده دارند و اصولاََ حق را با عشق توصیف می کنند . شارحی گوید منظور از « بادۀ خُمِّ الهی » شهود وحدت است و عارف آن را نوشیده و دارای حِلم و بُردباری شده است . پس مراد از «باده» در اینجا شرابِ حِلم نیست بلکه شرابِ عشق است ( شرح ولی محمد اکبرآبادی ، دفتر چهارم ، ص 96 ) ]

آنکه آن اصحابِ کهف از نُقل و نَقل / سیصد و نه سال گُم کردند عقل


اصحابِ کهف بر اثرِ خوردنِ آن شراب ، سیصد و نه سال مدهوش شدند و عقلِ خود را درباختند .

نُقل = در لغت نامه ها نُقل چنین معنی شده است : آنچه جهتِ تغییر ذائقه بر سرِ شراب خورند ( آنندراج ، ج 7 ، ص 4382 ) بدان مزۀ شراب نیز گویند . و معنی دیگر آن ، نوعی شیرینی است که در میانِ آن مغز بادام و مغز پسته می گذارند . منظور از نُقل در این بیت ، عشق الهی است . چنانکه در بیت 942 دفتر اوّل آمده است :

تا که شاخ افشان کند هر لحظه باد / بر سرِ خفته بریزد نُقل و زاد

نَقل = به معنی جا به جا کردن است . و منظور از آن  در این بیت اینست که عاشقِ عارف در پنجۀ تقلیبِ رَب است و جمیعِ حرکات و سکنات و احوال و افعالِ او به ارادۀ حق صورت بندد . چنانکه در ابیات 393 و 394 دفتر اوّل آمده است :

خفته از احوالِ دنیا روز و شب / چون قلم در پنجۀ تقلیبِ رَب

آن که او پنجه نبیند در رقم / فعل پندارد به جنبش از قلم

در آیه 18 سورۀ کهف آمده است که : خداوند ، اصحاب کهف را به راست و چپ می گردانید . صوفیان از این آیه نکته های لطیفی برداشت کرده اند از آن جمله مقام توکُل را بدان مستند کرده اند . سهل بن عبدالله تُستری ( از مشاهیر عرفا و صوفیه سدۀ سوم هجری ) گوید : اوّل مقام در توکُل آنست که پیشِ قدرتِ الهی ، چنان باشی که مُردۀ پیش مرده شوی . چنانکه خواهد او را می گرداند و او را هیچ اراده نَبوَد و حرکت نباشد ( ترجمه رسالۀ قشیریه ، ص 247 ) . بنابراین مولانا در این بیت می گوید : بر اثرِ عشق و جذبۀ الهی ، اصحابِ کهف سیصد و نه سال بی خویش و مدهوش شدند .

ز آن زنانِ مصر ، جامی خورده اند / دست ها را شَرحه شَرحه کرده اند


زنانِ مصر یک جام از آن شراب نوشیدند و دست های خود را پاره پاره کردند . [ اشاره به آیه 31 سورۀ یوسف « هنگامی که (زلیخا) از سَگالشِ مکرآمیزِ آن زنان آگه شد . در پی ایشان فرستاد و مجلسی آراست و پشتی های فاخر فراهم آورد و به دستِ هر یک از زنان کاردی داد و در این هنگام به یوسف گفت : به مجلسِ آنان اندر شو . هنگامی که زنان او را دیدند در شگفت شدند و بی اختیار ، دستان خود سخت بریدند و گفتند : منزه است خدا ، این نه آدمی است که فرشته ای بزرگوار است » ]

ساحران هم سُکرِ موسی داشتند / دار را دلدار می انگاشتند


جادوگران فرعونی وقتی از شرابِ الهی موسی مست شدند . چوبۀ دار را محبوبِ خود دانستند . [ وقتی ساحرانِ فرعونی به آیینِ یکتاپرستی موسای نبی درآمدند از تهدیداتِ فرعون مبنی بر به صلیب کشیدن خود نهراسیدند بلکه بنا بر فحوای آیه 124 سورۀ اعراف ، با ایمان و اخلاص گفتند ما به سوی پروردگارمان باز می گردیم . ]

جعفر طیّار ز آن می بود مست / ز آن گرو می کرد بی خود پا و دست


جعفر طیّار نیز از آن شرابِ الهی مست بود به همین سبب دست و پای خود را رهینِ عشق و ایمان خود ساخت . [ توضیح جعفر طیّار در شرح بیت 3565 دفتر دوم آمده است . ]

شرح و تفسیر بخش قبل                    شرح و تفسیر بخش بعد

دکلمه جواب گفتن مصطفی (ص) به آن اعتراض کننده

خلاصه زندگینامه مولانا جلال الدین محمد بلخی

سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین  خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …

متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

خلاصه معرفی کتاب مثنوی معنوی مولوی

مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …

متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر چهارم – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟