متردد شدن در میان مذاهب مخالف و بیرون شو | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
متردد شدن در میان مذاهب مخالف و بیرون شو | شرح و تفسیر
شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی
کتاب : مثنوی معنوی
قالب شعر : مثنوی
آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر دوم ابیات 2923 تا 2945
نام حکایت : منافقان و مسجد ضرار ساختن ایشان
بخش : 5 از 8 ( متردد شدن در میان مذاهب مخالف و بیرون شو )
خلاصه حکایت منافقان و مسجد ضرار ساختن ایشان
منافقان در رقابت با مسجدِ قُباء ، مسجدِ ضِرار را پی می افکنند و از پیامبر (ص) درخواست می کنند که در آن مسجد نماز گزارد . و ادعا می کنند که بنای این مسجد ، جهتِ اطعام مساکین و ایوایِ بی پناهان است . پیامبر (ص) به ایشان می فرماید : فعلاََ عزمِ سفر به منطقۀ تبوک را دارم و چون از این غزوه بازگردم بدان مسجد درآیم . پس از بازگشت از تبوک ، …
متن کامل « حکایت منافقان و مسجد ضرار ساختن ایشان » را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید .
متن کامل اشعار متردد شدن در میان مذاهب مخالف و بیرون شو
ابیات 2923 الی 2945
2923) همچنانکه هر کسی در معرفت / می کند موصوفِ غیبی را صفت
2924) فلسفی از نوعِ دیگر کرده شرح / باحثی مر گفتِ او را کرده جَرح
2925) و آن دگر در هر دو طعنه می زند / و آن دگر از زُرق جانی می کنَد
2926) هر یک از ره این نشان ها ز آن دهند / تا گمان آید که ایشان زان دِه اند
2927) این حقیقت دان ، نَه حق اند این همه / نَی به کلّی گمرهانند این همه
2928) ز آنکه بی حق ، باطلی نآید پدید / قلب را ابله به بویِ زر خرید
2929) گر نبودی در جهان ، نقدی روان / قلب ها را خرج کردن کی توان ؟
2930) تا نباشد راست ، کی باشد دروغ ؟ / آن دروغ از راست می گیرد فروغ
2931) بر امیدِ راست ، کژ را می خرند / زهر در قندی رود ، آنگه خَورند
2932) گر نباشد گندمِ محبوب نوش / چه بَرَد گندم نمای جو فروش ؟
2933) پس مگو کین جمله دَم ها باطلند / باطلان بر بویِ حق دامِ دلند
2934) پس مگو جمله خیال است و ضلال / بی حقیقت نیست در عالَم خیال
2935) حق ، شبِ قدر است در شب ها نهان / تا کُند جان هر شبی را امتحان
2936) نه همه شب ها بُوَد قدر ای جوان / نه همه شب ها بُوَد خالی از آن
2937) در میانِ دلق پوشان یک فقیر / امتحان کُن و آنکه حق است آن بگیر
2938) مؤمنِ کیّس مُمَیّز کو که تا / باز داند حیزَکان را از فَتا ؟
2939) گر نه معیوبات باشد در جهان / تاجران باشند جملۀ ابلهان
2940) پس بُوَد کالاشناسی سخت ، سهل / چونکه عیبی نیست ، چه نااهل و اهل ؟
2941) ور همه عیب است ، دانش سود نیست / چون همه چوب است ، اینجا عُود نیست
2942) آنکه گوید : جمله حقند ، احمقی است / و آنکه گوید : جمله باطل ، او شقی است
2943) تاجرانِ انبیا کردند سود / تاجرانِ رنگ و بُو کُور و کبود
2944) می نماید مار اندر چشم ، مال / هر دو چشمِ خویش را نیکو بمال
2945) مَنگر اندر غبطۀ این بَیع و سود / بنگر اندر خُسرِ فرعون و ثَمود
شرح و تفسیر متردد شدن در میان مذاهب مخالف و بیرون شو
همچنانکه هر کسی در معرفت / می کند موصوفِ غیبی را صفت
همینطور هر یک از آدمیان در بارۀ شناختِ موصوفِ غیبی یعنی حضرت حق توصیفاتی از خود می کند . [ انسان با شناخت محدود عقلانی خود از هستی مطلق ، تعریف ها و توصیفاتی دارد ولی هیچکدام از آنها با حقیقتِ حق انطباق ندارند ]
_ مولانا در این بخش جلیل بیان می دارد که عقل و ادراکِ بشری نسبت به حقیقت مطلق ، ظرفیتی محدود دارد و بدین سبب نمی تواند حقیقت را آنگونه که بایسته است بشناسد . از اینرو اختلاف در تعبیر و تفسیر حقیقت ، امری قهری و گریزناپذیر می نماید . بدینسان است آدمیان در عقاید و آراء و ادیان راههایی مختلف درپویند . چنانکه در فیه ما فیه صریحاََ می گوید که دین ، یکی نتواند شد . مولانا نسبی بودن شناخت های دینی را در یکی از شیوا ترین و گویاتریم تمثیل های مثنوی ( ابیات 1259 به بعد حکایت پیل در تاریکی ، دفتر سوم ) بیان کرده است . [ بیرون شو = گریزگاه ، محلِ خلاصی و نجات ]
فلسفی از نوعِ دیگر کرده شرح / باحثی مر گفتِ او را کرده جَرح
فیلسوف آن را به گونه ای دیگر شرح می دهد و متکلّمِ دیگری می آید و گفته های آن فیلسوف را موردِ نقد قرار می دهد . [ فیلسوف = شرح بیت 1636 دفتر دوم / باحث = جستجوکننده ، پژوهنده ، اهل بحث و مناقشه ، در اینجا شاید منظور متکلّان باشد ( شرح مثنوی ولی محمد اکبرآبادی ، دفتر دوم ، ص 215 و شرح اسرار ، ص 162 ) ]
و آن دگر در هر دو طعنه می زند / و آن دگر از زُرق جانی می کنَد
و شخصِ سومی می آید و افکار آن دو نفر را مورد نقد قرار می دهد و شخصِ چهارمی نیز از روی نفاق ، تلاشی می کند . ( زَرق = ریا ، نفاق ، دو رنگی ) [ این چهار دسته کنایه از عالِمانِ صوری و دانایانِ ظاهری اند . که تمثیل آنان در شرح ابیات 2918 تا 2922 دفتر دوم گذشت . ]
هر یک از ره این نشان ها ز آن دهند / تا گمان آید که ایشان زان دِه اند
هر یک از این عالمانِ ظاهری ، نشانه هایی به آن جوینده می دهند تا وانمود کنند که اهلِ آن روستا هستند . [ هر یک با اظهار فضل های بسیار می خواهد به طالب حقیقت بفهماند که اهلِ محلّۀ حقیقت است در حالی که در طولِ عُمرش هرگز پا به کوی حقیقت نگذاشته است . ]
این حقیقت دان ، نَه حق اند این همه / نَی به کلّی گمرهانند این همه
این حقیقت را درک کُن که این گروه ها که یادآور شدیم از هر حیثی حق نیستند و از هر حیثی نیز گمراه نیستند . [ اکبرآبادی گوید : از ظاهر این بیت برمی آید که بعضی از آن گروه ها حق اند و بعضی باطل . ولی این معنی مراد نیست . بلکه منظور اینست که همۀ اهلِ مذاهب نه از هر جهت حق اند و نه از هر حیث باطل . یعنی هر یک به وجهی حق است و به وجهی باطل ( شرح مثنوی ولی محمد اکبرآبادی ، دفتر دوم ، ص216 ) ]
ز آنکه بی حق ، باطلی نآید پدید / قلب را ابله به بویِ زر خرید
زیرا بدون وجودِ حق ، باطلی بوجود نمی آید . چنانکه آدم نادان نیز سکّۀ تقلبی را به عنوان آنکه طلای حقیقی است می خَرد . [ زیرا هیچکس عمداََ باطل را نمی پذیرد بلکه خیال می کند که آن باطل ، حق است . ( شرح کفافی ، ج 2 ، ص 547 ) . بُو ، در تعبیرات ، مولانا مطلقِ اثر است ، خواه رایحه یا چیز دیگر . بو ، حاکی از استدلال و از اثر به مؤثر پی بردن است که روش حکما و متکلّمان و بدایت کار صوفی است . ( شرح مثنوی شریف ، ج 2 ، ص 702 ) ]
گر نبودی در جهان ، نقدی روان / قلب ها را خرج کردن کی توان ؟
برای مثال ، اگر در دنیا سکّه های رایج نبود . سکّه های تقلّبی را چگونه ممکن بود خرج کرد ؟
تا نباشد راست ، کی باشد دروغ ؟ / آن دروغ از راست می گیرد فروغ
مثال دیگر ،تا حرفِ راست وجود نداشته باشد کی ممکن است حرف دروغ بوجود آید ؟ دروغ در واقع از راست مایه می گیرد .
بر امیدِ راست ، کژ را می خرند / زهر در قندی رود ، آنگه خَورند
حرف نادرست را به امیدِ حرف راست می پذیرند . چنانکه مثلا قند و شهد را در زهر می ریزند و آنگاه به آدمی می دهند که از ماهیّت آن بی خبر است تا آن زهرِ آمیخته به قند را بنوشد .
گر نباشد گندمِ محبوب نوش / چه بَرَد گندم نمای جو فروش ؟
مثال دیگر ، اگر گندم لذیذ و خوش طعم نبود . گندم نمای جو فروش چه سودی می برد . [ گندم نمای جو فروش = یکی از امثال فارسی است . منظور کسی است که در ظاهر ، گفتار و عملِ نیکو دارد و در نهان ، تباهکار و بَد کردار است ( امثال و حکم ، ج 2 ، ص 592 ) ]
پس مگو کین جمله دَم ها باطلند / باطلان بر بویِ حق دامِ دلند
پس این حرف را نزن که همۀ این آراء و ادیان از هر نظر باطل اند زیرا اهلِ باطل با نشان و اثر ظاهری حق ، دلِ جویندگانِ حقیقت را با دامِ نیرنگ خود صید می کنند . [ چون هیچ حق طلبی با علم به اینکه مرامی باطل است به دنبال آن نمی رود بلکه نشانِ حقیقت را در آن دیده و در پی آن ، راهی می شود . و اهلِ باطل نیز این نشانه ها را وسیلۀ صید ساده لوحان می کنند . ]
پس مگو جمله خیال است و ضلال / بی حقیقت نیست در عالَم خیال
پس این حرف را نزن که همۀ این آراء و ادیان ، خیالِ یاوه و مایۀ گمراهی اند . زیرا در این جهان هیچ خیالی تهی از حقیقت نیست . ( خیال = شرح بیت 71 دفتر اول ) [ از بیت 2923 تا اینجا این مسئله مطرح شد که اختلافِ مذاهب و ادیان و عقاید ، ناشی از اختلاف در دیدگاههاست . چنانکه می فرماید :
از نظرگاه است این مغزِ وجود / اختلاف مؤمن و گبر و یهود
و یکی از گویا ترین تمثیل ها در این باب ، داستان اختلاف کردن در شکل و چگونگی پیل است که در دفتر سوم آمده است . مردمی بودند که تا کنون فیل را ندیده بودند و در شب تار هر یک دست بر اندام فیل می سود و پیشِ خود خیالی می کرد ولی هیچ یک از آنها نتوانست کلیّتِ فیل را در ذهن و زبان خود ترسیم کند . فیل در اینجا کنایه از حقیقت است و آن گروه ، مردمی هستند که به دنبالِ حقیقت می روند ولی نسبی بودن شناخت آنها سبب می شود که هر کدام توصیف متفاوتی از آن بیان کند و نزاع و اختلاف سر بلند کند ( استاد همایی در مولوی نامه ، ج 1 ، ص 46 تا 51 به موضوع پرداخته است ) ]
حق ، شبِ قدر است در شب ها نهان / تا کُند جان هر شبی را امتحان
حق در مَثَل همانند شبِ قدر در میانِ شب های دیگر پنهان شده تا روحِ آدمی ، همۀ شب ها را موردِ توجه و آزمایش قرار دهد . [ حق در میان اباطیل ، پوشیده شده ، چنانکه شبِ قدر در میانِ دیگر شب ها . احتجابِ حق ، باعث شده تا روحِ آدمی به جستجوی آن بپردازد ( شرح کفافی ، ج 2 ، ص 547 ) در این بیت حق به شب قدر تشبیه شده است . ]
شب قدر = آنگونه که در سورۀ قدر آمده ، قرآن در این شب نازل شده است و به تصریح آیه 185 سورۀ بقره ، قرآن در ماهِ مبارک رمضان نزول یافته است . بنابراین شبِ قدر باید یکی از شب های ماه مبارکِ رمضان باشد . امّا کدامیک از شب های این ماه ، شبِ قدر است ؟ در این باب روایات فراوانی وارد شده است که طبق مفاد آن ، شب قدر یکی از شب های فردِ این ماه است . و ترجیحاََ شب های نوزدهم و بیست و یکم و بیست و سوم ( المیزان (متن عربی) ج 2 ، ص 769 و 770 ) . اهلِ تسنن یکی از شب های ، عُشرِ آخرِ ماه رمضان را شب قدر دانسته اند ( کشاف ، ج 4 ، ص 780 ) . غزالی ، شب های بیست و یکم و بیست و سوم و بیست و پنجم و بیست و هفتم و بیست و نهم را محتملاََ شب قدر دانسته ولی شب بیست و هفتم را اَولی می داند ( کیمیای سعادت ، ج 1 ، ص 21 ) . به هر تقدیر ، آنگونه که مولانا بیان کرده ، پوشیدگی شبِ قدر بواسطۀ این است که انسان به تکاپو بیفتد و همۀ شب های ماهِ رمضان را در حالِ مراقبه به سر برد تا بالاخره آن شب را بیابد و به مواهبِ آن برسد . چنانکه یکی از عارفان گفته است : شب قدر را به جهت آن در شب های دیگر پنهان کرده اند تا همۀ آن شب ها را در حالِ طاعت و عبادت سپری کُنی ( الرسالة العلیّه ، ص 301 ) .
صوفیان اصطلاحاََ شب قدر را به شبی اطلاق می کنند که سالک به تجلّیِ خاصّی مُشَرّف شود تا بدان تجلّی ، قدر و مرتبۀ خود را نسبت به حضرت حق بشناسد و این ابتدای وصولِ سالک است به مقامِ جمع ( کشاف اصطلاحات الفنون ، ج 2 ، ص 1304 ) . تعریف اخیر از شب قدر با مقصودِ مولانا که در بیت بعد آمده سازواری دارد .
نه همه شب ها بُوَد قدر ای جوان / نه همه شب ها بُوَد خالی از آن
ای جوانمرد ، نه همۀ شب ها شبِ قدر است و نه همۀ شب ها ، خالی از شبِ قدر . [ اکبرآبادی در شرح بیت فوق معتقد است که همۀ شب های سال می تواند شبِ قدر باشد . به این معنی که اگر انسانی به کمال خود برسد ، یعنی به مشاهدۀ جمال حق نایل گردد و آن شب نسبت به او شبِ قدر محسوب می شود ولی نسبت به دیگران شب عادی . ( شرح مثنوی ولی محمد اکبرآبادی ، دفتر دوم ، ص 217 ) . شب قدر در این بیت و بیت قبل به عنوان تمثیل آورده شد تا نسبی بودن شناخت های دینی را بیان دارد . ]
در میانِ دلق پوشان یک فقیر / امتحان کُن و آنکه حق است آن بگیر
مثال دیگر ، در میان خرقه پوشان ، فقیری پاکباخته است . ابتدا در بارۀ او جستجو کن و چون کسی را بر حق و صادق یافتی دامنِ همّتِ او را بگیر . ( خرقه = شرح بیت 685 دفتر اوّل ) [ زیرا بسیارند کسانی که خود را مرشد و راهنما نشان می دهند و بر مَسنَدِ ارشاد قُطبیّت تکیه می زنند . ولی اثری از حقیقت در روح و قلبشان ظاهر نشده . چنانکه در شرح بیت 2282 دفتر اوّل سخنی در مورد آنان به میان آمد . ]
مؤمنِ کیّس مُمَیّز کو که تا / باز داند حیزَکان را از فَتا ؟
مؤمنِ هوشمندِ تشخیص دهنده کجاست ؟ تا جوانمردان را از نامردان تشخیص دهد ؟ [ اشاره است به حدیثِ « مؤمن ، زیرک و هوشمند و با پرهیز است » ( احادیث مثنوی ، ص 67 ) . [ کیّس = زیرک / حیزکان = شرح بیت 3380 دفتر اوّل ، کاف در اینجا برای تحقیر و تخفیفِ شأن است ، با الف و نون جمع ]
گر نه معیوبات باشد در جهان / تاجران باشند جملۀ ابلهان
مثال دیگر ، اگر در این دنیا کالاهایی عیبناک و ناقص وجود داشت ، همۀ احمق ها می توانستند بازرگانان موفقی شوند . [ همینطور اگر باطل در جهان وجود نداشت . هر آدمی ، خود به خود حق را به دست می آورد و دیگر حق یابی برای کسی امتیاز و رجحان محسوب نمی شد . ]
پس بُوَد کالاشناسی سخت ، سهل / چونکه عیبی نیست ، چه نااهل و اهل ؟
در اینصورت شناخت کالا امری آسان می نمود ، زیرا وقتی عیب و نقصی در میان نباشد ، چه فرقی است میانِ کسی که قدرتِ تشخیص دارد و آنکه فاقد قدرتِ تشخیص است ؟
ور همه عیب است ، دانش سود نیست / چون همه چوب است ، اینجا عُود نیست
و اگر در این دنیا همه چیز عیبناک و ناقص بود ، دیگر شناخت و دانش ، سودی در بر نداشت . زیرا وقتی که در اینجا همه اش چوب باشد ، دیگر عُودِ خوشبو وجود نخواهد داشت .
آنکه گوید : جمله حقند ، احمقی است / و آنکه گوید : جمله باطل ، او شقی است
هر کس بگوید : همۀ احوال و اشیاء حق است ، او آدمی احمق است و هر کس بگوید : همۀ احوال و اشیاء باطل است . او نیز سیه روز و تباهکار است . [ پس حق و باطل در این جهان که جهانِ نسبیّت هاست در هم آمیخته است و تا روزِ رستاخیز این جریان ادامه دارد . توضیح بیشتر در شرح بیت 746 دفتر اوّل آمده است . ]
تاجرانِ انبیا کردند سود / تاجرانِ رنگ و بُو کُور و کبود
بنابراین ، پیامبران با تجارت خود سود به دست آوردند ولی تاجران رنگ و بوی دنیایی زیان بردند . [ تاجرانِ انبیاء = می تواند اضافه تشبیهی باشد ( = خودِ انبیاء ) و یا به معنی کسانی که با انبیاء معامله و رابطه و پیوستگی معنوی دارند . ( مثنوی استعلامی ، ج 2 ، ص 307 ) اگر به معنی اخیر باشد مصراع اوّل می گوید : کسانی که خریدارِ پیامبران شدند سود بردند ( نثر و شرح مثنوی شریف ، دفتر دوم ، ص 355 ) / تاجران رنگ و بو = کنایه از دنیا پرستان و هوی دوستان است / کور و کبود = شرح بیت 518 دفتر اوّل ]
می نماید مار اندر چشم ، مال / هر دو چشمِ خویش را نیکو بمال
مثلا مار به نظر ، مال جلوه می کند . پس لازم است که هر دو چشم خود را خوب بمالی . [ در زبان حکما و عرفا و اولیاء الله دنیا و شهوات به مار تشبیه شده است . جنانکه حضرت علی (ع) می فرماید : « دنیا به مار ماند ، سودنش نرم است و زَهرش کشنده » ( نهج البلاغه فیض الاسلام ، نامۀ 68 ) لذّاتِ دنیوی هر چند شیرین و گوارا است ، ولی فرجامِ آن تلخکامی و پشیمانی و هلاکت است . این بیت نیز بیانگر نسبی بودن شناخت انسان است . ]
مَنگر اندر غبطۀ این بَیع و سود / بنگر اندر خُسرِ فرعون و ثَمود
تو با چشم حسرت به این داد و ستدها و سودهای ظاهری و دنیایی نگاه نکن . بلکه با چشمِ عاقبت بین نگاه کن به زیان و خسرانی که فرعون و ثمود برده اند . [ ثَمود = شرح بیت 3307 دفتر اوّل ]
دکلمه متردد شدن در میان مذاهب مخالف و بیرون شو
خلاصه زندگینامه مولانا جلال الدین محمد بلخی
سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …
متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
خلاصه معرفی کتاب مثنوی معنوی مولوی
مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …
متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
- شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر دوم – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات