رجوع به قصه شاهزاده که زخم خورد از خاطر شاه

رجوع به قصه شاهزاده که زخم خورد از خاطر شاه | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

رجوع به قصه شاهزاده که زخم خورد از خاطر شاه | شرح و تفسیر

شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی

کتاب : مثنوی معنوی

قالب شعر : مثنوی

آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر ششم ابیات 4865 تا 4876

نام حکایت : حکایت آن پادشاه و وصیّت کردن او سه پسر با کمال خویش را

بخش : 19 از 20 ( رجوع به قصه شاهزاده که زخم خورد از خاطر شاه )

مثنوی معنوی مولوی

خلاصه حکایت آن پادشاه و وصیّت کردن او سه پسر با کمال خویش را

پادشاهی سه پسرِ نیک پی و با کمال داشت . پسران به قصد سیر و سیاحت و کسب آزمودگی و تجربت عزم سفر به شهرها و دژهای قلمرو پدرشان کردند . پادشاه قصد آنان را بستود و ساز و برگ سفرشان فراهم بیآورد و بدانان گفت : هر جا خواهید بروید . ولی زنهار ، زنهار که پیرامون آن قلعه که نامش ذاتُ الصُوَر (= دارای نقوش و صورتها)و دژ هوش رُباست مگردید . و مبادا که قدم بدان نهید که به شقاوتی سخت دچار آیید . آن شقاوتی که چشمی مَبیناد و گوشی نَشنواد .

شاهزادگان به رسم توقیر و وداع بر دستِ پدر بوسه دادند و به راه افتادند . سفری دلنشین و مفرّح آغاز شد . برادران عزم داشتند که حتی المقدور هیچ جایی از نگاهشان مستور نماند و …

متن کامل ” حکایت آن پادشاه و وصیّت کردن او سه پسر با کمال خویش را را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

متن کامل ابیات رجوع به قصه شاهزاده که زخم خورد از خاطر شاه

ابیات 4865 الی 4876

4865) قصّه کوته کن که رَشکِ آن غیور / بُرد او را بعدِ سالی سویِ گور

4866) شاه چون از محو شد سویِ وجود / چشمِ مِرّیخیش آن خون کرده بود

4867) چون به تَرکِش بنگرید آن بی نظیر / دید کم از تَرکِشش یک چوبه تیر

4868) گفت : کو آن تیر و ؟ از حق باز جُست / گفت : کاندر حلقِ او ، کز تیرِ توست

4869) عفو کرد آن شاهِ دریادل ، ولی / آمده بُد تیر ، اَه بر مَقتلی

4870) کشته شد ، در نوحۀ او می گریست / اوست جمله ، هم کُشنده و ، هم ولی ست

4871) ور نباشد هر دو ، او پس کُلّ نیست / هم کُشندۀ خلق و هم ماتم کُنی ست

4872) شُکر می کرد آن شهیدِ زردخَد / کآن بزد بر جسم و بر معنی نزد

4873) جسمِ ظاهر عاقبت هم رفتنی ست / تا ابد معنی بخواهد شاد زیست

4874) آن عتاب ار رفت ، هم بر پوست رفت / دوست ، بی آزار سویِ دوست رفت

4875) گرچه او فِتراکِ شاهنشه گرفت / آخر از عَینُ الکمال او رَه گرفت

4876) و آن سوم کاهلترینِ هر سه بود / صورت و معنی بکلّی او ربود

شرح و تفسیر رجوع به قصه شاهزاده که زخم خورد از خاطر شاه

قصّه کوته کن که رَشکِ آن غیور / بُرد او را بعدِ سالی سویِ گور


حکایت را کوتاه کن که غیرتِ آن غیرتمند (شاه چین) ، پس از یک سال شاهزاده را به قعر گور اندر ساخت .

شاه چون از محو شد سویِ وجود / چشمِ مِرّیخیش آن خون کرده بود


شاه چین چون از حالت محو و بی خویشی به در آمد و به حالت صحو و باخویشی بازگشت متوجّه شد که چشم خشمگین او چنین خونی ریخته است . [ چشمِ مرّیخی = نگاه غضبناک ، چشم قهرآمیز و سفّاک ، از آنرو که «مرّیخ» را ستارۀ قهر و غضب و جنگ و خونریزی خوانده اند ]

چون به تَرکِش بنگرید آن بی نظیر / دید کم از تَرکِشش یک چوبه تیر


چون آن شاه به جعبۀ تیرِ خود درنگریست دید که یک تیر از جعبۀ تیرِ او کم شده است .

گفت : کو آن تیر و ؟ از حق باز جُست / گفت : کاندر حلقِ او ، کز تیرِ توست


شاه گفت : آن تیر کجاست ؟ و از حضرت حق سراغِ آن را گرفت . و آن حضرت فرمود : آن تیر که بر گلوی شاهزاده خلیده ، تیر توست .

عفو کرد آن شاهِ دریادل ، ولی / آمده بُد تیر ، اَه بر مَقتلی


هر چند آن شاهِ نظر بلند لغزش شاهزادۀ عاصی را بخشید . امّا دریغا که آن تیر در نقطۀ «قتل خیزِ» او درنشسته بود . ( مَقتَل = جایی که چون ضربتی بدان رسد موجب قتل شود مانند شقیقه ، قلب و … ، به معنی محل قتل و قتلگاه و هر کتابی که در شرح شهادت بزرگان دین خاصه شهدای کربلا نویسند ، در اینجا معنی اوّل مورد نظر است ) [ در ابیات اخیر به این نکته اشاره شده است که چون عارفِ بِالله از کسی دل آزرده شود و یا از کسی خُرسند گردد . همین انقباض و انبساط قلبی او کار نفرین و دعای مستجاب را می کند . هر چند که بر زبان آن عارف عبارتِ نفرین یا دعا نرود . اصولاََ آزارِ بندگان خدا در تَرکِشخانۀ غیب به تیری جان ستان مبدّل می گردد که بر مَقتَلِ آزارندۀ ستم آیین فرو می نشیند . هر چند که خودِ آن مظلوم از آن هیچ آگهی نداشته باشد . همینطور خرسندی اهل الله از کسی در غیب مکتوم به دعایِ خیر مبدّل می شود و نتیجتاََ در کار آن شخص فتوحی می افتد و توفیقاتی به ظهور می رسد بی آنکه کلمات دعا بر لسان آن نَفسِ نفیس جاری کردد . ]

کشته شد ، در نوحۀ او می گریست / اوست جمله ، هم کُشنده و ، هم ولی ست


شاهزاده کشته شد و شاه در ماتم او گریه می کرد . همه چیز اوست . همو کُشنده است و همو خونخواه . [ ولی = در این بیت اصطلاحی است فقهی به معنی «ولیِ دَم» و «صاحب خون» است . در اصطلاح فقها به آن دسته از وارثان مقتول اطلاق می شود که هم حق قصاص دارند و هم حق گرفتن دیه مقتول . ]

ور نباشد هر دو ، او پس کُلّ نیست / هم کُشندۀ خلق و هم ماتم کُنی ست


اگر ولیِّ کامل که خلیفة الله و مِرآةُ الله است هم کُشندۀ حق و هم گیرندۀ برکُشتگان نباشد . نمی توان او را کُل نامید . [ ولی کامل کسی است که متّصف به جمیع اوصاف الهیه باشد . ]

شُکر می کرد آن شهیدِ زردخَد / کآن بزد بر جسم و بر معنی نزد


آن شهید زردرُخسار شکر خدا می کرد که تیرِ قهرِ ولیِ خدا بر جسم او نشست و نه بر روح او .

جسمِ ظاهر عاقبت هم رفتنی ست / تا ابد معنی بخواهد شاد زیست


زیرا کالبد عنصری سرانجام رفتنی است (چه امروز و چه فردا) ، امّا روح خوش خصال تا ابد شادمان زندگی خواهد کرد .

آن عتاب ار رفت ، هم بر پوست رفت / دوست ، بی آزار سویِ دوست رفت


اگر فعلی قهرآمیز از سویِ ولیِّ خدا به ظهور آمد . بر ظاهر او عارض شد و نه بر باطنِ او . دوست بدون آزار به حضرت دوست رسید . [ در حقیقت نمی توان شاهزاده را مغضوب نامید پرا که مغضوب آن کسی است که جسمش سالم باشد و روحش به زخم کُفران و طغیان جریح گردد . ]

گرچه او فِتراکِ شاهنشه گرفت / آخر از عَینُ الکمال او رَه گرفت


هر چند شاهزاده به شاه متوسّل شد ولی سرانجام چشم زخمی از شاه بدو رسید . یعنی قهری بر او عارض گشت و راه وصول وی را به مقصود مسدود ساخت . [ فِتراک = تسمه ای که با آن شکار را می بندند / رَه گرفت = مسدود کرد ، راهش را بست / عینُ الکمال = چشم زخم ]

و آن سوم کاهلترینِ هر سه بود / صورت و معنی بکلّی او ربود


و آن برادر سوم که از هر سه برادر تنبل تر بود . صورت و معنی را او بطور کامل به دست آورد و با خود بُرد .

شرح و تفسیر بخش قبل                     شرح و تفسیر بخش بعد

دکلمه رجوع به قصه شاهزاده که زخم خورد از خاطر شاه

خلاصه زندگینامه مولانا جلال الدین محمد بلخی

سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین  خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …

متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

خلاصه معرفی کتاب مثنوی معنوی مولوی

مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …

متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر ششم – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟