شکایت استر پیش شتر که من بسیار می افتم | شرح و تفسیر

شکایت استر پیش شتر که من بسیار می افتم | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

شکایت استر پیش شتر که من بسیار می افتم | شرح و تفسیر

شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی

کتاب : مثنوی معنوی

قالب شعر : مثنوی

آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر سوم ابیات 1746 تا 1762

نام حکایت : حکایت درویشی که در کوه خلوت کرده بود و بیان حلاوت خلوت

بخش : 7 از 11 ( شکایت استر پیش شتر که من بسیار می افتم )

مثنوی معنوی مولوی

خلاصه حکایت درویشی که در کوه خلوت کرده بود و بیان حلاوت خلوت

درویشی در کوهساری به دور از خلق می زیست . در آن کوهسار ، درختان سیب و گلابی و انار ، فراوان یافت می شد و او از آن تغذیه می کرد و در همانجا نیز به مراقبه و ذکر و فکر مشغول بود . روزی آن درویش با خدای خود عهد می کند که هرگز میوه ای از درخت نچیند و تنها به میوه هایی بسنده کند که باد از شاخساران بر زمین می ریزد .درویش مدّتی بر این پیمان ، پایدار ماند تا آنکه قضای الهی ، امتحانی برای او رقم زد . از آن پس دیگر هیچ میوه ای از شاخه ها بر زمین نمی ریخت و …

متن کامل « حکایت درویشی که در کوه خلوت کرده بود و بیان حلاوت خلوت » را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید .

متن کامل اشعار شکایت استر پیش شتر که من بسیار می افتم

ابیات 1746 الی 1762

1746) گفت اَستر با شُتر کِای خوش رفیق / در فراز و شیب و در راهِ دقیق

1747) تو نه آیی در سَر و ، خوش می روی / من همی آیم به سَر در ، چون غَوی

1748) من همی افتم به رُو ، در هر دَمی / خواه در خشکی و خواه اندر نمی

1749) این سبب را بازگو با من که چیست ؟ / تا بدانم من که چون باید بزیست ؟

1750) گفت : چشمِ من ز تو روشن تر است / بعد از آن هم از بلندی ناظرست

1751) چون برآیم بر سرِ کوهی بلند / آخرِ عَقبه ببینم هوشمند

1752) پس همۀ پستیّ و بالاییِ راه / دیده ام را وانماید هم اِله

1753) هر قدم را از سرِ بینش نهم / از عِثار و ، اوفتادن وارَهم

1754) تو نبینی پیشِ خود یک دو سه گام / دانه بینیّ و ، نبینی رنجِ دام

1755) یَستَوی الاَعمی لَدَیکُم وَالبَصیر / فِی المَقامِ وَالنُزُولِ وَالمَسیر ؟

1756) چون جنین را در شکم حق جان دهد / جذبِ اجزا در مِزاجِ او نهد

1757) از خورِش او جذبِ اَجزا می کند / تار و پودِ جسمِ خود را می تند

1758) تا چهل سالش به جذبِ جُزوها / حق حریصش کرده باشد در نِما

1759) جذبِ اَجزا روح را تعلیم کرد / چون نداند جذبِ اَجزا شاهِ فرد ؟

1760) جامعِ این ذرّه ها خورشید بود / بی غذا اَجزات را دانَد رُبود

1761) آن زمانی که درآیی تو ز خواب / هوش و حسِ رفته را خوانَد شتاب

1762) تا بدانی کآن ازو غایب نشد / باز آید چون بفرماید که : عُد

شرح و تفسیر شکایت استر پیش شتر که من بسیار می افتم

قاطری به  یک شتر روی می کند و می گوید :ای رفیق ، تو چرا در فراز و نشیب و راه های باریک ، نرم و هموار راه می روی و هرگز بر زمین نمی افتی در حالی که من به هنگامِ راه رفتن روی زمین واژگونه می شوم . به من بگو علّتِ این امر چیست ؟ شتر می گوید : هم چشمانم از چشمِ تو قوی تر است و هم قامت و گردنم از تو افراشته تر . بنابراین من از سطحِ بالاتری ، راه های زمین را می بینم و به همین جهت نیز بر زمین نمی افتم .

مأخذِ این حکایت ، مقالات شمس ، نسخۀ کتابخانۀ فاتح اسلامبول ، برگ 27 و برگ 76 است ( مإخذ قصص و تمثیلات مثنوی ، ص 104 و 105 ) . استر ، اشتر را گفت که تو سر کم می آیی چگونه است ؟ گفت : یکی آنکه بر من سه نُقط زیادتی است ، آن زیادت نهلد که در رُو آیم . آن دگر بزرگی جُثّه و بلندی قد ، دیگر روشنی چشمم . از بالای گریوه نظر کنم تا بیابان عقبه را هم ببینم . نشیب و بالا . دیگر من حلال زاده ام و تو حرام زاده یی . استر معترف شد پیش اُشتر ، حرام زادگیش نماند .

در این حکایت ، استر کنایه از مردمی است که اسیرِ خوی حیوانی اند و بصیرت باطنی ندارند . به همین جهت در زندگی خود همواره در حالِ سقوط به ورطه های مُهلکِ اخلاقی و خصلتی هستند . و شتر ، کنایه از انسان های کامل و نرم خو و با بصیرتی است که همواره از مرتبه ای بالا به این جهان می نگرند و هرگز اسیر شهوات و کوته بینی های مادّی نمی شوند و به مقام روشن بینی واصل شده اند .

گفت اَستر با شُتر کِای خوش رفیق / در فراز و شیب و در راهِ دقیق


استر به شتر گفت : ای همراه خوب ، در سربالایی و سرازیری و در راه باریک . [ ادامه معنا در بیت بعد ]

تو نه آیی در سَر و ، خوش می روی / من همی آیم به سَر در ، چون غَوی


تو با اینکه در فراز و نشیب راه می روی به زمین نمی افتی و همواره راه می سپاری . در حالی که من هنگامِ راه رفتن مانند افراد راه گُم کرده به زمین می افتم . [ غَوی = گمراه ، بیراه ]

من همی افتم به رُو ، در هر دَمی / خواه در خشکی و خواه اندر نمی


من چه در خشکی و چه در راه های مرطوب ، لحظه به لحظه با سر به زمین می افتم .

این سبب را بازگو با من که چیست ؟ / تا بدانم من که چون باید بزیست ؟


بگو ببینم علّتِ این کار چیست ؟ تا من چگونه زیستن را بیاموزم .

گفت : چشمِ من ز تو روشن تر است / بعد از آن هم از بلندی ناظرست


شتر در جواب گفت : چشمِ من از چشمِ تو بیناتر است و علاوه بر این ، از بلندی نگاه می کنم .

چون برآیم بر سرِ کوهی بلند / آخرِ عَقبه ببینم هوشمند


هر گاه بر سرِ کوهی افراشته و بلند بروم با هوشمندیِ تمام ، تا پایانِ گردنه را می بینم .

پس همۀ پستیّ و بالاییِ راه / دیده ام را وانماید هم اِله


و از این گذشته خداوند ، فراز و نشیب راه را به من نشان می دهد .

هر قدم را از سرِ بینش نهم / از عِثار و ، اوفتادن وارَهم


من هر قدمی را که برمی دارم از روی بینش و بصیرت است . به همین سبب از لغزش و افتادن نجات پیدا می کنم .

تو نبینی پیشِ خود یک دو سه گام / دانه بینیّ و ، نبینی رنجِ دام


امّا تو جلوی خود را دو سه قدمی بیشتر نمی بینی . در واقع دانه را می بینی ولی گرفتاری و سختی به دام افتادن را نمی بینی .

یَستَوی الاَعمی لَدَیکُم وَالبَصیر / فِی المَقامِ وَالنُزُولِ وَالمَسیر ؟


آیا در نزدِ شما کور و بینا در ایستادن و فرود آمدن و حرکت کردن یکسان هستند ؟ [ اشاره است به آیه 24 سورۀ هود « مَثَلِ کافران و مؤمنان ، همچون کوران و کران است با بینایان و شنوایان ، آیا این دو گروه با یکدیگر برابرند . آیا متذکرِ حقیقت نمی شوید ؟ » ]

چون جنین را در شکم حق جان دهد / جذبِ اجزا در مِزاجِ او نهد


در اینجا حضرت مولانا کلام را باز می گرداند به بیت 1743 دفتر سوم و تتمۀ جوابِ ساحران به فرعون را تا آخر این بخش پی می گیرد و در این چند بیت در بیان حشرِ اَبدانِ مثالی در عرصۀ قیامت ، تمثیلی ذکر می کند و در جواب اینکه : وقتی که انسان جان سپارد و جسدش تبدیل به خاک شود چگونه ممکن است دوباره زنده شود ؟

معنی بیت : هرگاه خداوند ، در شکمِ مادر به جنین روح و جان بدمد ، در سرشتِ آن جنین ، نیروی جذب و انجذابِ موادِ لازم را به ودیعت می نهد و جنین بالنده و شکوفا می شود .

از خورِش او جذبِ اَجزا می کند / تار و پودِ جسمِ خود را می تند


جنین در رِحمِ مادر ، موادِ لازم را جذب می کند و تار و پودِ جسمِ خود یعنی اجزاء و بافت و نسوجِ آن را می پرورد .

تا چهل سالش به جذبِ جُزوها / حق حریصش کرده باشد در نِما


حق تعالی تا چهل سالگی به انسان ، خاصیتِ نشو نما داده و او را در این کار مشتاق و کوشا ساخته است .

جذبِ اَجزا روح را تعلیم کرد / چون نداند جذبِ اَجزا شاهِ فرد ؟


مولانا پس از این مقدمۀ بدیهی ، به نتیجه گیری می پردازد و می گوید : آن خداوندِ یگانه ای که به روح ، خاصیت جذب و انجذاب و رشد و نمو عطا فرموده ، چطور ممکن است که خودش نتواند اجزای متلاشی شده را جمع و گردآوری کند ؟ [ روش مولانا در اثبات نشئۀ قیامت با اسلوب قرآن کریم سازوار است . زیرا در آیاتِ شریفۀ قرآنی ، اثباتِ قیامت و ظهورِ نشئۀ دیگر از طریق پدیده های طبیعی و تمثیل های محسوس بیان شده است چنانکه ابن سینا می گوید : صاحبِ شریعت ، آنچه را که از سطحِ افهام و عقولِ عامۀ مردم فراتر است به تمثیل و تشبیه بیان کرده است از جمله مسئلۀ معاد چنین است ( رسالۀ اَضحویّه ، ص 42 ) رجوع شود به آیات 7-5 سورۀ حج ، 11 سورۀ ق ، 19 سورۀ روم و 11 سورۀ زخرف ]

جامعِ این ذرّه ها خورشید بود / بی غذا اَجزات را دانَد رُبود


خورشید عالمتاب الهی ، ذراتِ وجود آفریدگان را گِرد می آورد . و می تواند بدون نیاز به غذا و اسباب و علل مادّی ، اجزای وجودت را بگیرد و هر گونه که خواهد ترکیب و ترتیب دهد .

آن زمانی که درآیی تو ز خواب / هوش و حسِ رفته را خوانَد شتاب


این بیت دلیلی است بر جمع و ترکیب اعضا و اجزای کالبد موجودات و خاصه آدمیان .

معنی بیت : جمع کردن اعضای پراکنده جسمِ آدمی پس از مرگ و برخاستن آن از گور همانند بیدار شدن از خواب و برخاستن از بستر است . [ مولانا می گوید : همانطور که حق تعالی هوش و حواس را به هنگامِ خواب از آدمی می گیرد ، در وقتِ بیداری نیز هوش و حواس و قوای روانی را مجدداََ به سوی آدمی فرا می خواند و بدو باز می گرداند . توضیح بیشتر در شرح بیت 62 دفتر اوّل و شرح ابیات 399 تا 401 دفتر اوّل آمده است . ]

تا بدانی کآن ازو غایب نشد / باز آید چون بفرماید که : عُد


این امرِ شگفت انگیز برای این است که این نکته را دریابی که هیچ چیز از آن جمله حواس و عقول از سیطره و حکومتِ مطلقۀ الهی بیرون نیست . پس همۀ حواس و مدرکاتِ تو پس از خواب و یا بعد از مرگ ، دوباره به سویت باز می گردد . هر گاه حق تعالی امر کند که : بازگرد ، بیدرنگ آن حواس و مدرکات به جسمِ تو باز می گردد . ( عُد = بازگرد ) [ حق تعالی در آیه 42 سورۀ زُمَر می فرماید « خداوند باز ستاند روح ها را از کالبدها به گاهِ مرگ ، و روح هایی که نمرده اند نیز بازستاند به گاهِ خواب ، و آنگاه روح کسانی که فرمانِ مرگشان داده ، نزد خود نگاه دارد و آن دیگر را ( که هنوز باید به تقدیرِ الهی در این دنیا بماند ) به سوی کالبدشان باز گرداند تا زمانِ مرگِ حتمی شان در رسد . در این ستاندن و بازگرداندن ، نشانه هایی است برای اندیشمندان . ]

شرح و تفسیر بخش قبل                     شرح و تفسیر بخش بعد

دکلمه شکایت استر پیش شتر که من بسیار می افتم

خلاصه زندگینامه مولانا جلال الدین محمد بلخی

سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین  خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …

متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

خلاصه معرفی کتاب مثنوی معنوی مولوی

مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …

متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر سوم – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟