بیان اطوار و منازل خلقت آدمی از ابتدا تا انجام

بیان اطوار و منازل خلقت آدمی از ابتدا تا انجام | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

بیان اطوار و منازل خلقت آدمی از ابتدا تا انجام | شرح و تفسیر

شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی

کتاب : مثنوی معنوی

قالب شعر : مثنوی

آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر چهارم ابیات 3637 تا 3667

نام حکایت : حکایت لابه کردن قبطیان چون دیدند آبِ نیل برای آنان خون است

بخش : 5 از 6 ( بیان اطوار و منازل خلقت آدمی از ابتدا تا انجام )

مثنوی معنوی مولوی

خلاصه حکایت لابه کردن قبطیان چون دیدند آبِ نیل برای آنان خون است

مفسرانِ قرآنِ کریم در ذیل آیه 133 سورۀ اعراف ، نوشته اند که یکی از عذاب هایی که بر قبطیان فرعونی مقرر شد این بود که مدّتی ، آب رودخانه نیل و جمله آب های ایشان به خونِ خالص تبدیل گردید . این عذابِ جانکاه سبب شد که از عطش و بی آبی درمانده شوند و با تضرّع و التماس نزد یارانِ موسی (ع) آیند و آب تکدّی کنند . موسویان نیز سبوهای آبِ زلالِ خود را به آنان می دادند …

متن کامل ” حکایت لابه کردن قبطیان چون دیدند آبِ نیل برای آنان خون است ” را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

متن کامل ابیات بیان اطوار و منازل خلقت آدمی از ابتدا تا انجام

ابیات 3637 الی 3667

3637) آمده اوّل به اقلیمِ جَماد / وز جمادی در نباتی اوفتاد

3638) سال ها اندر نباتی عُمر کرد / وز جَمادی یاد نآورد از نبرد

3639) وز نباتی چون به حیوانی فتاد / نآمدش حالِ نباتی هیچ یاد

3640) جز همین میلی که دارد سویِ آن / خاصه در وقتِ بهار و ضَیمران

3641) همچو میلِ کودکان با مادران / سِرِّ میلِ خود نداند در لِبان

3642) همچو میلِ مُفرِطِ هر نو مُرید / سویِ آن پیرِ جوان بَختِ مجید

3643) جزوِ عقلِ این ، از آن عقلِ کُل است / جُنبشِ این سایه ، ز آن شاخِ گُل است

3644) سایه اش فانی شود آخر در او / پس بداند سِرِّ میل و جُست و جُو

3645) سایۀ شاخِ دگر ای نیک بخت / کی بجنبد ، گر نجنبد این درخت ؟

3646) باز از حیوان سویِ انسانی اش / می کشد آن خالقی که دانی اش

3647) همچنین اقلیم تا اقلیم رفت / تا شد اکنون عاقل و دانا و زَفت

3648) عقل هایِ اوّلینش یاد نیست / هم ازین عقلش تحوّل کردنی ست

3649) تا رَهَد زین عقلِ پُر حِرص و طلب / صد هزاران عقل بیند بُوالعَجَب

3650) گر چه خُفته گشت و ، شد ناسی ز پیش / کی گذارندش در آن نَسیانِ خویش ؟

3651) باز از آن خوابش به بیداری کشند / که کُند بر حالتِ خود ریشخند

3652) که چه غم بود آنکه می خوردم به خواب ؟ / چون فراموشم شد احوالِ صواب ؟

3653) چون ندانستم که آن غم وَ اعتلال / فعلِ خوابست و فریبست و خیال ؟

3654) همچنان دنیا که حُلمِ نایم است / خفته پندارد که این خود دایم است

3655) تا برآید ناگهان صُبحِ اَجَل / وا رَهَد از ظلمتِ ظنّ و دَغَل

3656) خنده اش گیرد از آن غم هایِ خویش / چون ببیند مُستقرّ و جایِ خویش

3657) هر چه تو در خواب بینی نیک و بَد / روزِ محشر یک به یک پیدا شود

3658) آنچه کردی اندرین خوابِ جهان / گرددت هنگامِ بیداری عِیان

3659) تا نپنداری که این بَد کردنی ست / اندرین خواب و تو را تعبیر نیست

3660) بلکه این خنده بُوَد گریه و زَفیر / روز تعبیر ای ستمگر بر اسیر

3661) گریه و درد و غم و زاریِّ خود / شادمانی دان به بیداریِّ خود

3662) ای دریده پوستینِ یوسفان / گرگ برخیزی از این خوابِ جهان

3663) گشته گُرگان یک به یک خُوهای تو / می درانند از غَضب اعضایِ تو

3664) خون نخُسپد بعدِ مرگت در قصاص / تو مگو که مُردم و یابم خلاص

3665) این قصاصِ نقد ، حیلت سازی است / پیشِ زخمِ آن قصاص ، این بازی است

3666) زین لَعِب خواندست دنیا را خدا / کین جزا لَعب است پیشِ آن جزا

3667) این جزا ، تسکینِ جنگ و فتنه ای ست / آن چو اِحصاء است و این چون ختنه ای ست

شرح و تفسیر بیان اطوار و منازل خلقت آدمی از ابتدا تا انجام

آمده اوّل به اقلیمِ جَماد / وز جمادی در نباتی اوفتاد


روحِ انسان ابتدا به عالَمِ جَماد آمد و از عالَمِ جمادی به عالَمِ نباتی گام نهاد . [ مولانا در این بخش به بیان مراحل و منازلی که روحِ انسان از آغاز تا انجام سیر کرده است می پردازد . همانطور که در شرح بیت 1524 دفتر اوّل گفته شد . مولانا و دسته ای از عرفا ، نَفسِ ناطقۀ انسانی را جسمانیة الحدوث نمی دانند چنانکه برخی از حکما بدان عقیده دارند . بلکه آن را از همان اوّل روحانی و مجرد دانسته اند . توضیح مربوط به روح و روح انسانی و روح حیوانی در شرح بیت 2982 دفتر دوم آمده است . ]

سال ها اندر نباتی عُمر کرد / وز جَمادی یاد نآورد از نبرد


روح سالیانِ سال در مرتبۀ نباتی به سر بُرد . در حالی که هیچ یادی از مرحلۀ جمادی نکرد . [ زیرا طبیعتِ نبات با طبیعتِ جماد فرق دارد . از اینرو به یاد نیاورد که قبلا در مرحلۀ جمادی بوده است . ]

وز نباتی چون به حیوانی فتاد / نآمدش حالِ نباتی هیچ یاد


و چون روحِ انسانی از مرحلۀ نباتی به مرحلۀ حیوانی وارد شد . هیچ یادی از مرحلۀ نباتی نکرد . [ روح انسانی به هر مرحله ای که می رسید با آن مرتبه انیس و الیف می شد و مرتبۀ پیشین را از یاد می بُرد .

جز همین میلی که دارد سویِ آن / خاصه در وقتِ بهار و ضَیمران


بجز همین علاقه ای که آدمی به گُل و گیاه دارد بخصوص در موسمِ بهار ، ( ضَیمران = ریحان ) [ اینکه انسان طبعاََ از باغ و راغ و سبزه و گیاه منبسط و شادمان می شود بدین خاطر است که او قبلا بدان عالَم تعلّق داشته است . ]

همچو میلِ کودکان با مادران / سِرِّ میلِ خود نداند در لِبان


درست مانندِ علاقه ای که کودکان به مادرانِ خود دارند . امّا سببِ علاقۀ خود را به شیر خوردن نمی دانند . ( لِبان = شیرخوارگی ، شیر دادن ) [ مولانا می گوید طبیعت ، مادرِ انسان است . از اینروست که بِلااستثناء همۀ افرادِ انسانی وقتی به دامن طبیعت پناه می برند بر سرِ شوق می آیند و شادمان می شوند . گویی که طفلی گمشده ، مادرِ خود را یافته است . امّا غالبِ مردم رازِ اصلی علاقه و میلشان به طبیعت را نمی دانند . اگر از آنها بپرسی چرا طبیعت را دوست دارید . حداکثر به تو می گویند برای اینکه هوای سالم و اکسیژن فراوان دارد و یا سکوتِ طبیعت و دیدنِ اشجار و سبزه زار به ما آرامش می دهد و امثالِ این حرف ها . چنانکه وقتی از کودکِ شیرخوار بپرسی چرا به پستانِ مادر علاقه داری . با زبان حال به تو می گوید : به خاطرِ اینکه شیر بخورم و از گرسنگی نمیرم . امّا رازِ اصلی علاقۀ او اینست : حق تعالی چنین مقرر داشته که عصارۀ غذای مادر پس از آنکه به خون تبدیل شد از طریقِ مجاری خاص ، جنین را تغذیه کند . و همینکه جنین از مادر جدا شد و به صورت نوزادی متولّد گردید . خونِ موجود در پستانِ مادر به شیر مبدّل می شود تا نوزاد از آن تغذیه کند . پس این شیر در واقع همان خونی است که قبل از تولّد از آن می خورده است . و چون با آن از دیر زمان اُنس و الفت داشته از اینرو سخت بدان علاقه مند است . داستانِ علاقۀ انسان به طبیعت نیز همینگونه است . ]

همچو میلِ مُفرِطِ هر نو مُرید / سویِ آن پیرِ جوان بَختِ مجید


مانندِ علاقۀ شگرفی که هر مُریدِ مبتدی به پیرِ بخت یارِ بزرگوارش دارد . [ مُفرط = از حد درگذرنده ، فراوان / نو مُرید = مرید مبتدی ، تازه راه افتاده ]

جزوِ عقلِ این ، از آن عقلِ کُل است / جُنبشِ این سایه ، ز آن شاخِ گُل است


زیرا عقلِ جزیی این مُرید مبتدی از عقلِ کُل آن پیر سرچشمه می گیرد و حرکت این سایه از حرکتِ شاخۀ گُل بوجود می آید . [ منظور بیت : علاقۀ مرید به مرادِ حقیقی بدین خاطر است که تحتِ نظر او مدارجِ کمال را پیموده است و هر چه دارد از اوست . ]

سایه اش فانی شود آخر در او / پس بداند سِرِّ میل و جُست و جُو


سایۀ آن شاخۀ گُل سرانجام در شاخۀ گُل فانی می شود . پس در آن وقت سایه ، رازِ تکاپوی خود را به سویِ شاخۀ گُل درمی یابد . [ این بیت بر این قاعدۀ عارفانه مبتنی است که حرکتِ جمعِ ذرّات و کائنات حرکتی حُبّی و عشقی است . ]

سایۀ شاخِ دگر ای نیک بخت / کی بجنبد ، گر نجنبد این درخت ؟


ای سعادتمند ، اگر شاخه های این درخت حرکت نکند . چگونه ممکن است که سایۀ شاخه ها تکان بخورد ؟ [ حرکت استکمالی مرید نیز بواسطۀ حرکتِ حق جویانه  مُرشدِ لایق است . ]

باز از حیوان سویِ انسانی اش / می کشد آن خالقی که دانی اش


مولانا پس از ایرادِ نکاتی چند مجددا باز می گردد به بیانِ مراتب و مراحلِ سیرِ روحِ انسان و می فرماید : بارِ دیگر آفریدگاری که می شناسی ، آن روح را از مرتبۀ حیوانی به مرتبۀ انسانی می کشد .

همچنین اقلیم تا اقلیم رفت / تا شد اکنون عاقل و دانا و زَفت


بر همین منوال انسان ، همۀ اقالیم و مراتبِ وجودی را طی کرد تا که اکنون خردمند و دانا و رشید شده است . [ اقلیم = کشور ، ولایت ، مملکت . در اینجا منظور مرتبه استکمالی انسان است / زَفت = بزرگ ، ستبر . در اینجا به معنی رشید و نیرومند است ]

عقل هایِ اوّلینش یاد نیست / هم ازین عقلش تحوّل کردنی ست


همانطور که انسان عقل های مراتبِ پیشینِ خود را به یاد ندارد . یعنی همانطور که انسان قدم به هر مرحله ای که می گذارد مرتبۀ قبلی را فراموش می کند . همین عقلِ کنونی را نیز پشت سر می گذارد و جلو می رود . [ عقل های اوّلین = اگر اشاره به عوالمِ مجرّد قبل از هبوطِ روح به این دنیا فرض کنیم . منظور مصراعِ اوّل اینست : روح با تنزّل به دنیا ، معارف و ادراکاتِ عالی پیشینِ خود را که از عوالمِ مجرّد حاصل شده بود فراموش کرد . و اگر اشاره به مراتبِ سیر روح در عالم جماد و نبات و حیوان بدانیم معنی اوّل درست است . / از این عقل = اشاره به عقلِ معاش و دنیا طلبِ انسان است . ]

تا رَهَد زین عقلِ پُر حِرص و طلب / صد هزاران عقل بیند بُوالعَجَب


همینکه روح از مرحلۀ این عقلِ آزمند و حریص رها شود . صدها هزار عقلِ عجیب و غریب می بیند . [ تا = در اینجا به معنی همینکه و به محض اینکه است . ]

منظور بیت : وقتی که آدمی با سلوکِ راهِ حق ، از عقلِ معاش و دنیاطلب رها شود . به ادراکات و عقولِ بی نهایتی دست می یازد که حقیقتاََ مظهرالعجایب است .

گر چه خُفته گشت و ، شد ناسی ز پیش / کی گذارندش در آن نَسیانِ خویش ؟


گر چه روحِ انسان بواسطۀ هبوط به این عالم به خوابِ غفلت فرو رفته و مراتب و منازل پیشینِ خود را فراموش کرده است . امّا چگونه ممکن است به او اجازه دهند که همچنان در خوابِ غفلت و فراموشی خود بماند ؟ ( ناسی = فراموش کننده ، از مصدر نِسیان ) [ حق تعالی با ارسالِ رُسل و انزالِ کُتُب ، بشر را از این خواب بیدار کرده است . ]

باز از آن خوابش به بیداری کشند / که کُند بر حالتِ خود ریشخند


بارِ دیگر او را از آن خواب بیدار می کنند بطوریکه از خواب برمی خیزد و بر احوالِ پیشین خود می خندد . یعنی تمسخُر می کند . [ ممکن است این بیت اشاره داشته باشد به انتباه در عالَمِ برزخ ، یعنی وقتی انسان می میرد حجاب هایی از برابرِ چشمانش واپس می رود و عوالمِ بیشتری بر او نمایان می گردد بطوریکه نشئۀ دنیوی خود را که خیال می کرد در آن کاملا بیدار و آگاه بوده است مسخره می کند . ]

که چه غم بود آنکه می خوردم به خواب ؟ / چون فراموشم شد احوالِ صواب ؟


وقتی که انسان در آن نشئه بیدار می شود با خود می گوید : این دیگر چه غمی بود که من در عالمِ رویا می خوردم ؟ چرا احوالی نیک و راستین را فراموش کردم ؟ [ وقتی که انسان از این دنیا به دارِ آخرت کوچ می کند . تازه متوجه می شود که زندگی دنیایی ، خوابی بیش نبوده است . از اینرو به ریشِ خود و مفتونانِ حیاتِ دنیوی می خندد و می گوید : پس ما آن همه غم و غصه را بیخودی خوردیم و بیهودن جان کندیم تا مال و منالی حاصل کنیم ؟ در حالی که احوالِ لطیفِ روحی آخرت را فراموش کردیم . ]

چون ندانستم که آن غم وَ اعتلال / فعلِ خوابست و فریبست و خیال ؟


چرا متوجه نشدم که آن همه اندوه و پریشانی ، خواب و فریب و خیالی بیش نبوده است ؟ [ چرا وقتی که در دنیا بودم متوجه نشدم که آن همه غم و غصه معلولِ حیاتِ دنیوی است که مانندِ صحنه های خواب و رویا است . ]

همچنان دنیا که حُلمِ نایم است / خفته پندارد که این خود دایم است


مانندِ دنیا که به منزلۀ رویای شخصِ خوابیده است . و کسی که خوابیده خیال می کند که صحنه های واقعی و پایدار است . ( حُلم = خواب / نایم = شخصی که در خواب است ، خوابیده ) [ در خبر آمده است « دنیا مانندِ رویای شخصِ خوابیده است » ( احادیث مثنوی ، ص 141 ) ]

تا برآید ناگهان صُبحِ اَجَل / وا رَهَد از ظلمتِ ظنّ و دَغَل


تا اینکه ناگهان بامدادِ مرگ و اَجَل طلوع کند و در آن وقت او از تیرگیِ پندار و فریبِ دنیا و اهلِ دنیا نجات یابد . [ دَغَل = حیله و فریب ]

خنده اش گیرد از آن غم هایِ خویش / چون ببیند مُستقرّ و جایِ خویش


در آن حال که جایگاه و منزلِ دایمی خود را می بیند به غم هایی که در دنیا می خورده می خندد . یعنی واقف می شود که در دنیا برای اموری بیهوده چه غصّه ای می خورده و چه نگرانی های بی اساسی داشته است .

هر چه تو در خواب بینی نیک و بَد / روزِ محشر یک به یک پیدا شود


تو هر چه در عالمِ خواب ( دنیا ) ، چه خوب و چه بَد بینی ، همان را یک به یک در روزِ رستاخیز خواهی دید . [ مراد از «خواب» در این بیت با توجه به ابیات پیشین و پسین ، حیاتِ دنیوی است . یعنی هر عملی در این دنیا انجام دهی مو به مو آن را در سرای آخرت می بینی . ]

آنچه کردی اندرین خوابِ جهان / گرددت هنگامِ بیداری عِیان


هر عملی که در خوابِ دنیا انجام می دهی . هنگامِ بیداری حقیقی در آخرت ، بر تو آشکار شود .

تا نپنداری که این بَد کردنی ست / اندرین خواب و تو را تعبیر نیست


تا تو خیال نکنی که هر کارِ بَدی را در این دنیای خوابگونه می توان انجام داد و در روزِ آخرت تعبیری ندارد . یعنی هر فعلی که از آدمی سر می زند نزدِ خدا حساب و کتاب دارد و در قیامت جمیعِ اعمالِ انسان مو به مو بر او عرضه می شود .

بلکه این خنده بُوَد گریه و زَفیر / روز تعبیر ای ستمگر بر اسیر


ای کسی که در این دنیای خواب وَش بر اسیران و ضعیفان ستم می کنی . بدان که این خنده های فاتحانۀ تو در روزِ قیامت به گریه و شیون تبدیل می شود . ( زَفیر = دَم برآوردن از ریه ، نالیدن ، این لفظ سه بار در قرآن کریم آیاتِ 106 سورۀ هود و 100 سورۀ انبیا و 12 سورۀ فرقان آمده است . ) [ در عُرفِ معبّرانِ خواب ، کسی که در خواب بخندد . علامتِ اینست که در بیداری دچارِ غم و اندوه می شود و اگر خواب ببیند که قهقهه می زند علامتِ اینست که غم و اندوهش در بیداری شدّت می گیرد . مولانا دنیا را به مرتبۀ خواب تنزّل می دهد و می گوید هر چه در این دنیا واقع شود عکس العمل آن در قیامت مشهود گردد . ]

گریه و درد و غم و زاریِّ خود / شادمانی دان به بیداریِّ خود


در این دنیای خوابگونه اگر دچارِ گریه و درد و غم و ناله و ناراحتی شوی . بدان که در بیداری قیامت به شادی تعبیر می شود . [ باز معبّران گفته اند که گریستن و ناراحتی در خواب ، نشانۀ شادمانی در بیداری است . ]

ای دریده پوستینِ یوسفان / گرگ برخیزی از این خوابِ جهان


ای کسی که پوستینِ بندگان نیک و مقبول الهی را که همچون حضرت یوسف نبی پاک و پرهیزگارند می دَری . یعنی ای کسی که در حقِ نیکان جفا می کنی . بدان که روزی از این خوابِ سنگین دنیوی ( به هیبتِ درندگی گُرگ ) بیدار خواهی شد . [ مولانا در این بیت و ابیات بعدی مسئلۀ تجسّمِ اعمال را به نحوِ ماهرانه ای مطرح کرده است . رجوع شود به شرح بیت 2791 دفتر سوم . ]

گشته گُرگان یک به یک خُوهای تو / می درانند از غَضب اعضایِ تو


هر یک از صفات و ملکاتِ نفسانی ات به صورتِ گُرگی درمی آیند و با خشم و غضب ، اعضای تو را پاره پاره می کنند . [ بسیاری از عرفا و حکما و بزرگان به تجسّمِ اعمال عقیده دارند و این مطلب را در آثار و مکتوباتِ خود بیان کرده اند . از آن میان ملاصدرا به نحو واضحی این موضوع را تبیین کرده است . مولانا نیز به کرّات بدین موضوع پرداخته است . ]

خون نخُسپد بعدِ مرگت در قصاص / تو مگو که مُردم و یابم خلاص


خون نمی خُسبد . یعنی خونی که به ناحق بر زمین ریخته شود از بین نمی رود و حتّی پس از مرگت نیز قصاص خواهی داشت . پس تو این حرف را نزن که وقتی بمیرم و یا با قصاصِ دنیوی جانم گرفته شود دیگر از عذاب رها خواهم شد .

این قصاصِ نقد ، حیلت سازی است / پیشِ زخمِ آن قصاص ، این بازی است


قصاصِ نقد ، یعنی قصاصی که نقدا در دنیا جاری می شود . تدبیری است برای نظم بخشیدن به نظامِ جامعه ، و این قصاص درمقابل قصاصِ آخرت بازیچه ای بیش نیست . [ مصراع اوّل مفادِ آیه 179 سورۀ بقره است « و قصاص برای شما مایۀ حیات ( بقای نظم در جامعه ) است ای خردمندان » ]

زین لَعِب خواندست دنیا را خدا / کین جزا لَعب است پیشِ آن جزا


از آنرو خداوند ، دنیا را بازیچه خوانده است که این جزا یعنی جزای دنیوی در برابرِ جزایِ اُخروی ، بازیچه ای بیش نیست . ( لَعِب = بازیچه ) [ در آیات متعدد قرآنی دنیا « بازیچه » خوانده شده است از جمله آیه 64 سورۀ عنکبوت « و این حیاتِ دنیوی نیست جز سرگرمی و بازیچه … » ]

این جزا ، تسکینِ جنگ و فتنه ای ست / آن چو اِحصاء است و این چون ختنه ای ست


جزایِ دنیوی برای خاموش کردن جنگ و فتنه است . یعنی کیفرهایی که در دنیا مقرّر شده برای جلوگیری از هرج و مرج است و با مجازات های اُخروی قابلِ قیاس نیست . زیرا جزای اُخروی مانندِ اخته کردن است و جزای دنیوی مانندِ ختنه کردن . [ اِخصا = مخففِ اِخصاء به معنی اخته کردن ]

شرح و تفسیر بخش قبل                    شرح و تفسیر بخش بعد

دکلمه بیان اطوار و منازل خلقت آدمی از ابتدا تا انجام

خلاصه زندگینامه مولانا جلال الدین محمد بلخی

سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین  خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …

متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

خلاصه معرفی کتاب مثنوی معنوی مولوی

مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …

متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر چهارم – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟