شرح و تفسیر غزل شماره 58 دیوان سعدی شیرازی در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
شرح و تفسیر غزل شماره 58 دیوان سعدی شیرازی
شاعر : ابو محمد مصلح بن عبدالله ملقب به سعدی شیرازی
کتاب : دیوان اشعار
قالب شعر : غزل
آدرس شعر : غزل شماره 58 دیوان سعدی شیرازی
1) اتّفاقم به سر کوی کسی افتاده ست / که در آن کوی چو من کشته بسی افتاده ست
2) خبر ما برسانید به مرغان چمن / که هم آواز شما در قفسی افتاده ست
3) به دلآرام بگو : ای نَفَس باد سَحر / کار ما همچو سَحر با نَفَسی افتاده ست
4) بند بر پای تحمّل چه کند گر نکند ؟ / انگبین است که در وی مگسی افتاده ست
5) هیچ کس عیب هوس باختن ما نکند / مگر آن کس که به دام هوسی افتاده ست
6) سعدیا ، حال پراکندۀ گوی آن داند / که همه عمر به چوگان کسی افتاده ست
اتّفاقم به سر کوی کسی افتاده ست / که در آن کوی چو من کشته بسی افتاده ست
تقدیر و سرنوشت مرا به سر کوی تو هدایت کرد که پیش از من کسانی بدانجا رفته و از پای درآمده اند . [ اتّفاق = تقدیر و سرنوشت ]
خبر ما برسانید به مرغان چمن / که هم آواز شما در قفسی افتاده ست
خبر ما را به بلبلان برسانید و به آنها بگویید که عاشقی همانند شما در کوی عشق اسیر قفسی گشته است . [ چمن = سبزه و گیاه ، مجازا به معنی باغ / مرغان چمن = کنایه از بلبلان ]
به دلآرام بگو : ای نَفَس باد سَحر / کار ما همچو سَحر با نَفَسی افتاده ست
ای نسیم صبحگاهی ، به معشوق ما بگو که ما همانند سحر که به سرعت به پایان می رسد ، در شرف نابودی قرار گرفته ایم و زندگی ما به نفسی بسته است . پس ما را دریاب . [ دلآرام = کنایه از معشوق ]
بند بر پای تحمّل چه کند گر نکند ؟ / انگبین است که در وی مگسی افتاده ست
اگرانسانِ گرفتار و پای در بند در اسارت شکیبایی نکند چه کند ؟ گویی آن بند همانند عسلی است که زنبوری در آن افتاده باشد که رهایی از آن برایش ممکن نیست . [ بند بر پای = دربند و گرفتار / انگبین = عسل ]
هیچ کس عیب هوس باختن ما نکند / مگر آن کس که به دام هوسی افتاده ست
هیچ کس بر عشق ورزی ما خرده نخواهد گرفت . مگر کسی که عشق را تجربه کرده و به دام آن افتاده باشد . [ هوس باختن = هوس ورزیدن ، هوس بازی کردن / در این بیت «هوس» به «دام» تشبیه شده است . ]
سعدیا ، حال پراکندۀ گوی آن داند / که همه عمر به چوگان کسی افتاده ست
ای سعدی ، کسی احوال پریشانِ گوی را درمی یابد که خود روزگاری چون گوی اسیر چوگان معشوق بوده و سرگردانی و پریشانی را تجربه کرده باشد . [ پراکنده = پریشان / گوی = توپ و گلوله ای چوبین که در بازی چوگان از آن استفاده می شود / چوگان = چوبی با دستۀ راست و باریک و سرِ کج که با آن در چوگان بازی گوی را می زنند / به چوگان کسی افتادن = کنایه از اسیر و گرفتار کسی شدن ]
افصح المتکلّمین ، مصلح بن عبدالله ملقب به سعدی شیرازی ، یکی از ستارگان قَدَرِ اوّل آسمان شعر و ادب فارسی است . وی به تقریب در سال 606 هجری قمری در شیراز و در خانواده ای که به تعبیر خودش ، همه از عالمان دین بودند ، دیده به جهان گشود . در کودکی پدر را از دست داد و تحت سرپرستی و تربیت جدِ مادریش قرار گرفت …
متن کامل زندگینامه سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
در میان آثار منظوم سعدی ، غزل هایش جایگاه ویژه ای دارد . بی تردید بخشی از شهرت سعدی از رهگذر سروده شدن این غزل ها تحقق یافته است . زیرا با مطالعه این سروده هاست که خواننده درمی یابد سعدی در یافته های عاطفی و احساسی خویش را در نهایت فصاحت و بلاغت به نظم کشیده و در اختیار مخاطب قرار داده است .
این غزل ها افزون بر جذابیت و دلفریبی و افزونی که در صورت آنها مشاهده می شود ، در بُعدِ معنایی آینه ای است از افکار انسان دوستانه ، عشق بع هستی و حیات بشری ، عنایت به عوالم روحانی و ماورایی ، تجربه های بشری که سعدی آنها را در سفرهایش و …
متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
- شرح غزلهای سعدی – جلد اول و دوم – نوشته دکتر محمدرضا برزگر خالقی و دکتر تورج عقدایی – انتشارات زوّار