معجزه خواستن قوم از پیغامبران | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
معجزه خواستن قوم از پیغامبران | شرح و تفسیر
شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی
کتاب : مثنوی معنوی
قالب شعر : مثنوی
آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر سوم ابیات 2710 تا 2737
نام حکایت : اهل سبا و طاغی کردن نعمت ایشان را
بخش : 5 از 8 ( معجزه خواستن قوم از پیغامبران )
خلاصه حکایت اهل سبا و طاغی کردن نعمت ایشان را
مردم سبا ، بَد گوهر بودند و از راهِ حق به دور . با اینحال در ناز و نعمتِ فراوان به سر می بردند . سیزده پیامبر به سوی آن قوم گسیل شد تا آنان را به خود آورند . پس از اندرزهای فراوان ، قومِ سبا از سرِ عِناد و نه از راهِ حق طلبی از آنان معجزه خواستند . پیامبران دوباره آنان را متوجّه حقیقت کردند امّا آنان سخنان آن بزرگان را مکر و افسون خواندند و رسالت ایشان را فریب شمردند و ضمن آن به حکایت خرگوش و …
متن کامل « حکایت اهل سبا و طاغی کردن نعمت ایشان را » را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید .
متن کامل اشعار معجزه خواستن قوم از پیغامبران
ابیات 2710 الی 2737
2710) قوم گفتند : ای گروهِ مدّعی / کو گواهِ علمِ طبّ و نافعی ؟
2711) چون شما بستۀ همین خواب و خَورید / همچو ما باشید در دِه می چَرید
2712) چون شما در دامِ این آب و گِلید / کی شما صیادِ سیمرغِ دلید ؟
2713) حُبِ جاه و سروری دارد بر آن / که شمارد خویش از پیغمبران
2714) ما نخواهیم این چنین لاف و دروغ / کردن اندر گوش و ، افتادن به دوغ
2715) انبیا گفتند کین ز آن علّت است / مایۀ کوری ، حجابِ رویت است
2716) دعوی ما را شنیدید و ، شما / می نبینید این گُهر در دستِ ما ؟
2717) امتحان ست این گُهر مر خلق را / ماش گردانیم گِردِ چشم ها
2718) هر که گوید : کو گُو ؟ گفتش گواست / کو نمی بیند گهر حبسِ عَماست
2719) آفتابی در سخن آمد که خیز / که برآمد روز ، بَجه ، کم ستیز
2720) تو بگویی : آفتابا کو گواه ؟ / گویدت : ای کور از حق دیده خواه
2721) روزِ روشن ، هر که او جوید چراغ / عینِ جُستن ، کوریش دارد بلاغ
2722) ور نمی بینی ، گمانی بُرده ای / که صباح ست و ، تو اندر پرده ای
2723) کوریِ خود را مکن زین گفت ، فاش / خامُش و ، در انتظارِ فضل باش
2724) در میانِ روز گفتن : روز کو ؟ / خویش رسوا کردن است ای روز جُو ؟
2725) صبر و خاموشی جَذوبِ رحمت است / وین نشان جُستن ، نشانِ علّت است
2726) اَنصِتُوا بپذیر ، تا بر جانِ تو / آید از جانان ، جزایِ اَنصِتُوا
2727) گر نخواهی نکس ، پیشِ این طبیب / بر زمین زن زرّ و سَر را ای لبیب
2728) گفتِ افزون را تو بفروش و ، بخر / بذلِ جان و ، بذلِ جاه و ، بذلِ زر
2729) تا ثنای تو بگوید فضلِ هُو / که حسد آرد فلک بر جاهِ تو
2730) چون طبیبان را نگه دارید دل / خود ببینید و شوید از خود خَجِل
2731) دفعِ این کوری به دستِ خلق نیست / لیک اِکرامِ طبیبان از هُدی ست
2732) این طبیبان را به جان بنده شوید / تا به مُشک و عنبر آگنده شوید
2733) قوم گفتند : این همه زَرق است و مکر / کی خدا نایب کند از زید و بَکر ؟
2734) هر رسولِ شاه ، باید جنسِ او / آب و گِل کو ، خالقِ افلاک کو ؟
2735) مغزِ خَر خوردیم تا ما چون شما / پشّه را داریم همرازِ هُما
2736) کو هما ، کو پشّه ، کو گِل ، کو خدا ؟ / ز آفتابِ چرخ ، چه بوَد ذرّه را ؟
2737) این چه نسبت ؟ این چه پیوندی بُوَد ؟ / تا که در عقل و دِماغی در رود
شرح و تفسیر معجزه خواستن قوم از پیغامبران
قوم گفتند : ای گروهِ مدّعی / کو گواهِ علمِ طبّ و نافعی ؟
قومِ گمراه سبا گفتند : ای کسانی که ادعا دارید که شاگردِ مکتبِ الهی هستید . دلیلِ طبابت و سودمند بودن داروهای شما کو و کجاست ؟ نشان دهید .
چون شما بستۀ همین خواب و خَورید / همچو ما باشید در دِه می چَرید
شما پیامبران نیز مانندِ ما ، وابسته به خوردن و خفتنید و مانندِ ما در این دهکدۀ دنیا مشغولِ تیمارِ تن و پروار بدن هستید . [ اشاره است به آیه 7 سورۀ فرقان « و گفتند از چه روست که این رسولِ الهی ، طعام می خورد و در بازارها راه می رود » ]
چون شما در دامِ این آب و گِلید / کی شما صیادِ سیمرغِ دلید ؟
باز آن قومِ گمراه در اعتراض به انبیاء گفتند : ای مدعیان مقامِ نبوّت ، شما نیز مانندِ ما اسیرِ دامگاهِ آب و گِلِ دنیایید . یعنی شما نیز مقهورِ عناصرِ مادّی این جهانِ خاکی هستید . با این حال چگونه ممکن است که سیمرغِ دل را شکار کنید ؟ [ سیمرغ دل = اضافۀ تشبیهی است یعنی دل همانند سیمرغ قابل دسترسی نیست ]
حُبِ جاه و سروری دارد بر آن / که شمارد خویش از پیغمبران
این بیت نیز ادامه اعتراض و عناد آن قوم گمراه است . اینان ( انبیاء و اولیاء ) کسانی هستند که همواره مقهورِ جاه طلبی و ریاست اند . برای همین است که ادعای پیامبری دارند . [ حق ستیزان قیاس بر نَفسِ خود می کنند و انبیاء و اولیاء را همچو خود می پندارند ]
ما نخواهیم این چنین لاف و دروغ / کردن اندر گوش و ، افتادن به دوغ
ما ( کافران ) نمی خواهیم اینگونه سخنان یاوه و دروغ را بشنویم و گولِ این اَراجیف را بخوریم و به دوغِ خیالات و اوهام بیفتیم چنانکه مگس می افتد .
انبیا گفتند کین ز آن علّت است / مایۀ کوری ، حجابِ رویت است
پیامبران عظیم الشّأن به آن جماعت گمراه گفتند : این عناد و ستیز شما ، از همان بیماری اخلاقی و روحی ناشی می شود . زیرا کوردلی مانند پرده و حجاب ، مانع دیدن انسان می شود .
دعوی ما را شنیدید و ، شما / می نبینید این گُهر در دستِ ما ؟
انبیاء به آن قومِ معاند گفتند : شما که دعوتِ ما را شنیدید . آیا این گوهر را در دستِ ما نمی بینید ؟ [ منظور از «این گوهر» می تواند گوهرِ هدایت ، نبوّت و یا اعجاز و بیّنه و یا نفوذِ کلامِ انبیاء باشد ( شرح کبیر انقروی ، جزو دوم ، دفتر سوم ، ص 1044 ) ]
امتحان ست این گُهر مر خلق را / ماش گردانیم گِردِ چشم ها
این گوهر مایل امتحانِ مردم است . برای همین منظور ، ما آنرا در اطرافِ چشمِ آنها می گردانیم تا آن گوهر را مشاهده کنند و به راهِ هدایت بازآیند .
هر که گوید : کو گُو ؟ گفتش گواست / کو نمی بیند گهر حبسِ عَماست
با این همه هدایت و بیّنه ، هر کس به پیامبران بگوید : پس گواهِ صدق و حقانیّتِ شما کو ؟ همین سخن دلیل بر این است که گرفتارِ زندانِ کور دلی شده و گوهرِ الهی را نمی بیند .
آفتابی در سخن آمد که خیز / که برآمد روز ، بَجه ، کم ستیز
برای مثال ، هر گاه آفتاب با زبانِ حال به تو بگوید : از خواب برخیز که روز فرا رسیده است و کمتر لجاحت کن . [ ادامه معنا در بیت بعد ]
تو بگویی : آفتابا کو گواه ؟ / گویدت : ای کور از حق دیده خواه
و تو در جواب آفتاب بگویی : ای آفتاب ، گواهِ تو کو و کجاست ؟ یعنی به چه دلیل می گویی روز شده است ؟ آفتاب در جواب این سؤالِ خامِ تو می گوید : ای نابینا برو از خدا چشم طلب کن . [ آفتاب آمد دلیلِ آفتاب ]
روزِ روشن ، هر که او جوید چراغ / عینِ جُستن ، کوریش دارد بلاغ
هر کس در وسط روز روشن ، چراغ به دست بگیرد تا روشنی روز را ببیند . همین جستجوی او دلیلی بر کوری اوست . به قول شیخ محمود شبستری :
زهی نادان که او خورشید تابان / به نور شمع جوید در بیابان ( شرح گلشن راز ، ص 69 )
خوارزمی گوید : چون آفتاب ، طالع شود و اشعۀ او ساطع گردد . در مخاطبۀ اهلِ عالم فرماید که برخیزید که روزِ نورانی ظاهر گشت و شبِ ظلمانی گذشت . هر که در اینصورت از آفتاب ، دلیل جوید از شِعارِ دانش ، عاری است و از آفتاب ، گواه طلبیدن محضِ رسوایی . باری اگر دیدۀ روز شناس شما بینا نیست به حکم « اَنصِتُوا لعلکُم تُرحمون » ، ترکِ اعتراض کنید و به خاموشی پردازید و کوری خویش را فاش مسازید ( جواهرالاسرار ، دفتر سوم ، ص 601 ) [ بَلاغ = رسانیدن ، دلالت کامل ]
ور نمی بینی ، گمانی بُرده ای / که صباح ست و ، تو اندر پرده ای
و اگر روزِ روشن را نمی توانی ببینی ، به شک و گمان می افتی که آیا واقعاََ صبح شده است یا نه ؟ امّا ای حق ستیز تو در حجابِ جهل و عداوت پوشیده شده ای . [ حقیقت ، همچون روزِ پُر فروز است و حق ستیزان همانندِ شب پرگانی که در لابلای تاریکی ها می خزند و تابِ دیدارِ شمسِ حقیقت را ندارند . ]
کوریِ خود را مکن زین گفت ، فاش / خامُش و ، در انتظارِ فضل باش
ای خق ستیز ، کوردلی خود را با اینگونه سخنان خام و بی اساس و سؤالاتِ مغرضانه آشکار مکن . بلکه ادب اقتضا می کند که مُهرِ خموشی بر لب بزنی و در انتظار فضل و کرمِ الهی باشی . [ باشد که عنایت حق تعالی تو را نیز به مرتبۀ بینایان برساند . ]
در میانِ روز گفتن : روز کو ؟ / خویش رسوا کردن است ای روز جُو ؟
ای که ظاهراََ در پیِ روز هستی . اینکه در وسطِ روز می پُرسی روز کو و کجاست ؟ همین حرف تو را رسوا و بی اعتبار می کند .
صبر و خاموشی جَذوبِ رحمت است / وین نشان جُستن ، نشانِ علّت است
صبر کردن و خاموشی گُزیدن ، رحمتِ الهی را جذب می کند . امّا اینگونه دلیل و برهان طلب کردن ، علامت بیماری اخلاقی و روحی است . ( جَذوب = بسیار کِشنده ، بسیار جذب کننده ) [ مولانا و سایر عرفا با استدلال و منطق ، مخالفتی ندارند . چرا که مبانی منطقی و استدلالی با فطرت آدمی سازواری دارد و هیچکس نمی تواند آنرا رد کند . امّا مولانا با مناقشاتِ لفظی و مغالطاتِ کلامی و کنکاش های بوالفضولانه که از روحی بیمار گونه و حق ستیزانه ناشی می شود مخالف است و پای استدلالیونِ سفسطه جو را چوبین خوانده است . ]
اَنصِتُوا بپذیر ، تا بر جانِ تو / آید از جانان ، جزایِ اَنصِتُوا
فرمان الهی «خاموش باشید» را ( با دل و جان ) قبول کن تا بر جانت از بارگاهِ حضرت معشوق ، پاداشِ آن فرمان در رسد . [ اَنصِتُوا = شرح بیت 1622 دفتر اوّل ]
گر نخواهی نکس ، پیشِ این طبیب / بر زمین زن زرّ و سَر را ای لبیب
ای خردمند اگر نمی خواهی که دوباره دچارِ بیماری روحی و اخلاقی شوی ، مال و جانت را در برابر طبیب الهی بر زمین بزن . ( نکس = عود کردن بیماری / لبیب = خردمند ، عاقل ) [ یعنی باید در برابر انبیاء و اولیاء که طبیبانِ معنوی و روحی هستند بی ریا و متواضع باشی و خالصانه هر چه داری در راهِ آنان بذل کنی . ]
گفتِ افزون را تو بفروش و ، بخر / بذلِ جان و ، بذلِ جاه و ، بذلِ زر
حرفِ زیادی را بفروش یعنی اینقدر فضولی نکن و در عوض ، ایثارِ جان و ترک مقام و بذلِ مال را خریداری کن .
تا ثنای تو بگوید فضلِ هُو / که حسد آرد فلک بر جاهِ تو
تا فضل و کرمِ الهی ، تو را بستاید . تا جایی که حتّی آسمان و آسمانیان نیز به مقام و مرتبۀ معنوی تو غبطه بخورند .
چون طبیبان را نگه دارید دل / خود ببینید و شوید از خود خَجِل
اگر دلِ طبیبانِ الهی را نگه دارید یعنی اگر آنها را خشنود سازید . در آن صورت واقعیتِ درونی خود را خواهید دید . یعنی بینایی درونی شگرفی پیدا می کنید که به کمک آن باطنِ خود را بخوبی خواهید شناخت و در آن صورت از جهل و غفلتِ خود شرمنده می شوید .
دفعِ این کوری به دستِ خلق نیست / لیک اِکرامِ طبیبان از هُدی ست
ظاهراََ از مولانا سؤال شده که : بدون شک انبیاء و اولیاء مخلوق اند . آیا درمان کوردلی بشر به دست مخلوق انجام می شود ؟
جواب : رفعِ این کوری از دستِ مخلوق برنمی آید ولی طبیبانِ الهی بر اثرِ هدایتِ الهی می توانند به انسان ها بینایی باطنی عطا کنند . ( هُدی است = از تأثیر هدایت حق تعالی است ) [ مصراع اوّل مضمون آیه 56 سورۀ قصص را تداعی می کند « ای محمد تو هر که را دوست بداری هدایت نتوانی کردن . و لیکن خداوند ، هر که را خواهد هدایت کند » ]
این طبیبان را به جان بنده شوید / تا به مُشک و عنبر آگنده شوید
از صمیمِ دل به طبیبانِ الهی خدمت کنید تا با مُشک و عنبرِ نفحاتِ ربّانی پُر شوید . ( شرح کبیر انقروی ، جزو دوم ، دفتر سوم ، ص 1052 )
متهم داشتن قوم ، انبیا را
قوم گفتند : این همه زَرق است و مکر / کی خدا نایب کند از زید و بَکر ؟
آن قومِ ستمکار به انبیای الهی گفتند : این کارهایی که شما می کنید همه تزویر و حیله است . خدای متعال چگونه ممکن است که از فلان و بهمان ، نایبی برای خود انتخاب کند ؟ [ مولانا در ابیات 673 و 674 دفتر اوّل دلیل این انتخاب را بیان کرده است ]
هر رسولِ شاه ، باید جنسِ او / آب و گِل کو ، خالقِ افلاک کو ؟
آن قوم گفتند : فرستاده و نماینده شاه هم باید همجنسِ خودِ او باشد . انسانِ خلق شده از آب و گل کجا ؟ و آفریدگار زمین و آسمان کجا ؟
مغزِ خَر خوردیم تا ما چون شما / پشّه را داریم همرازِ هُما
مگر ما مغزِ خَر خورده ایم که پَشه را مصاحب و همدمِ هُما بدانیم . شما کجا ، خدا کجا ؟ [ هُما = پرنده ای است از راستۀ شکاریان روزانه ، دارای جُثه ای نسبتاََ درشت ، قدما این مرغ را موجب سعادت می دانستند و می پنداشتند که سایه اش بر سرِ هر کسی افتد او را خوشبخت کند ]
کو هما ، کو پشّه ، کو گِل ، کو خدا ؟ / ز آفتابِ چرخ ، چه بوَد ذرّه را ؟
هما کجا و پشه کجا ؟ گِل کجا و خدا کجا ؟ یعنی میانِ اینها چه مناسبتی است ؟ ذرّه چه مناسبتی با آفتابِ جهانتاب دارد ؟ پس بیهوده مدعی رسالتِ الهی نشوید .
این چه نسبت ؟ این چه پیوندی بُوَد ؟ / تا که در عقل و دِماغی در رود
این چه نسبت و چه سنخیتی است که عقل و ادراکِ آدمی آن را بپذیرد ؟ [ بنابراین به نظر منکران ، رسالتِ پیامبری امری بی اساس است . زیرا رسول باید با مُرسِل تناسب داشته باشد . بخش بعد ، حکایتی است از زبان همین منکران تا حرف شان را به کُرسی بنشانند . ]
دکلمه معجزه خواستن قوم از پیغامبران
خلاصه زندگینامه مولانا جلال الدین محمد بلخی
سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …
متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
خلاصه معرفی کتاب مثنوی معنوی مولوی
مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …
متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
- شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر سوم – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات