شرح و تفسیر دیدن خواجه طوطیان هندوستان و رسانیدن پیغام طوطی

شرح و تفسیر دیدن خواجه طوطیان هندوستان و رسانیدن پیغام طوطی در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

شرح و تفسیر دیدن خواجه طوطیان هندوستان و رسانیدن پیغام طوطی

شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی

کتاب : مثنوی معنوی

قالب شعر : مثنوی

آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر اول ابیات 1587 تا 1602

نام حکایت : بازرگان که طوطی او را پیغام داد به طوطیان هندوستان

بخش : 3 از 13

مثنوی معنوی مولوی
داستان و حکایت

بازرگانی ، طوطی زیبا در قفس داشت . روزی برای تجارت ، آهنگ سفر به هندوستان کرد و پیش از رفتن ، همه اهل خانه را فراخواند و گفت : برای شما از این سفر چه ارمغانی آورم ؟ هر یک از بستگان چیزی درخواست کرد . وقتی نوبت به طوطی رسید بدو گفت : تو چه تحفه ای می خواهی ؟ طوطی گفت : وقتی که به هندوستان رسیدی و طوطیان همنوع مرا دیدی . حال مرا برای آنان بازگو کن و بگو که قضا و قدر مرا در زندان قفس افکنده و اینک از شما استمداد می جوید . آیا این رواست که شما خوش و خرم پرواز کنید و من ، مهجور و غمزده در کنج قفس باشم ؟ بازرگان به هندوستان رفت و

متن کامل حکایت بازرگان که طوطی او را پیغام داد به طوطیان هندوستان را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید .

متن کامل ابیات 1587 الی 1602

1587) چونکه تا اقصای هِندُستان رسید / در بیابان ، طوطی چندی بدید

1588) مَرکَب استانید پس آواز داد / آن سلام و آن امانت باز داد

1589) طوطیی زآن طوطیان ، لرزید بس / اوفتاد و مُرد و بُگسُستش نَفَس

1590) شد پشیمان خواجه از گفتِ خبر / گفت : رفتم در هلاکِ جانور

1591) این مگر خویش است با آن طوطیک / این مگر دو جسم بود و روح ، یک

1592) این چرا کردم ؟ چرا دادم پیام ؟ / سوختم بیچاره را زین گفتِ خام

1593) این زبان چون سنگ و ، هم آهن وش است / وآنچه بِجهَد از زبان ، چون آتش است

1594) سنگ و آهن را مزن بر هم ، گِزاف / گَه ز روی نَقل و ، گَه از روی لاف

1595) زآنکه تاریکی است و هر سو پنبه زار / در میان پنبه ، چون باشد شرار ؟

1596) ظالم آن قومی که چشمان دوختند / زآن سخن ها ، عالمی را سوختند

1597) عالمی را یک سخن ، ویران کند / روبَهانِ مُرده را شیران کند

1598) جان ها در اصل خود عیسی دَم است / یک دَمَش زخم است و ، دیگر مَرهَم است

1599) گر حجاب از جان ها برخاستی / گفتِ هر جانی ، مسیح آساستی

1600) گر سخن خواهی که گویی چون شِکَر / صبر کن از حِرص و ، این حَلوا مَخَور

1601) صبر ، باشد مُشتَهایِ زیرکان / هست حلوا ، آرزویِ کودکان

1602) هر که صبر آرد ، گردون بَر رَود / هر که حلوا خورد ، واپس تر شود

 

شرح و تفسیر دیدن خواجه طوطیان هندوستان و رسانیدن پیغام طوطی

چونکه تا اقصای هندُستان رسید / در بیابان ، طوطی چندی بدید


وقتی که بازرگان به دورترین نقطه هندوستان رسید . در بیابان چند طوطی را دید .

مَرکَب اِستانید پس آواز داد / آن سلام و آن امانت باز داد


بازرکان همانجا که طوطیان جمع شده بودند . مرکبش را متوقف کرد و طوطیان را صدا زد و سلام و پیغام طوطی قفس نشین را به آنها رسانید .

طوطیی زآن طوطیان ، لرزید بس / اوفتاد و مُرد و بُگسَستش نَفَس


ناگهان یکی از آن طوطیان ، سخت لرزید و بر زمین افتاد و نَفَسش بند آمد و جان سپرد .

شد پشیمان خواجه از گفتِ خبر / گفت : رفتم در هلاک جانور


بازرگان از رساندن پیغام طوطی ، پشیمان شد و از اینکه پیام آن طوطی را برای طوطیان هندوستان بازگو کرد . پشیمانی اظهار کرد و با خود گفت : حیف که باعث مرگ این حیوان شدم .

این مگر خویش است با آن طوطیک / این مگر دو جسم بود و روح ، یک ؟


بازرگان که گمان کرده بود آن طوطی واقعا مرده است . باز پیش خود گفت : عجبا ، مگر این طوطی با آن طوطی که در قفس من است خویشاوندی دارد ؟ مگر این دو طوطی ، یک روح در دو کالبد هستند ؟

این چرا کردم ؟ چرا دادم پیام ؟ / سوختم بیچاره را زین گفتِ خام


بازرگان با تاسف ادامه داد . آخر چرا این کار را کردم ؟ چرا از آن طوطی برای این طوطی پیام آوردم ؟ من با این سخن ناپخته ای که گفتم . جان عزیز او را تباه کردم و حیات او را به آتش کشیدم . [ از اینجا مولانا به گََزَندِ زبان و مَضًرّاتِ سخنان ناروا منتقل می شود و می فرماید . ]

این زبان چون سنگ و ، هم آهن وَش است / وآنچه بجهد از زبان ، چون آتش است


زبان آدمی در مَثَل به سنگ و آهن ماند و هر سخنی که از زبان بی عنان صادر شود . آتشبار است . [ همانطور که بر اثر تصادم سنگ چخماق و آهن ، اخگر تولید می شود . از حرکت زبان و تکلم اشخاص ادب ناآموخته نیز فتنه و غوغا پدید آید . ]

سنگ و آهن را مَزَن بر هم ، گِزاف / گَه ز روی نَقل و ، گَه از روی لاف


پس ای کوبنده ، سنگ و آهن را بیهوده بر هم مَزَن و زبانت را بیهوده گاهی جهت نَقلِ مسموعات یا از ره لاف زنی تکان مده .

زآنکه تاریکی است و هر سو پنبه زار / در میانِ پنبه ، چون باشد شرار ؟


زیرا این عالم به پنبه زاری تاریک ماند و اینک اندیشه کن که اگر شراره آتشی بدین پنبه زار افتد چه اتفاقی رُخ می دهد ؟ مسلما همه جا را به آتش می کشد . [ همینطور سخنان فتنه انگیز ، جهانی را به کام جنگ و ستیز اندر می سازد . چنانکه در بیت 79 همین دفتر فرماید : بی ادب تنها نه خود را داشت بد / بلکه آتش در همه آفاق زد ]

ظالم آن قومی که چشمان دوختند / زآن سخن ها ، عالمی را سوختند


ستمگرند آن کسانی که چشم بر هم می نهند و جهانی را با سخنان آتش انگیز خود می سوزانند .

عالمی را یک سخن ، ویران کند / روبَهانِ مرده را شیران کند


یک سخن فتنه انگیز جهانی را به ویرانی در می کشد و روباهان ناتوان را به شیران تبدیل می کند . یعنی خدعه گران ضعیف النفس و بزدل که شهامت همراهی با حقیقت را ندارند در سایه سخنان فتنه انگیز ، جانی می گیرند و قدرت نمایی می کنند .

جان ها در اصل ، خود عیسی دَم است / یک دَمَش زخم است و ، دیگر مَرهم است


همه جانها در اصل گوهرین خود ، خاصیّت نَفَسِ مسیحایی را دارند . یعنی مردگان را زنده می کنند و بیماران را شفا می دهند . اما وقتی جانهای لطیف اسیر نفسانیّات و مادیّات شوند . خاصیت حیات بخشی و درمان گری خود را از دست می دهند و موجب تباهی جانهای دیگر شوند و چون به حجاب نفسانیّات دچار نیایند همچو عیسی زندگی دهند و درمان کنند . [ این بیت مبتنی است بر تکرار حقیقت نوعیه انبیا و اولیاء در همه اعصار که مورد اعتقاد جمهور صوفیان و از جمله مولاناست . ]

گر حجاب از جان ها برخاستی / گفتِ هر جانی ، مسیح آساستی


پس هرگاه حجاب نفسانی از روی جانها واپس رود . سخن هر جانی مسیح آسا گردد . یعنی آن سخن ، مُرده دلان را حیات طیبه بخشد و بیماران اخلاقی و نفسانی را درمان کند و مُردگان جهل را نیز به اکسیر علم و معرفت زنده گرداند . [ حجاب در لغت به معنی پرده و پوشش آمده ولی در اصطلاح اهل الله ، هر آن چیزی است که انسان را از قرب الهی دور سازد . (کشاف اصطلاحات الفنون ، ج 1 ، ص 276) ]

– حجاب بر دو نوع است . یکی حجاب ظلمانی و دیگر حجاب نورانی . حجاب ظلمانی مستقیماََ از کُنِشِ نفس امّاره پدید می آید ولی حجاب نورانی ، برای شخص ، ظاهراََ از نفس قدسی پدید می آید در حالیکه بر حسب باطن موجِدِ آن حجاب نیز شیطان و هواهای نفسانی است . چنانکه در حدیث نبوی آمده است « برای خدا ، بر سر راه سالک هفتاد هزار حجاب ظلمانی و نورانی قرار دارد » (اشعة اللمعات ، ص 89 تا 93) . آنچه که برای سالک خطرناک است حُجُب نورانی است واِلّا حُجُبِ ظلمانی کاملا شناخته شده است و پرهیز از آن میسّر . ولی آنجا که شرک و ریا به لباس طاعت و عبادت درمی آید . تشخیص آن امری دشوار است . از اینرو است که امام علی (ع) در مناجات شعبانیه گوید : « معبودا ، مرا به کمال گسستگی از خلق و پیوستگی به خود برسان و دیده قلب ما را با فروغی که بدان تو را مشاهده کنند روشن فرما تا دیده دل ما ، حجابهای نورانی را بر دَرَد » . مولانا راه برطرف کردن این حجابها را نشان داده است و رفع این حُجُب ممکن نشود الّا به مجاهدات بسیار و مجاهده ها به انواع است . اعظم مجاهدات ، آمیختن است با یارانی که روی به حق آورده اند و از این عالم اِعراض کرده اند . (فیه ما فیه ، ص 234) . شمس نیز گوید : همه حجابها یک حجاب است و جز آن یکی هیچ حجابی نیست . آن حجاب این « وجود » است . (مقالات شمس ، ص 103) و سعدالدین حمویه گوید : بدان که هیچ حجابی در راه خدای تعالی ، ماورای هوی نیست . در مُلکِ خدا هیچ کس و هیچ چیزی با خدا جز هوی مقابله نکرده است . (المصباح فی التصوف ، ص 74) .

گر سخن خواهی که گویی چون شِکَر / صبر کن از حِرص و ، این حلوا مَخَور


ای گوینده ، اگر می خواهی سخنی شیرین و دلنشین همچون شِکَر بگویی از آزمندی و طمع دست بدار و شیرینی نفسانیّات را مخور . [ منظور از حلوا حظوظ نفسانی و لذایذ دنیوی است . امام علی (ع) فرماید : « همانا شما را از دنیا بیم دهم که دنیا سبز و شیرین است » پس بی تحمل ریاضت و تهذیب نفس ، سخن موثر و صفا بخش نتوان گفت . ]

صبر باشد مُشتَهایِ زیرکان / هست حلوا ، آرزوی کودکان


صبر بر تلخی ها و ناملایمات ، خواسته و مطلوب هوشمندان است و شیرینی امیال و خواسته های سخیف ، آرزوی دل مردمان کودک صفت است . [ خردمندان حقیقی بر نفس خود لگام ریاضت و تقوی زنند و بر جاذبه های ظاهری هوی نفس صبر می کنند و اسیر آن نمی شوند . ولی مردم طفل سیرت ، همواره جویای امیال بهیمی هستند . پس همانطور که طبع کودکان متوجه شیرینی است . طبع کودک صفتان نیز متمایل به شیرینی های نفسانی است . ]

هر که صبر آرد ، گردون بَر رَوَد / هر که حلوا خورد ، واپس تر شود


هر کس صابر باشد به افلاک گام نهد یعنی صبر موجب کمال والای آدمی شود و هر کس حلوا خورَد یعنی به لذایذ حیوانی و هواهای نفسانی گراید پست تر و خوارتر گردد . [ مقام منیع فقر ، مستلزم صبر است و اگر سالک در فقر و محنت ، صبر را شعار خود نسازد از سلوکش نتیجه ای حاصل نمی آید . از اینرو صوفیه صبر را نیمه ای از ایمان بلکه تمام ایمان دانند . ]

– به جا آوردن هر فریضه و ترک هر معصیت و شهوت بدون صبر میسر نیست . (تاریخ تصوف در اسلام ، ص 283) . صوفیه صبر بر نعمت را از صبر بر بلا و محنت سخت تر شمرده اند . چه طبع آدمی به گونه ای است که با سخت ترین وضعیت سازگار می شود اما همینکه در برابر وفور نعمت و موقعیت های پرجاذبۀ دنیوی قرار می گیرد زمام صبر را از کف فرو می هلد و بی عنان می رود . در قسمتی از آیه 200 سوره آل عمران آمده است « ای مومنان صبر پیشه کنید و یکدیگر را به صبر فراخوانید … »

– در مورد صبر گفته اند : « بیشتر مردمان از گرانباری صبر می گریزند و به خواهش و اسباب ظاهری پناه می برند و بدان چنان تکیه می کنند که گویی خواجه و صاحب ایشان است » (اللمع فی التصوف ، ص 49) . و همچنین گفته اند : « صبر ، تحمّل نفس است بر دشواری ها و چشیدن تلخی ها و این آخر مقامهای مریدان است » (آداب المریدین ، ص 75) . و باز گفته اند : « صبر ، بیرون آمدن است به اختیار ، از حظوظ نفس به کوشش و رنج و اختیار . این از برای تربیت نفس است و فرو مردن میل های او تا که مستقیم شود بر راه پسندیده . و از آن منحرف نشود و غرض از این آنست که دل صافی شود از کدورت نفس . صبر از اهمّ مقامات سالکان است » (الاصول العشرة ، ص 71) . و گفته اند : صبر در ابتدا ترک رویت اعمال است و در انتها ، ترک دعاوی و اعتراضات . صبر ، کیمیایی است که مس وجود سالک به برکت آن به زرِ خالص بَدَل گردد » (لُبّ لُبابِ مثنوی ، ص 252) .

بخش خالی. برای افزودن محتوا صفحه را ویرایش کنید.

دکلمه دیدن خواجه طوطیان هندوستان و رسانیدن پیغام طوطی

دکلمه دیدن خواجه طوطیان هندوستان و رسانیدن پیغام طوطی

زنگینامه مولانا جلال الدین محمد بلخی

سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین  خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …

متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

معرفی کتاب مثنوی معنوی مولوی

مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …

متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر اول – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟