شرح و تفسیر غزل شماره 87 دیوان سعدی شیرازی در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
شرح و تفسیر غزل شماره 87 دیوان سعدی شیرازی
شاعر : ابو محمد مصلح بن عبدالله ملقب به سعدی شیرازی
کتاب : دیوان اشعار
قالب شعر : غزل
آدرس شعر : غزل شماره 87 دیوان سعدی شیرازی
1) گر کسی سرو شنیده ست که رفته ست این است / یا صنوبر که بُناگوش و بَرش سیمین است
2) نه بلندی است به صورت که تو معلوم کنی / که بلند از نظر مردم کوته بین است
3) خواب در عهد تو در چشم من آید ؟ هیهات / عاشقی کار سری نیست که بر بالین است
4) همه آرام گرفتند و شب از نیمه گذشت / و آنچه در خواب نشد ، چشم من و پروین است
5) خود گرفتم که نظر بر رخ خوبان کفر است / من از این باز نگردم که مرا این ، دین است
6) وقت آن است که مردم ره صحرا گیرند / خاصه اکنون که بهار آمد و فروردین است
7) چمن امروز بهشت است و تو در می بایی / تا خلایق همه گویند که حورالعین است
8) هر چه گفتیم در اوصاف کمالیّت او / همچنان هیچ نگفتیم که صد چندین است
9) آنچه سرپنجۀ سیمین تو با سعدی کرد / با کبوتر نکند پنجه که با شاهین است
10) من دگر شعر نخوانم که نویسم ، که مگس / زحمتم می دهد از بس که سخن شیرین است
گر کسی سرو شنیده ست که رفته ست این است / یا صنوبر که بُناگوش و بَرش سیمین است
اگر کسی شنیده باشد که سروی به حرکت درآمده است ، یا صنوبری گوش و سینه ای سیمین دارد ، او سرو و صنوبر است .
[ سرو = درختی است همیشه سبز که در ادبیات فارسی شاعران قد و قامت معشوق را بدان تشبیه کرده اند / صنوبر = درختی است زینتی و همیشه سبز با برگ های سوزنی و شکلی مخروطی که در ادبیات فارسی قامت یار را بدان تشبیه کنند . ( گل و گیاه در ادبیات منظوم فارسی ) / بناگوش = نرمه و پسِ گوش / بر = سینه ]
نه بلندی است به صورت که تو معلوم کنی / که بلند از نظر مردم کوته بین است
بلندای قامت او آن گونه نیست که بتوان با معیارهای مردم کوته بین آن را سنجید . یا کشیدگی قامتش چنان است که مردم کوته بین قادر به ارزیابی آن نیستند . [ معلوم کردن = شناختن / کوته بین = کنایه از تنگ چشم و کوته نظر و خرده گیر ]
خواب در عهد تو در چشم من آید ؟ هیهات / عاشقی کار سری نیست که بر بالین است
آیا در عهد تو خواب به چشم من می آید ؟ دور باد از من ، زیرا عشق ورزیدن کار سری که بی اضطراب بر بالین نهاده شود نیست . [ عهد = زمان و روزگار / هیهات = چه دور است ، در زبان فارسی به معنی افسوس به کار می رود ]
همه آرام گرفتند و شب از نیمه گذشت / و آنچه در خواب نشد ، چشم من و پروین است
شب از نیمه گذشته است و هم خفته اند . امّا چشم من و خوشۀ پروین همچنان بیدارند . یا چشم من مثل خوشۀ پروین بیدار است . [ آرام گرفتن = استراحت کردن و آسودن / پروین = ثریا ، مجموعه ای از شش یا هفت ستاره کوچک درخشان در صورت فلکی ثور که در ادبیات معمولا آن را به گردنبند یا خوشۀ انگور ( خوشۀ پروین ) تشبیه می کنند . ( فرهنگ اصطلاحات نجومی ) ]
خود گرفتم که نظر بر رخ خوبان کفر است / من از این باز نگردم که مرا این ، دین است
به فرض اینکه نگریستن بر چهرۀ زیبارویان کفر محسوب شود ، من از این کفر بازنمی گردم و آن را آیین خویش می شمارم . [ گرفتن = فرض کردن ، پنداشتن / نظر = نگاه ]
وقت آن است که مردم ره صحرا گیرند / خاصه اکنون که بهار آمد و فروردین است
وقت آن فرا رسیده که مردم برای تفرّج به صحرا روند ، به ویژه اکنون که فصل بهار و فروردین فرا رسیده است .
_ بهار = فصل بهار ، شکوفه های تازه و نورُسته گل درخت نارنج و نوعی گل گاوچشم و اقحوان اصغر است ، بستان افروز که آن را تاج خروس گویند که گلی است سرخ رنگ و به عنوان گل زینتی نیز در باغ ها کاشته می شود ( گل و گیاه در ادبیات منظوم فارسی ) .
چمن امروز بهشت است و تو در می بایی / تا خلایق همه گویند که حورالعین است
امروز چمنزاران چون بهشت شده است و فقط تو را لازم دارد تا همۀ مردم بگویند که او زن سیه چشم این بهشت است .
[ چمن = سبزه و گیاه / دربایستن = لازم و ضرورت داشتن / خلایق = جمع خلیقه به معنی مردم و آفر یدگان / حورالعین = زنان سیاه چشم بهشتی ، زیبا رویی که موی و چشمی سیاه و پوستی سفید دارد و یا زیبا چشمی که سیاهی چشمان او کاملاََ سیاه و سفیدی چشمان او کاملاََ سفید باشد ]
هر چه گفتیم در اوصاف کمالیّت او / همچنان هیچ نگفتیم که صد چندین است
با وجود آنکه از صفت های کمال او بسیار سخن گفتیم ، امّا به نظر می رسد که هنوز چیزی در این باره نگفته ایم ، زیرا اوصاف کمال او صدها برابر بیش از گفته های ماست . [ اوصاف کمالیّت = وصف های کامل و تمام ، توصیف های علم و معرفت و بزرگی ]
آنچه سرپنجۀ سیمین تو با سعدی کرد / با کبوتر نکند پنجه که با شاهین است
کاری که دستان سفید و زیبای تو به سعدی کرد ، پنجه های نیرومند شاهین هم نمی تواند با کبوتر بکند . [ پنجه که با شاهین است = پنجۀ شاهین ، پنجه ای که شاهین دارد ]
من دگر شعر نخوانم که نویسم ، که مگس / زحمتم می دهد از بس که سخن شیرین است
من دیگر شعرهایم را نمی نویسم ، زیرا سخنانم آن قدر شیرین است که به محض نوشته شدن مگس ها گرد آن جمع می شوند و مزاحمت ایجاد می کنند . [ زحمت دادن = مزاحم شدن ]
افصح المتکلّمین ، مصلح بن عبدالله ملقب به سعدی شیرازی ، یکی از ستارگان قَدَرِ اوّل آسمان شعر و ادب فارسی است . وی به تقریب در سال 606 هجری قمری در شیراز و در خانواده ای که به تعبیر خودش ، همه از عالمان دین بودند ، دیده به جهان گشود . در کودکی پدر را از دست داد و تحت سرپرستی و تربیت جدِ مادریش قرار گرفت …
متن کامل زندگینامه سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
در میان آثار منظوم سعدی ، غزل هایش جایگاه ویژه ای دارد . بی تردید بخشی از شهرت سعدی از رهگذر سروده شدن این غزل ها تحقق یافته است . زیرا با مطالعه این سروده هاست که خواننده درمی یابد سعدی در یافته های عاطفی و احساسی خویش را در نهایت فصاحت و بلاغت به نظم کشیده و در اختیار مخاطب قرار داده است .
این غزل ها افزون بر جذابیت و دلفریبی و افزونی که در صورت آنها مشاهده می شود ، در بُعدِ معنایی آینه ای است از افکار انسان دوستانه ، عشق بع هستی و حیات بشری ، عنایت به عوالم روحانی و ماورایی ، تجربه های بشری که سعدی آنها را در سفرهایش و …
متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
- شرح غزلهای سعدی – جلد اول و دوم – نوشته دکتر محمدرضا برزگر خالقی و دکتر تورج عقدایی – انتشارات زوّار