غزل شماره 76 دیوان خواجه حافظ شیرازی | شرح و تفسیر

غزل شماره 76 دیوان خواجه حافظ شیرازی | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

غزل شماره 76 دیوان خواجه حافظ شیرازی | شرح و تفسیر

شاعر : شمس الدین محمد حافظ شیرازی

کتاب : دیوان اشعار

قالب شعر : غزل

آدرس شعر : غزل شماره 76 دیوان خواجه حافظ شیرازی

دیوان حافظ شیرازی

متن کامل ابیات غزل شماره 76 دیوان خواجه حافظ شیرازی

ابیات 1 الی 9

1) جز آستان توام در جهان پناهی نیست / سرِ مرا بجز این در حواله گاهی نیست

2) عدو چو تیغ کشد من سپر بیندازم / که تیغ ما بجز از ناله ای و آهی نیست

3) چرا ز کوی خرابات روی برتابم / کزین بِه ام به جهان هیچ رسم و راهی نیست

4) زمانه گر بزند آتشم به خرمنِ عُمر / بگو بسوز که بر من به برگِ کاهی نیست

5) غُلامِ نرگسِ جماشِ آن سهی سروم / که از شراب غرورش به کس نگاهی نیست

6) مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن / که در شریعتِ ما غیر از این گناهی نیست

7) عنان کشیده رُو ای پادشاهِ کشورِ حُسن / که نیست بر سرِ راهی که دادخواهی نیست

8) چنین که از همه سو دامِ راه می بینم / به از حمایتِ زلفش مرا پناهی نیست

9) خزینۀ دلِ حافظ به زلف و خال مده / که کارهای چنین حدّ هر سیاهی نیست

شرح و تفسیر غزل شماره 76 دیوان خواجه حافظ شیرازی

جز آستان توام در جهان پناهی نیست / سرِ مرا بجز این در حواله گاهی نیست


در این دنیا غیر از آستان تو ، من پناهگاهی ندارم و برای سَرِ من به جز این در ، حواله گاهی نیست یعنی مرجع و مأوا نیست .

عدو چو تیغ کشد من سپر بیندازم / که تیغ ما بجز از ناله ای و آهی نیست


دشمن وقتی برای جنگ با ما شمشیر بکشد ، ما سپر می اندازیم یعنی ترکِ جنگ می کنیم و منقاد می شویم و عداوت نمی کنیم زیرا ما تیغی به جز آه و ناله نداریم . خلاصه ما از ضعفاییم و آلتِ حرب مان آه و ناله است . [ سپر بیندازیم = مراد ترک جنگ است ]

چرا ز کوی خرابات روی برتابم / کزین بِه ام به جهان هیچ رسم و راهی نیست


برای چه از کوی میخانه روی برتابم ؟ یعنی از آن روی برنمی گردانم . زیرا در دنیا از این بهتر برایم روی و راهی نیست . یعنی برای من راهی بهتر و تازه تر از راهِ میخانه نیست .

زمانه گر بزند آتشم به خرمنِ عُمر / بگو بسوز که بر من به برگِ کاهی نیست


زمانه اگر به خرمنِ عُمرم آتش بزند و بسوزاند . به زمانه بگو بسوزان خرمن عُمرِ مرا و یا به خرمنِ عُمرم بگو بسوز که در نزدِ من خرمنِ عُمرم به اندازۀ پرِ کاهی ارزش ندارد . یعنی هیچ اعتبار ندارد . مراد از آتش زدن به عُمر ، هلاک نمودن است .

غُلامِ نرگسِ جماشِ آن سهی سروم / که از شراب غرورش به کس نگاهی نیست


غلامِ چشمان طنّازِ آن سهی قدم ، یعنی جانانی که دارای قد و بالای موزون و متناسب است و از شرابِ غرور به کسی التفاتی ندارد و نظر نمی کند . یعنی غرورِ حُسن نانع توجه کردن او است به کسی . [ جماش = طنّاز و با گوشۀ چشم نگریست ]

مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن / که در شریعتِ ما غیر از این گناهی نیست


فقط در پی آزار مباش و باقی هر چه خواهی بکن . زیرا در شریعت مت غیر از این گناهی نیست یعنی گناهی بزرگتر از این نیست . غرض نفی عظمت است نه نفی ذاتِ گناه و مراد از عبارت « هرچه خواهی کن » امر و اجازه نیست . بلکه منظور اینست که نسبت به این گناه ، سایر گناهان گویا که گناه نیست . خلاصه امر بر اجتناب از دل آزاری است .

عنان کشیده رُو ای پادشاهِ کشورِ حُسن / که نیست بر سرِ راهی که دادخواهی نیست


ای پادشاهِ سرزمین زیبایی ، عنان کشیده رُو یعنی در حالی که افسارِ اسب را تنگ می کشی حرکت کن . زیرا سرِ راهی نیست که در آن متظلمی نباشد و دادخواهی نکند . حاصل کلام اینکه : آهسته رُو زیرا شاکی زیاد است ، آهسته رُو تا به شکایت همه گوش کنی و ترتیبِ اثر دهی . [ دادخواه = کسی که خواهان عدل است ، متظلم و کسی که شکایت می کند ]

چنین که از همه سو دامِ راه می بینم / به از حمایتِ زلفش مرا پناهی نیست


اینطور که می بینم از هر طرف دامی بر سرِ راهم قرار گرفته . یعنی قیود دنیا از هر جانب مرا احاطه کرده است و غیر از حمایت زلفِ آن جانان پناهگاهی ندارم . یعنی تنها زلفِ او است که مرا از قیودِ دنیا خلاص می کند . خلاصه تا به دامِ زلفِ او گرفتار نشوم از دام های دیگر مصون نمی مانم . [ سو = جانب / حمایت = حفظ و صیانت ]

خزینۀ دلِ حافظ به زلف و خال مده / که کارهای چنین حدّ هر سیاهی نیست


خطاب به جانان می فرماید : خزینۀ دلِ حافظ را به زلف و خالت مده . یعنی تو که دلِ حافظ را گرفته ای پس پیشِ خودت بماند و به این سیاهان مسپار ، زیرا این قبیل کارها یعنی رعایت و صیانت دل ، کارِ هر سیاه نیست . خلاصه دلِ حافظ یک دلِ عزیز است و آن را به کسی مده که قدرش را نداند . فقط خودت حفظ اش کن .

شرح و تفسیر غزل 75                    شرح و تفسیر غزل 77

بخش خالی. برای افزودن محتوا صفحه را ویرایش کنید.

دکلمه غزل شماره 76 دیوان خواجه حافظ شیرازی

خلاصه زندگینامه شمس الدین محمد حافظ شیرازی

به اتفاق تذکره نویسان لقب اصلی او شمس الدین است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست برمی آید :

به سوی جنت اعلی روان شد / فرید عهد ، شمس الدین محمد

نویسنده مقدمۀ دیوان حافظ او را «شمس الملة و الدین» یاد کرده و یکی از دیوانهای چاپی حافظ «شمس الدین والدنیا» نوشته ، بدیهی است که لقب او همان شمس الدین بوده و «ملت» و «دنیا» زائد است .

پس از وفات او اهلِ ذوق و عرفان وی را با القاب ذیل خوانده و ستوده اند .

بلبل شیراز ، لسان الغیب ، خواجۀ عرفان ، خواجه شیراز ، ترجمان الحقیقت ، کاشف الحقایق ، ترجمان الاسرار ، مجذوب سالک ، ترجمان السان و غیره . نام وی به اتفاق همه صاحبان تذکره ، محمد است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست ، تایید می شود .

یگانه سعدی ثانی ، محمدِ حافظ / از این سراچه فانی به دارِ راحت رفت

تخلص خواجه ، حافظ است . و …

متن کامل زندگینامه شمس الدین محمد حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

خلاصه معرفی کتاب دیوان اشعار شمس الدین محمد حافظ شیرازی

متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح سودی بر حافظ – جلد اول – ترجمۀ عصمت ستارزاده – انتشارات نگاه

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟