دعوی طاووسی شغال که در خم صباغ افتاد | شرح و تفسیر

دعوی طاووسی شغال که در خم صباغ افتاد | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

دعوی طاووسی شغال که در خم صباغ افتاد | شرح و تفسیر

شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی

کتاب : مثنوی معنوی

قالب شعر : مثنوی

آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر سوم ابیات 766 تا 777

نام حکایت : افتادن شغال در خم رنگ و رنگین شدن و دعوی طاووسی او

بخش : 4 از 7 ( دعوی طاووسی شغال که در خم صباغ افتاد )

مثنوی معنوی مولوی

خلاصه حکایت افتادن شغال در خم رنگ و رنگین شدن و دعوی طاووسی او

شغالی درونِ خمره ای از رنگ های گونه گون می رود . وقتی از آن بیرون می آید پوستی رنگین پیدا می کند و به دیگر شغال ها ناز و فخر می فروشد که : بله ، من یک طاووسِ بهشتی ام . من شغال نیستم . شغالان بدو می گویند : حال که رنگِ طاووسانِ گلستان به خود بسته ای ، آیا بانگِ طاووسان نیز داری و یا همچنان زوزه برمی کشی ؟ بدین سان…

متن کامل « حکایت افتادن شغال در خم رنگ و رنگین شدن و دعوی طاووسی او » را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید .

متن کامل اشعار دعوی طاووسی شغال که در خم صباغ افتاد

ابیات 766 الی 777

766) آن شغالِ رنگ رنگ آمد نهفت / بَر بناگوشِ ملامت گر بگفت

767) بنگر آخر در من و ، در رنگِ من / یک صَنَم چون من ندارد خود شَمَن

768) چون گلستان گشته ام صد رنگ و خَوش / مر مرا سجده کن ، از من سر مَکش

769) کرّ و فرّ و آب و تاب و رنگ بین / فخرِ دنیا خوان مرا و ، رُکنِ دین

770) مظهرِ لطفِ خدایی گشته ام / لوحِ شرحِ کبریایی گشته ام

771) ای شغالان هین مخوانیدم شغال / کی شغالی را بُوَد چندین جمال ؟

772) آن شغالان آمدند آنجا به جمع / همچو پروانه به گِرداگِردِ شمع

773) پس چه خوانیمت ؟ بگو ، ای جوهری / گفت : طاووسِ نَرِ چون مُشتری

774) پس بگفتندش که طاووسانِ جان / جلوه ها دارند اندر گُلستان

775) تو چنان جلوه کنی ؟ گفتا که نی / بادیه نارفته ، چون کوبم منی ؟

776) بانگِ طاووسان کنی ؟ گفتا که لا / پس نه یی طاووس ، خواجه بوالعلا

777) خِلعَتِ طاووس آید ز آسمان / کی رسی از رنگ و ، دعوی ها بِدان ؟

شرح و تفسیر دعوی طاووسی شغال که در خم صباغ افتاد

آن شغالِ رنگ رنگ آمد نهفت / بَر بناگوشِ ملامت گر بگفت


آن شغال رنگارنگ ، نهانی آمد و بیخِ گوشِ نکوهش کننده خود چنین گفت . [ صِباغ = رنگ ، آنچه بدان رنگ کنند ، با توجه به اینکه عنوان این حکایت « افتادن شغال در خم رنگ و … » است لذا وجه نخست مناسب تر است . ]

بنگر آخر در من و ، در رنگِ من / یک صَنَم چون من ندارد خود شَمَن


آخر ای نکوهش گر به من و رنگِ من نگاهی کن . حتّی بُت پرست نیز مانند من بُت ندارد . بس که زیبا و جذّاب شده ام . [ شَمَن = بُت پرست ]

چون گلستان گشته ام صد رنگ و خَوش / مر مرا سجده کن ، از من سر مَکش


من همانند گُلزاری صد رنگ و زیبا شده ام . در برابر من سجده آور و سرکشی مکن .

کرّ و فرّ و آب و تاب و رنگ بین / فخرِ دنیا خوان مرا و ، رُکنِ دین


در شکل و صورت من ، هیبت و شکوه و آب و تاب را مشاهده کن . و آنگاه مرا مایۀ فخرِ دنیا و پایۀ دین به شمار آور . [ رکن الدین و فخرالدین از القابی است که در قرون پیشین بر بسیاری از امرا و علما اطلاق می شده است . ]

مظهرِ لطفِ خدایی گشته ام / لوحِ شرحِ کبریایی گشته ام


من هم اینک مظهر لطف الهی شده ام و به لوحی تبدیل شده ام که اسرار کبریایی و حقایق ربّانی در من نوشته شده است .

ای شغالان هین مخوانیدم شغال / کی شغالی را بُوَد چندین جمال ؟


پس ای شغال ها بهوش باشید و مرا شغال نخوانید . کی ، ممکن است که شغال این همه حُسن و جمال داشته باشد ؟

آن شغالان آمدند آنجا به جمع / همچو پروانه به گِرداگِردِ شمع


آن شغال ها آنجا آمدند و مانند پروانه گِردِ شمع ، جمع شدند .

پس چه خوانیمت ؟ بگو ، ای جوهری / گفت : طاووسِ نَرِ چون مُشتری


شغال ها به او گفتند : حال که تو می گویی مرا شغال نخوانید ، پس ای بزرگ منش تو را چه بخوانیم ؟ شغال ریاکار گفت : مرا طاووسِ نَر بخوانید . که همچون ستارۀ مشتری درخشان و سعادتمند است . [ جوهری = هر چیزِ جوهردار ، صاحب جوهر ، جواهر فروش ، در اینجا به معنی اصیل و بزرگوار و بزگ منش است / ستارۀ مشتری = شرح بیت 1549 دفتر دوم ]

پس بگفتندش که طاووسانِ جان / جلوه ها دارند اندر گُلستان


شغال ها گفتند : طاووس های جان در گُلستان ، جلوه ها دارند و در میانِ باغ می خرامند . [ طاووسان جان ، به انبیاء و اولیاء اشاره دارد که به عالم روح و لامکان سیر می کنند . ]

تو چنان جلوه کنی ؟ گفتا که نی / بادیه نارفته ، چون کوبم منی ؟


شغال ها بدو گفتند : آیا تو نیز همانند آنان شکوه و جلال داری ؟ پاسخ داد : من که هنوز به بیابان نرفته ام چگونه دَم از مِنی بزنم ؟ [ در بیت فوق مِنی به ضرورتِ شعری اماله شده . توضیح اِماله در شرح بیت 669 دفتر اوّل آمده است / مِنی = موضعی است در مکه که حاجیان در آن محل قربانی می کنند . ]

منظور بیت : من که بیابانِ سلوک را طی نکرده ام چگونه از کعبۀ حقیقت حرف بزنم ( شرح کبیر انقروی ، جزو اوّل ، دفتر سوم ، ص 304 ) چرا که صحاری پُر آفت سلوک را هر کسی نمی تواند درنوردد . در لفظ ، همگام مشتاقِ زیارت سیمرغِ حقیقت اند . امّا در عمل ، عاجز و ناتوان .

بانگِ طاووسان کنی ؟ گفتا که لا / پس نه یی طاووس ، خواجه بوالعلا


شغال ها به او گفتند : آیا مانندِ طاووس ها نغمه سرایی می کُنی ؟ شغالِ ریاکار گفت : نه . پس به او گفتند : ای شغالِ بلند مرتبه ، تو طاووس نیستی .

خِلعَتِ طاووس آید ز آسمان / کی رسی از رنگ و ، دعوی ها بِدان ؟


جامۀ فاخرِ طاووس از آسمان عطا می شود . کی می تانی با رنگ و ریا و ادّعا به آن جامۀ فاخر دست یابی ؟ [ خوارزمی گوید : ای دریغا این همه بیانِ حالِ توست و شرحِ نهایتِ کمالِ تو . گاهی دَم از احاطت انواعِ علوم زنی و گاهی دعوی معرفتِ سِرّ مکتوم کُنی . و گاهی خود را در مظهرِ سِرّ خداییخوانی و گاهی خویشتن را محرمِ حریمِ کبریایی دانی . زمانی گویی رازدارِ خلوتِ لی مَعَ الله منم . و ساعتی گویی از رمز رایتِ ربّی بربّی آگاه منم . گاهی گویی : سوختۀ آتشِ اشتیاقم و گاهر گویی : قافله سالارِ قوافلِ عُشّاقم و هرگز اهتمام نمی نمایی تا گفتارِ تو از سَرِ حال باشد و ذاتِ تو را بهره ای از خواصِ اهلِ کمال باشد . واجب آن است که گوشِ هوش بگشایی ( جواهرالاسرار ، دفتر سوم ، ص 504 ) ]

دکلمه دعوی طاووسی شغال که در خم صباغ افتاد

خلاصه زندگینامه مولانا جلال الدین محمد بلخی

سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین  خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …

متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

خلاصه معرفی کتاب مثنوی معنوی مولوی

مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …

متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر سوم – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟