شرح و تفسیر غزل شماره 54 دیوان سعدی شیرازی در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
شرح و تفسیر غزل شماره 54 دیوان سعدی شیرازی
شاعر : ابو محمد مصلح بن عبدالله ملقب به سعدی شیرازی
کتاب : دیوان اشعار
قالب شعر : غزل
آدرس شعر : غزل شماره 54 دیوان سعدی شیرازی
1) سرو چمن پیش اعتدال تو پست است / روی تو بازار آفتاب شکسته است
2) شمع فلک با هزار مشعل انجم / پیش وجودت چراغ بازنشسته است
3) توبه کند مردم از گناه به شعبان / در رمضان نیز چشم های تو مست است
4) این همه زورآوری و مردی و شیری / مرد ندانم که از کمند تو جَسته است
5) این یکی از دوستان به تیغ تو کشته است / و آن دگر از عاشقان به تیر تو خسته است
6) دیده به دل می بَرد حکایت مجنون / دیده ندارد که دل به مِهر نبسته است
7) دستِ طلب داشتن ز دامن معشوق / پیشِ کسی گو کِش اختیار به دست است
8) با تو چو روحانی ای تعلّق خاطر / هر که ندارد ، دَوابِ نَفس پرست است
9) منکر سعدی که ذوق عشق ندارد / نیشکرش در دهان تلخ ، کَبَست است
سرو چمن پیش اعتدال تو پست است / روی تو بازار آفتاب شکسته است
سرو چمن در برابر راستی قامت تو کوتاه و حقیر است و چهرۀ تو از لحاظ درخشندگی و شهرت ، خورشید را از رونق انداخته است . [ چمن = سبزه و گیاه ، در اینجا به معنی باغ / اعتدال = راستی و موزونی / بازار شکستن = کنایه از رواج و رونق انداختن / در این بیت «قامت معشوق» به «سرو چمن» و «چهره» به «آفتاب» تشبیه شده است . ]
شمع فلک با هزار مشعل انجم / پیش وجودت چراغ بازنشسته است
خورشید و تمام ستارگانی که چونان مشعل فروزان می درخشند . در برابر وجود تو چراغ هایی خاموش به نظر می آیند . [ شمع فلک = منظور خورشید است / در این بیت «انجم» به «مشعل» تشبیه شده است . ]
توبه کند مردم از گناه به شعبان / در رمضان نیز چشم های تو مست است
مردم در شعبان از گناهان خویش توبه و خود را برای روزه گرفتن در رمضان آماده می کنند . امّا چشم های تو حتّی در رمضان هم خمارآلود و مست هستند .
این همه زورآوری و مردی و شیری / مرد ندانم که از کمند تو جَسته است
با این همه توانایی و دلیری و شجاعت به نظر نمی رسد کسی توانسته باشد از کمندت بجهد . [ زورآوری = زورمندی و پهلوانی ]
این یکی از دوستان به تیغ تو کشته است / و آن دگر از عاشقان به تیر تو خسته است
این شخص ، از دوستان توست که با تیغت به شهادت رسیده است و آن دیگر از عاشقات تو که با تیرت خسته و مجروح گشته است . [ خسته = مجروح و زخم دیده ]
دیده به دل می بَرد حکایت مجنون / دیده ندارد که دل به مِهر نبسته است
چشم ماجرای عشق مجنون را می بیند و آن را به دل منتقل می کند . امّا کسی که عاشق نگشته است . چشمی برای دیدن عشق و عاشقی ندارد .
_ مجنون = لیلی ، دختر مهدی بن سعد یا مهدی بن ربیعه بود که مجنون بن قیس بن ملوّح عاشق او شد و در عشق او سر به بیابانها نهاد و در فراق معشوقه شعرها گفت و خاک ها بر سر ریخت . در ادب عرفانی فارسی ، لیلی مظهر عشق ربّانی و الوهیت و مجنون مظهر روحِ ناآرامِ بشری که بر اثر دردها و رنج ها ی جانکاه ، دیوانه شده و در صحرای جنون و دلدادگی سرگردان است و در جستجویِ وصالِ حق به وادی عشق درافتاده و می خواهد به مقامِ قربِ حضرتِ لایزال واصل شود اما بدین مقام نمی رسد ، مگر آن روزی که از قفسِ تن رها شود . از داستان عشقِ لیلی و مجنون شاید بیش از هر داستانِ عشقی دیگری در ادب فارسی سخن گفته شده است . ادب غنایی فارسی و ترکی مملوّ است از داستان این دو دلداده که سرآغاز آن تقریباََ از « لیلی و مجنونِ نظامی گنجوی » است . این اثر بعدها موردِ توجه و تقلید شعرای متعدد قرار گرفته است . ( فرهنگ اساطیر )
دستِ طلب داشتن ز دامن معشوق / پیشِ کسی گو کِش اختیار به دست است
دست از دامن معشوق برداشتن را به کسی توصیه کن که از خود بی خود نگشته است . [ طلب = در لغت به معنی خواستن و جستجو کردن است و در اصطلاح صوفیه از مراحل نخستین سیر الی الله است . سالک ابتدا باید حُسن طلب را در وجود خود بیدار کند و آنگاه آداب آن را فرا گیرد . در کلمات باباطاهر آمده است « هر کس خوب طلب نکند و در طلب جدّی نباشد به مطلوب نمی رسد زیرا پیدا کردن مطلوب نتیجۀ حُسن طلب است » / اختیار = در لغت به معنی انتخاب و برگزیدن است ولی در اصطلاح فلسفه و کلام ، آزادی عمل انسان و توانایی اجرای اراده و خواست خود که در مقابل جبر است . / دست از چیزی داشتن = کنایه از چیزی را ترک و رها کردن ]
با تو چو روحانی ای تعلّق خاطر / هر که ندارد ، دَوابِ نَفس پرست است
هر کس که به انسان روحانی ای جون تو تعلّق خاطری نداشته باشد . چهارپایی است که فقط در بند هوای نَفسِ خویش است . [ تعلّق خاطر = خاطر ، دوستی و علاقه دل / دواب = چهارپایان / در این بیت «هر که» به «دواب» تشبیه شده است . ]
منکر سعدی که ذوق عشق ندارد / نیشکرش در دهان تلخ ، کَبَست است
آن که عشق سعدی را انکار می کند و خود از ذوق عشق بی بهره است . چون کسی است که دهانش تلخ است و ناچار طعم شیرین نیشکر را احساس نمی کند . [ ذوق = چشیدن ، نشاط و شادی / کَبَست = هندوانۀ ابوجهل ، رستنی ای باشد به غایت تلخ همچون زهر و شبیه به دستنبوی که به عربی حنظل و به فارسی خربزۀ تلخ گویند . ]
افصح المتکلّمین ، مصلح بن عبدالله ملقب به سعدی شیرازی ، یکی از ستارگان قَدَرِ اوّل آسمان شعر و ادب فارسی است . وی به تقریب در سال 606 هجری قمری در شیراز و در خانواده ای که به تعبیر خودش ، همه از عالمان دین بودند ، دیده به جهان گشود . در کودکی پدر را از دست داد و تحت سرپرستی و تربیت جدِ مادریش قرار گرفت …
متن کامل زندگینامه سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
در میان آثار منظوم سعدی ، غزل هایش جایگاه ویژه ای دارد . بی تردید بخشی از شهرت سعدی از رهگذر سروده شدن این غزل ها تحقق یافته است . زیرا با مطالعه این سروده هاست که خواننده درمی یابد سعدی در یافته های عاطفی و احساسی خویش را در نهایت فصاحت و بلاغت به نظم کشیده و در اختیار مخاطب قرار داده است .
این غزل ها افزون بر جذابیت و دلفریبی و افزونی که در صورت آنها مشاهده می شود ، در بُعدِ معنایی آینه ای است از افکار انسان دوستانه ، عشق بع هستی و حیات بشری ، عنایت به عوالم روحانی و ماورایی ، تجربه های بشری که سعدی آنها را در سفرهایش و …
متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
- شرح غزلهای سعدی – جلد اول و دوم – نوشته دکتر محمدرضا برزگر خالقی و دکتر تورج عقدایی – انتشارات زوّار