حواله کردن پادشاه قبول و توبۀ نمّامان به اَیاز

حواله کردن پادشاه قبول و توبۀ نمّامان به اَیاز | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

حواله کردن پادشاه قبول و توبۀ نمّامان به اَیاز | شرح و تفسیر

شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی

کتاب : مثنوی معنوی

قالب شعر : مثنوی

آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر پنجم ابیات 2093 تا 2108

نام حکایت : حکایت ایاز و حجره داشتن او به جهت چارق و پوستین اش

بخش : 10 از 14 ( حواله کردن پادشاه قبول و توبۀ نمّامان به اَیاز )

مثنوی معنوی مولوی

خلاصه حکایت ایاز و حجره داشتن او به جهت چارق و پوستین اش

ایاز ، غلامِ محبوب سلطان محمود غزنوی چون در دستگاه او به مقام و منصب رسید به حکم نمک شناسی و بر خلافِ روش محتشمان و خودشیفتگان نوکیسه ، چارق و پوستینِ دورانِ شبانی خود را به دیوار اتاقش آویخته بود و هر روز ابتدا بدانجا می رفت و به آنها می نگریست و ایامِ پیشینِ خود را به یاد می آورد . و سپس بر سر منصب و مقام دولتی خود حاضر می شد . او برای اینکه کسی بدین کار واقف نشود . قفلی گران بر درِ اتاقش بسته بود …

متن کامل ” حکایت ایاز و حجره داشتن او به جهت چارق و پوستین اش را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

متن کامل ابیات حواله کردن پادشاه قبول و توبۀ نمّامان به اَیاز

ابیات 2094 الی 2108

2094) این جنایت بر تن و عِرضِ وی است / زخم بر رگ های آن نیکو پی است

2095) گر چه نَفسِ واحدیم از روی جان / ظاهراََ دورم از این سود و زیان

2096) تهمتی بر بنده شَه را عار نیست / جز مَزیدِ حلم و اِستظهار نیست

2097) متّهم را شاه ، چون قارون کند / بی گنه را تو نظر کن چون کند ؟

2098) شاه را غافل مدان از کارِ کس / مانعِ اِظهار آن حلم است و بس

2099) مَن هُنا یَشفَع ، به پیشِ علمِ او / لاابالی وار اِلّا حلمِ او ؟

2100) آن گُنه اوّل ز حِلمش می جهد / ورنه هیبت آن مجالش کی دهد ؟

2101) خونبهای جُرمِ نَفسِ قاتله / هست بر حلمش ، دِیَت بر عاقله

2102) مست و بی خود نَفسِ ما زآن حلم بود / دیو در مستی کلاه از وی ربود

2103) گر نه ساقی حلم بودی باده ریز / دیو با آدم کجا کردی ستیز ؟

2104) گاهِ علم ، آدم ملایک را که بود ؟ / اوستادِ علم و نَقّادِ نُقود

2105) چونکه در جنّت شرابِ حِلم خَورد / شد ز یک بازیِّ شیطان رُوی زَرد

2106) آن بلادُرهایِ تعلیمِ وَدود / زیرک و دانا و چُستش کرده بود

2107) باز آن افیونِ حلمِ سختِ او / دزد را آورد سویِ رَختِ او

2108) عقل ، سویِ حلمش مُستَجیر / ساقیم تو بوده ای دستم بگیر

شرح و تفسیر حواله کردن پادشاه قبول و توبۀ نمّامان به اَیاز

این جنایت بر تن و عِرضِ وی است / زخم بر رگ های آن نیکو پی است


سلطان محمود به آن امیران نمّام گفت : این جُرم یعنی اتهامی که زدید متوجه شخصیت آبروی اَیاز شده است . یعنی با این اتهام ، آبرو و حیثیت ایاز را به خطر انداخته اید و این امر ضربه ای بر او (اَیاز) وارد آورده است .

گر چه نَفسِ واحدیم از روی جان / ظاهراََ دورم از این سود و زیان


اگر چه من و اَیاز وحدتِ روحی داریم . اما ظاهراََ من از این سود و زیان بدورم .

تهمتی بر بنده شَه را عار نیست / جز مَزیدِ حلم و اِستظهار نیست


اگر بنده ای از بندگان شاهِ وجود ( حضرت حق ) را به جُرم و جریرتی متهم کنند از این اتهام (چه روا و چه ناروا) هیچ گردی بر دامنِ کبریایی حضرت حق ننشیند . زیرا او از جمیع اوصاف مخلوق پاک و منزّه است . ( استظهار = یاری خواستن ، حمایت کردن ، تأئید نمودن ) [ مولانا در اینجا از صورت حکایت خارج می شود و از شاه مجازی (سلطان محمود) به شاه حقیقی (حضرت حق) منتقل و نکاتی دقیق ایراد می کند . ]

متّهم را شاه ، چون قارون کند / بی گنه را تو نظر کن چون کند ؟


در جایی که حضرت حق تهمت زنندگان به بندگان خاص خود را از نظر مال و مکنت همچون قارون می کند . تو ببین در حق بی گناهان چه لطف و احسانی می فرماید .

شاه را غافل مدان از کارِ کس / مانعِ اِظهار آن حلم است و بس


تو خیال نکن که حضرت شاهِ وجود از اعمال و احوالِ کسان بی خبر است . او خبر دارد منتهی فقط حلم و بردباری اوست که از افشای آن اعمال و احوال قبیح جلوگیری می کند .

مَن هُنا یَشفَع ، به پیشِ علمِ او / لاابالی وار اِلّا حلمِ او ؟


چه چیزی در اینجا جز بردباری حضرت حق می تواند در مقابل علم او بی محابا شفاعت کند ؟ [ مَن = کسی که / هُنا = اینجا / یَشفَع = شفاعت می کند ]

آن گُنه اوّل ز حِلمش می جهد / ورنه هیبت آن مجالش کی دهد ؟


گناه ابتدا از بردباری او ظاهر می شود . یعنی گناهی که بنده مرتکب می شود زاییدۀ حلم و بردباری خداوند است . و اِلّا هیبت و عظمت حضرت حق کی فرصت گناه به بنده می دهد ؟

خونبهای جُرمِ نَفسِ قاتله / هست بر حلمش ، دِیَت بر عاقله


برای مثال ، همانطور که خونبهای قتلی که به صورت غیر عمد رخ می دهد بر عهدۀ خویشان و کسان قاتل است . همینطور تاوانِ گناهانِ شخصِ گنهکار بر عهدۀ حلم و بردباری حضرت حق است . ( عاقله = جمع عاقل است به معنی پرداخت کننده خونبها / خونبها = دِیَت ، بهایی که قاتل یا خویشانِ او به اولیای مقتول می پردازند .  مراد از «خونبها» در اینجا عفو و گذشتِ کریمامۀ حضرت حق است ) [ در اینجا «حلمِ پروردگار» به خویشان و کسان شخصی تشبیه شده که قتل غیر عمد انجام داده است . ]

منظور بیت : آدمی با تکیه بر حلم و عفو پروردگار به ارتکاب گناه جرأت می کند .

مست و بی خود نَفسِ ما زآن حلم بود / دیو در مستی کلاه از وی ربود


نَفسِ ما از حلم پروردگار بی خویش و سرمست بود که شیطان در آن حالتِ مستی آمد و کلاه از سر او برداشت . یعنی او را فریب داد .

گر نه ساقی حلم بودی باده ریز / دیو با آدم کجا کردی ستیز ؟


اگر ساقی حلم پروردگار ، شراب حلم الهی را در جامِ قلبِ آدمی نمی ریخت . شیطان چگونه می توانست با آدم بستیزد ؟ یعنی اگر حضرت آدم (ع) به حلم و عفو الهی اطمینان نداشت امکان نداشت که شیطان او را گُول بزند .

گاهِ علم ، آدم ملایک را که بود ؟ / اوستادِ علم و نَقّادِ نُقود


در آن وقت که آدم داشت به فرشتگان علم می آموخت . آدم چه کسی بود ؟ آدم استادِ علوم و صرّافِ معانی بود . ( علم = در اینجا به معنی تعلیم است / نقّاد = آن که زر و سیم سِره و ناسِره را از هم باز شناسد / نُقود = جمع نقد به معنی زر و سیم سره و رایج ، در اینجا به معنی زر و سیم سره و ناسره رایج و غیر رایج است ) [ در آیه 31 سورۀ بقره آمده است « و خداوند جمیعِ نام ها را به آدم آموخت . سپس آن نام ها را بر فرشتگان عرضه داشت . و فرمود : از این نام ها مرا خبر دهید اگر راستگویانید . » ]

چونکه در جنّت شرابِ حِلم خَورد / شد ز یک بازیِّ شیطان رُوی زَرد


اما چون آدم در بهشت از شراب حلم الهی نوشید . از یک ترفند شیطان شرمسار شد . [ روی زرد = خجل و شرمسار ]

آن بلادُرهایِ تعلیمِ وَدود / زیرک و دانا و چُستش کرده بود


بَلادُرهای تعلیم خداوند مهربان ، آدم را هوشیار و دانا و چالاک کرده بود . یعنی آدمبر اثر تعلیمات الهی به موجودی آگاه و دانا و هوشیار و اشرف بر فرشتگان مبدّل شده بود . [ بلادر = شرح بیت 1530 دفتر چهارم / وَدود = دوستدار ، بسیار مهربان / چُست = چالاک ]

باز آن افیونِ حلمِ سختِ او / دزد را آورد سویِ رَختِ او


ولی افیون مؤثر حلم الهی ، دزد را به سوی رَخت و اسباب آدم آورد . یعنی آدم به حلم خداوند مغرو شد و شیطان نیز از همان طریق به اغوای او پرداخت .

منظور دو بیت اخیر : علومی که حضرت حق به آدم آموخت او را بصیر و هوشیار کرد . اما وقتی آدم به حلم پروردگار نگریست از مرتبۀ عالی هوشیاری و بصیرت تنزّل کرد و شیطان نیز از این موقعیت بهره برد و او را فریفت . مولانا می گوید همانطور که خوردن «بلادر» ، اعضا و جوارح انسان را تحرّک می بخشد و بالعکس استعمار «افیون» انسان را سُست و پُر رخوت می کند . تعلیمات الهی ، آدم را آگاهی و زیرکی بخشید ولی حلم او آدم را سست کرد و در نتیجه بوسیلۀ انسان فریب خورد . رجوع شود به شرح بیت 1530 دفتر چهارم .

عقل ، آید سویِ حلمش مُستَجیر / ساقیم تو بوده ای دستم بگیر


عقل آدمی به حلمِ پروردگار پناه می جوید و می گوید : ساقی من تو بوده ای . دستم را بگیر . ( مستجیر = پناه جوینده ) [ مضمون این 9 بیت عیناََ در دعای ابوحمزه ثُمالی آمده است . امام زین العابدین (ع) در این دعا می فرمایند « بردباری تو مرا بر نافرمانی ات وادار و گستاخ کرده و پرده پوشی ات مرا کم آزرم نموده و شناختم به وسعت نعمتت و بزرگی عفوت مرا بر انجام حرام های تو شتاب داده است » ]

شرح و تفسیر بخش قبل                    شرح و تفسیر بخش بعد

دکلمه حواله کردن پادشاه قبول و توبۀ نمّامان به اَیاز

خلاصه زندگینامه مولانا جلال الدین محمد بلخی

سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین  خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …

متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

خلاصه معرفی کتاب مثنوی معنوی مولوی

مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …

متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر پنجم – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟