شرح و تفسیر غزل شماره 78 دیوان سعدی شیرازی در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
شرح و تفسیر غزل شماره 78 دیوان سعدی شیرازی
شاعر : ابو محمد مصلح بن عبدالله ملقب به سعدی شیرازی
کتاب : دیوان اشعار
قالب شعر : غزل
آدرس شعر : غزل شماره 78 دیوان سعدی شیرازی
1) امشب به راستی شب ما را روز روشن است / عید وصال دوست علی رغم دشمن است
2) باد بهشت می گذرد یا نسیم صبح / یا نَکهت دهان تو یا بوی لادن است ؟
3) هرگز نباشد از تن و جانت عزیزتر / چشم که در سر است و روانم که در تن است
4) گردن نهم به خدمت و گوشت کنم به قول / تا خاطرم معلّقِ آن گوش و گردن است
5) ای پادشاه ، سایه ز درویش وامگیر / ناچار خوشه چین بُوَد آنجا که خرمن است
6) دور از تو در جهان فراخم مجال نیست / عالَم به چشم تنگدلان چشم سوزن است
7) عاشق گریختن نتَواند ، که دست شوق / هر جا که می رود متعلّق به دامن است
8) شیرین به در نمی رود از خانه بی رقیب / داند شکر که دفع مگس بادبیزن است
9) جَور رقیب و سرزنش اهل روزگار / با من همان حکایت گاو دُهل زن است
10) بازان شاه را حسد آید بدین شکار / کآن شاهباز را دل سعدی نشیمن است
11) قلب رقیق چند بپوشد حدیث عشق ؟ / هرچ آن به آبگینه بپوشی مُبیَّن است
امشب به راستی شب ما را روز روشن است / عید وصال دوست علی رغم دشمن است
امشب به راستی شب ما مثل روز روشن و درخشان است . زیرا در این شب برخلاف خواست دشمن به وصال دوست رسیده ایم و وصال دوست مثل عید نورانی است . [ علی رغم = برخلاف میل و خواهش ]
باد بهشت می گذرد یا نسیم صبح / یا نَکهت دهان تو یا بوی لادن است ؟
آیا این بادی که از جانب وزیدن گرفته ، نسیم صبحگاهی است ؟ و آیا این بوی خوش دهان توست که به مشام می رسد یا بوی لادن ؟ [ نسیم صبح = نسیم سحرگاهی ، باد صبا / نکهت = بوی خوش / لادن = نام صمغی خوشبوی که از گیاه عَشِقَه حاصل می شود ]
هرگز نباشد از تن و جانت عزیزتر / چشم که در سر است و روانم که در تن است
چسم و روانم که در سر و جسمم جای دارند و بی آنها زندگی و دیدن ممکن نیست ، هرگز از جسم و جان تو برای من عزیزتر نیست .
گردن نهم به خدمت و گوشت کنم به قول / تا خاطرم معلّقِ آن گوش و گردن است
تا ذهن و خاطر من دلبستۀ گوش و گردن توست ، برای خدمت به تو تسلیم هستم و به سخنانت گوش فرا می دهم . [ خاطر = دل / معلّق = آویخته و وابسته ، گرفتار و دربند / گردن به خدمت نهادن = کنایه از اطاعت و فرمانبرداری کردن ]
ای پادشاه ، سایه ز درویش وامگیر / ناچار خوشه چین بُوَد آنجا که خرمن است
ای پادشاه ، به درویش عنایتی دداشته باش ، زیرا هر جا خرمنی وجود داشته باشد ، ناچار خوشه چینی در کنار آن خواهد بود . [ خوشه چین = درویش و فقیری را گویند که بعد از درو و جمع آوری محصول ، خوشه های باقی مانده را برای خود جمع می کند / سایه برگرفتن = کنایه از بی توجّهی کردن ]
دور از تو در جهان فراخم مجال نیست / عالَم به چشم تنگدلان چشم سوزن است
دور از تو بساط گستردۀ گیتی برای من جای جولان نیست . آری ، دنیا در نگاه غمگینان به اندازۀ سوراخ سوزن تنگ و کوچک است . [ فراخ = وسیع و گسترده ، بزرگ / چشم سوزن = سوراخ سوزن / تنگدلان = کنایه از ملولات و افسرگان و اندوهگینان ]
عاشق گریختن نتَواند ، که دست شوق / هر جا که می رود متعلّق به دامن است
عاشق نمی تواند از نفوذ عشق رهایی یابد . زیرا به هر کجا که روی می آورد ، دستان مقرون به شوق او به دامن معشوق آویخته است . [ شوق = اشتیاق و آرزومندی / متعلّق = درآویزنده / دست متعلّق به دامن بودن = کنایه از محتاج بودن ]
شیرین به در نمی رود از خانه بی رقیب / داند شکر که دفع مگس بادبیزن است
معشوق بدون نگهبان از خانه بیرون نمی رود ، زیرا همانطور که برای دفع مگس از گِرد شکر بادبیزن لازم است ، رقیب هم می تواند هوسبازان را از گرد معشوق براند .
[ رقیب = نگهبان و مراقب ، کسی که مواظبِ معشوق است و عاشق را از او دور می کند ، معمولاََ دایۀ دختر این نقش را بر عهده داشت و گاهی هم عاشق و معشوق از غفلتِ رقیب استفاده کرده و با اشاراتِ چشم و ابرو ، قول و قرار می گذاشتند و سخنان خود را به یکدیگر می گفتند / بادبیزن = بادبزن / شکر = نام یکی از معشوقه های خسرو پرویز است . شیرین با اینکه علاقه مفرطی به خسرو داشت ولی در مقابل هوس او مقاومت می کرد و خسرو برای تحریک حسادت شیرین به اصفهان رفت و با زنی پرآوازه و جمیل ، به نام شکر اصفهانی ازدواج کرد و شکر در مدّت کوتاه زندگی خود با خسرو او را فریفت و کام خسرو را برنیاورد (فرهنگ تلمیحات ذیل خسرو پرویز) ]
جَور رقیب و سرزنش اهل روزگار / با من همان حکایت گاو دُهل زن است
ستمی که از نگهبان معشوق به من می رسد ، و ملامت هایی که مردم زمانه بر من روا می دارند ، آنچنان بر من بی تأثیر است که صدای دهل برای گاو دهل زن . [ دهل = نوعی طبل و نقاره / گاو دهل زن = گاوی بوده که دهل نواز بر پشت آن دهل می کوفته است . مانند شتر نقاره خانه که گوشش از این صداها پر است و هراسی ندارد ]
بازان شاه را حسد آید بدین شکار / کآن شاهباز را دل سعدی نشیمن است
بازهای شکاری شاه بر این شاهبازی که دل سعدی را منزل خویش ساخته ، حسادت می ورزند زیرا آنها بر بازو می نشینند و این شاهباز بر دل . [ نشیمن = آشیانه ]
_ باز = پرنده ای است شکاری که در قدیم شاهان برای شکار از آن استفاده می کردند و غالباََ بر روی دست و شانۀ خود جای می دادند و شاهباز ، بازی باشد سفید و بزرگ . این پرنده به رنگ های زرد خرمایی و خرمایی تیره و سفیدفام دیده می شود ولی بیشتر نوع سفید رنگ آن را بدآن نام خوانند ( لغت نامه ) .
قلب رقیق چند بپوشد حدیث عشق ؟ / هرچ آن به آبگینه بپوشی مُبیَّن است
دل نازک چگونه می تواند داستان عشق را در خود پنهان نگه دارد ؟ همانطور که چیزی را که در شیشه پنهان کنی ، کاملاََ آشکار است و پوشیده نمی ماند . حدیث عشق هم از پشت قلب رقیق ، آشکارا مشاهده می شود . [ قلب رقیق = دل نازک و نرم و مهربان / حدیث = سخن ، حکایت و ماجرا / آبگینه = شیشه / مبیّن = پیدا و آشکار ]
افصح المتکلّمین ، مصلح بن عبدالله ملقب به سعدی شیرازی ، یکی از ستارگان قَدَرِ اوّل آسمان شعر و ادب فارسی است . وی به تقریب در سال 606 هجری قمری در شیراز و در خانواده ای که به تعبیر خودش ، همه از عالمان دین بودند ، دیده به جهان گشود . در کودکی پدر را از دست داد و تحت سرپرستی و تربیت جدِ مادریش قرار گرفت …
متن کامل زندگینامه سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
در میان آثار منظوم سعدی ، غزل هایش جایگاه ویژه ای دارد . بی تردید بخشی از شهرت سعدی از رهگذر سروده شدن این غزل ها تحقق یافته است . زیرا با مطالعه این سروده هاست که خواننده درمی یابد سعدی در یافته های عاطفی و احساسی خویش را در نهایت فصاحت و بلاغت به نظم کشیده و در اختیار مخاطب قرار داده است .
این غزل ها افزون بر جذابیت و دلفریبی و افزونی که در صورت آنها مشاهده می شود ، در بُعدِ معنایی آینه ای است از افکار انسان دوستانه ، عشق بع هستی و حیات بشری ، عنایت به عوالم روحانی و ماورایی ، تجربه های بشری که سعدی آنها را در سفرهایش و …
متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
- شرح غزلهای سعدی – جلد اول و دوم – نوشته دکتر محمدرضا برزگر خالقی و دکتر تورج عقدایی – انتشارات زوّار