شرح و تفسیر غزل شماره 65 دیوان سعدی شیرازی در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
شرح و تفسیر غزل شماره 65 دیوان سعدی شیرازی
شاعر : ابو محمد مصلح بن عبدالله ملقب به سعدی شیرازی
کتاب : دیوان اشعار
قالب شعر : غزل
آدرس شعر : غزل شماره 65 دیوان سعدی شیرازی
1) عیب یاران و دوستان هنر است / سخن دشمنان نه معتبر است
2) مُهرِ مِهر از درون ما نرود / ای برادر ، که نقشِ بر حجر است
3) چه توان گفت در لطافت دوست ؟ / هر چه گویم از آن لطیف تر است
4) آن که منظور دیده و دل ماست / نتَوان گفت شمس یا قمر است
5) هر کسی گو به حال خود باشید / ای برادر ، که حال ما دگر است
6) تو که در خواب بوده ای همه شب / چه نصیبت ز بلبل سَحر است ؟
7) آدمی را که جان معنی نیست / در حقیقت درخت بی ثمر است
8) ما پراکندگان مجموعیم / یار ما غایب است و در نظر است
9) برگِ تر خشک می شود به زمان / برگ چشمان ما همیشه تر است
10) جان شیرین فدای صحبت یار / شرم دارم که نیک مختصر است
11) این قدَر دونِ قدر اوست ، ولیک / حدّ امکان ما همیشه قدَر است
12) پرده بر خود نمی توان پوشید / ای برادر ، که عشق پرده در است
13) سعدی از بارگاه قربت دوست / تا خبر یافته ست ، بی خبر است
14) ما سر اینک نهاده ایم به طَوع / تا خداوندگار را چه سر است ؟
عیب یاران و دوستان هنر است / سخن دشمنان نه معتبر است
خرده هایی که یاران و دوستان می گیرند ، عیب نه بلکه فضیلت ماست . امّا سخن و عیب جویی دشمنان اعتباری ندارد .[ هنر = فضل و فضیلت / معتبر = با اعتبار و قابل اطمینان ]
مُهرِ مِهر از درون ما نرود / ای برادر ، که نقشِ بر حجر است
ای برادر ، نشان مِهر و محبّت از د ما زدوده نمی شود . هم بدآن سان که نقشی که بر سنگ حک شود تا دیر زمانی دوام می آورد .
چه توان گفت در لطافت دوست ؟ / هر چه گویم از آن لطیف تر است
در مورد لطافت و نازک بدنی دوست چه می توان گفت ؟ زیرا هر چه در آن مورد بگویم ، باز هم او لطیف تر است . [ لطافت = نرمی و لطف ، طراوت و تازگی ]
آن که منظور دیده و دل ماست / نتَوان گفت شمس یا قمر است
آن کسی که چشم و دل ما او را در نظر دارد ، نمی توان گفت که خورشید یا ماه است ، بلکه بهتر از ماه و خورشید است . [ منظور = مقصود و مراد ]
هر کسی گو به حال خود باشید / ای برادر ، که حال ما دگر است
ای برادر بگو هر کس به کار خود بپردازد و به حال خود باشد ، زیرا حال ما غیر از حال دیگران است .
تو که در خواب بوده ای همه شب / چه نصیبت ز بلبل سَحر است ؟
ای کسی که تمام طول شب را به غفلت خفته ای ، تو که دم صبحگاهی را درنیافته ای . از نوای خوش بلبل سحَر ، چه نصیبی برده ای . [ همه شب = سراسر و تمام شب ، هر شب ]
آدمی را که جان معنی نیست / در حقیقت درخت بی ثمر است
انسانی که حقیقت معنی را درنیافته باشد ، حقیقتاََ مثل درختی است که میوه ای ندارد . [ معنی = حقیقت ]
ما پراکندگان مجموعیم / یار ما غایب است و در نظر است
ما در حین آشفته حالی و بی سر و سامانی خاطری به سامان داریم . زیرا یار ما در عین حال که غایب است ، در دل ما حضور دارد و ما با چشم دل او را می بینیم . [ پراکندگان = جمع پراکنده ، شوریدگان و مجذوبان / مجموع = آسوده و دارای جمعیّت خاطر / نظر = نگاه ]
برگِ تر خشک می شود به زمان / برگ چشمان ما همیشه تر است
هر برگ تر و تازه ای با گذشت زمان خشک می گردد . امّا چشمان ما مثل برگی است که همیشه تر و مرطوب است . زیرا همواره در حال گریستن هستیم . [ برگِ تر = برگ تازه و با طراوت / تر بودن چشم = کنایه از گریان بودن ]
جان شیرین فدای صحبت یار / شرم دارم که نیک مختصر است
ما جان شیرین خود را نثار همنشینی با دوست می کنیم . امّا از اینکه جان ما بسیار کم بها و ناچیز است شرمساریم . [ صحبت = مصاحبت و همنشینی / مختصر = کوتاه و کم ]
این قدَر دونِ قدر اوست ، ولیک / حدّ امکان ما همیشه قدَر است
این مقدار در خور شأن و منزلت دوست نیست . امّا امکان محدود ما اجازۀ ایثار بیش از این را نمی دهد . [ این قدر = این اندازه / قدر = ارزش و مقام ]
پرده بر خود نمی توان پوشید / ای برادر ، که عشق پرده در است
ای برادر نمی توان خود را از عشق ورزیدن مبرّا نشان داد و محبوب ماند . زیرا عشق نافذ و پرده در و رسوا کننده است . [ پرده بر خود پوشیدن = کنایه از راز دار بودن و حفظ سرّ کردن ]
سعدی از بارگاه قربت دوست / تا خبر یافته ست ، بی خبر است
همین که سعدی از آستانۀ قرب یار آگاهی یافت ، از خود بی خود شد . [ بارگاه = درگاه و پیشگاه ]
ما سر اینک نهاده ایم به طَوع / تا خداوندگار را چه سر است ؟
ما سر خویش را به نشانۀ فرمانبرداری فرود آورده و تسلیم شده ایم تا ببینیم که خداوندگار ما چه اندیشه ای در سر دارد ؟ [ طَوع = اطاعت و فرمانبرداری / سر (در مصراع دوم) = قصد و آهنگ ، تصمیم / سر نهادن = کنایه از تسلیم شدن است ]
افصح المتکلّمین ، مصلح بن عبدالله ملقب به سعدی شیرازی ، یکی از ستارگان قَدَرِ اوّل آسمان شعر و ادب فارسی است . وی به تقریب در سال 606 هجری قمری در شیراز و در خانواده ای که به تعبیر خودش ، همه از عالمان دین بودند ، دیده به جهان گشود . در کودکی پدر را از دست داد و تحت سرپرستی و تربیت جدِ مادریش قرار گرفت …
متن کامل زندگینامه سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
در میان آثار منظوم سعدی ، غزل هایش جایگاه ویژه ای دارد . بی تردید بخشی از شهرت سعدی از رهگذر سروده شدن این غزل ها تحقق یافته است . زیرا با مطالعه این سروده هاست که خواننده درمی یابد سعدی در یافته های عاطفی و احساسی خویش را در نهایت فصاحت و بلاغت به نظم کشیده و در اختیار مخاطب قرار داده است .
این غزل ها افزون بر جذابیت و دلفریبی و افزونی که در صورت آنها مشاهده می شود ، در بُعدِ معنایی آینه ای است از افکار انسان دوستانه ، عشق بع هستی و حیات بشری ، عنایت به عوالم روحانی و ماورایی ، تجربه های بشری که سعدی آنها را در سفرهایش و …
متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
- شرح غزلهای سعدی – جلد اول و دوم – نوشته دکتر محمدرضا برزگر خالقی و دکتر تورج عقدایی – انتشارات زوّار