ایمن بودن بلعم باعور از امتحان های حضرت | شرح و تفسیر

ایمن بودن بلعم باعور از امتحان های حضرت | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

ایمن بودن بلعم باعور از امتحان های حضرت | شرح و تفسیر

شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی

کتاب : مثنوی معنوی

قالب شعر : مثنوی

آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر سوم ابیات 747 تا 765

نام حکایت : افتادن شغال در خم رنگ و رنگین شدن و دعوی طاووسی او

بخش : 3 از 7 ( ایمن بودن بلعم باعور از امتحان های حضرت )

مثنوی معنوی مولوی

خلاصه حکایت افتادن شغال در خم رنگ و رنگین شدن و دعوی طاووسی او

شغالی درونِ خمره ای از رنگ های گونه گون می رود . وقتی از آن بیرون می آید پوستی رنگین پیدا می کند و به دیگر شغال ها ناز و فخر می فروشد که : بله ، من یک طاووسِ بهشتی ام . من شغال نیستم . شغالان بدو می گویند : حال که رنگِ طاووسانِ گلستان به خود بسته ای ، آیا بانگِ طاووسان نیز داری و یا همچنان زوزه برمی کشی ؟ بدین سان…

متن کامل « حکایت افتادن شغال در خم رنگ و رنگین شدن و دعوی طاووسی او » را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید .

متن کامل اشعار ایمن بودن بلعم باعور از امتحان های حضرت

ابیات 747 الی 765

747) بَلعَمِ باعور و ، ابلیس لعین / زِ امتحانِ آخرین گشته مَهین

748) او به دعوی میلِ دولت می کند / معده اش نفرین سِبلت می کند

749) کانچه پنهان می کند ، پیداش کن / سوخت ما را ، ای خدا رسواش کن

750) جمله اَجزایِ تَنَش ، خصمِ وَی اند / کز بهاری لافد ، ایشان در دَی اند

751) لاف ، وادادِ کرَم ها می کند / شاخ رحمت را ز بُن بَر می کنَد

752) راستی پیش آر ، یا خاموش کن / وانگهان رحمت ببین و ، نوش کن

753) آن شکم ، خصمِ سبیلِ او شده / دست پنهان در دعا اندر زده

754) کای خدا ، رسوا کُن این لافِ لِئام / تا بجُنبد سویِ ما ، رحمِ کِرام

755) مُستجاب آمد دعای آن شکم / سوزشِ حاجت بزد بیرون عَلَم

756) گفت حق : گر فاسقی وَ اهلِ صَنَم / چون مرا خوانی ، اجابت ها کُنم

757) تو دعا را سخت گیر و می شُخول / عاقبت برهاندت از دستِ غول

758) چون شکم ، خود را به حضرت در سپرد / گُربه آمد ، پوستِ آن دُنبه بِبُرد

759) از پسِ گُربه دویدند ، او گریخت / کودک از ترسِ عِتابش رنگ ریخت

760) آمد اندر انجمن آن طِفلِ خُرد / آبرویِ مردِ لافی را بِبُرد

761) گفت : آن دُنبه که هر صبحی بِدان / چرب می کردی لبان و سِبلتان

762) گربه آمد ، ناگهانش در رُبود / بس دویدیم و نکرد آن جهد سود

763) خنده آمد حاضران را از شِگِفت / رحم هاشان باز جُنبیدن گرفت

764) دعوتش کردند و ، سیرش داشتند / تخمِ رحمت در زمینش کاشتند

765) او چو ذوقِ راستی دید از کِرام / بی تکبّر راستی را شد غُلام

شرح و تفسیر ایمن بودن بلعم باعور از امتحان های حضرت

بَلعَمِ باعور و ، ابلیس لعین / زِ امتحانِ آخرین گشته مَهین


بلعم باعور و ابلیس ملعون در آخرین امتحان ها خوار و زبون شدند . ( مَهین = خوار و زبون ) [ بلعم باعور = از پارسایان عهد حضرت موسی (ع) بود که شرح حالِ او در بیت 3298 دفتر اوّل آمده است ]

او به دعوی میلِ دولت می کند / معده اش نفرین سِبلت می کند


آن مردکِ حقیر با ادّعا و منم منم کردن می خواهد خود را در صفِ اعیان و اشراف جا بزند . ولی معدۀ خالی و گرسنۀ او بر سبیل چربِ او نفرین می فرستد . [ بسیاری بی مایگان نیز خود را در صفِ اهلِ کمال جا می زنند ولی عاقبت رسوا می شوند . ]

کانچه پنهان می کند ، پیداش کن / سوخت ما را ، ای خدا رسواش کن


معدۀ خالی آن مردک با زبان حال می گوید : الهی هر چه را او پنهان می دارد آشکار کن . خدایا او ما را با این ریاکاری ها ، تباه کرده ، او را رسوا بفرما .

جمله اَجزایِ تَنَش ، خصمِ وَی اند / کز بهاری لافد ، ایشان در دَی اند


همۀ اعضاء و جوارح و اجزای جسمِ او با وی دشمن اند . زیرا این ریاکار دَم از بهار می زند در حالی که همه اعضای او در موسمِ زمستان به سر می برند . یعنی او از خوشی و نشاط می لافد در حالی که اجزای او افسرده و پژمرده اند .

لاف ، وادادِ کرَم ها می کند / شاخ رحمت را ز بُن بَر می کنَد


لاف زدن و یاوه گفتن ، بخشش و عطا را رد می کند و آن را پس می زند . و شاخۀ رحمت را از ریشه بیرون می کشد . [ وادادِ کرَم کردن = پس دادن و رد کردن بخشش و عطا ]

راستی پیش آر ، یا خاموش کن / وانگهان رحمت ببین و ، نوش کن


راستی را پیشۀ خود ساز و یا دستِ کم خاموش باش و حرفی مزن . و زآن پس رحمت الهی را مشاهده کن .

آن شکم ، خصمِ سبیلِ او شده / دست پنهان در دعا اندر زده


شکم آن مرد ، دشمن سبیلِ چرب او شده و نهانی ، دست به دعا برداشته بود و چنین می گفت : [ ادامه معنا در بیت بعد ]

کای خدا ، رسوا کُن این لافِ لِئام / تا بجُنبد سویِ ما ، رحمِ کِرام


ای خدا ، یاوه گویی فرومایگان را رسوا فرما . تا موردِ رحم و شفقتِ بخشندگان قرار گیریم .

مُستجاب آمد دعای آن شکم / سوزشِ حاجت بزد بیرون عَلَم


دعای آن شکم به اجابت رسید و نیازِ سختِ او به غذا آشکار شد .

گفت حق : گر فاسقی وَ اهلِ صَنَم / چون مرا خوانی ، اجابت ها کُنم


اگر تو فرضاََ تباهکار و بت پرست هم که باشی و مرا بخوانی خواسته های تو را برآورده سازم . [ اشاره به آیه 60 سورۀ مؤمن « و پروردگارتان بفرموده که مرا بخوانید تا دعای شما را اجابت کنم . آنان که از عبادت من رُخ برمی تابند هر آینه با خواری به دوزخ اندر شوند » این آیه نمی گوید که هر کس هر نیاز شخصی و نفسانی را هر وقت که دلش خواست می تواند بوسیلۀ دعا بدست آورد . چرا که حاجات و خواسته های خلق ، انتهایی ندارد و بخصوص که غالبِ این خواسته ها با یکدیگر متعارض و ناسازگارند . یکی آفتاب می خواهد و در همان زمان ، دیگری هوای ابری و باران و … و هر دو نفر در یک زمان ، توقعِ برآورده شدن حاجتِ خود را دارند و این موجبِ هرج و مرج در نظامِ طبیعت می شود . همانطور که آیه فوق صراحتاََ اجابتِ دعا را بیان می دارد . در دیگر آیات نظیر ، ( آیه 213 سورۀ شعرا و آیه 18 سورۀ جن ) تصریح می کند که هیچ معبودی را با خدا نخواهید و نخوانید . اینکه انگیزۀ دعای ما حاجتی شخصی و نفسانی باشد در واقع معبودی را در کنارِ خدا قرار داده ایم .

البته منظور این نیست که حاجتی را از خدا نباید خواست بلکه منظور اینست که خدا را برای حاجت نیز نباید خواست . بنابراین مقصودِ کُلّیِ آیه مذکور اینست که هر کس خدا را قلباََ با ذکر خفی و یا ذکر جلی بخواند ، خدا با زبان حال و اشاره ، او را اجابت کند . چنانکه حضرت مولانا فرمود :

ترس و عشق تو کمندِ لطفِ ماست / زیر هر یاربّ تو لبیک هاست

یعنی قبل از اینکه دعا کنیم ، لبیک حق را شنیده ایم . در واقع آن حالِ دعا و نیایشی که در ما پدید آمده ، همان لبیک و اجابتِ حق است و سپس او را دعا کرده ایم . با توجه به این بیان ، خداوند حقاََ که سریع الاجابه است . اجابت ، پیش از دعا ، در باب دعا . برخی ، اشکال می کنند که اگر نظام جهان بر مبنای علل و اسباب برپا شده ، دیگر دعا چه جایگاهی دارد ؟ پاسخ اینست که دعا نیز یکی از حلقه های علل و اسبابِ نظامِ عالَمِ هستی است .

صوفیان عطایای الهی را بر دو قسم می دانند : یکی عطایای ذاتی و دیگری عطایای اسمایی . عطایای ذاتی حضرت حق ، متوقف بر دعای خلق نیست بلکه به اقتضای ذاتِ او علی الدوام به موجودات و ممکنات افاضه می شود . مانند عطیه «هستی» که بی هیچ درخواستی فائض می شود . و امّا عطایای ذاتی به اعتبار ظهور صورت های مختلف در موجودات عطایای اسمایی نامیده می شود ( شرح مثنوی ولی محمد اکبرآبادی ، دفتر سوم ، ص 31 ) . توضیح در مورد دعا ، شرح بیت 179 دفتر سوم ]

تو دعا را سخت گیر و می شُخول / عاقبت برهاندت از دستِ غول


تو دعا را محکم بگیر و به درگاهِ الهی ناله کن تا سرانجام آن دعا ، تو را از دستِ غولِ راهزن رهایی دهد . [ می شُخول = نالیدن ، فریاد زدن / غول = نَفسِ امّاره و یا مدّعیان ارشاد ، شرح بیت 643 دفتر سوم / خوارزمی گوید : زیرا که دعای هر حزین به آمینِ اجابتِ رب العالمین قرین است و لطفِ شِکربار او و ملقّنِ دعاهای شیرین و شعف هر بنده در دعا نتیجۀ آن و تلقین ( جواهرالاسرار ، دفتر سوم ، ص 503 )

چون شکم ، خود را به حضرت در سپرد / گُربه آمد ، پوستِ آن دُنبه بِبُرد


همینکه آن شکم ، امرِ خود را به حضرت حق واگذار کرد ، گربه ای آمد و آن پوستِ دُنبه را بُرد .

از پسِ گُربه دویدند ، او گریخت / کودک از ترسِ عِتابش رنگ ریخت


اهلِ خانۀ آن مرد ، دنبالِ گربه دویدند . ولی آن گربه گریخت و فرزندِ خُردسالش از ترس بازخواست و سرزنش پدر ، رنگ از رویش پرید .

آمد اندر انجمن آن طِفلِ خُرد / آبرویِ مردِ لافی را بِبُرد


آن طفل به مجلسی که آن مردِ لاف زن در آنجا بود آمد و او را رسوا کرد .

گفت : آن دُنبه که هر صبحی بِدان / چرب می کردی لبان و سِبلتان


کودک گفت : ای پدر ، آن پوستِ دُنبه ای که هر بامداد با آن لب ها و سبیل هایت را چرب می کردی . [ ادامه معنا در بیت بعد ]

گربه آمد ، ناگهانش در رُبود / بس دویدیم و نکرد آن جهد سود


گربه ای آمد و ناگهان آن پوستِ دُنبه را ربود و برد و هر چه به دنبالش دویدیم و کوشیدیم نتوانستیم آن را از او بگیریم .

خنده آمد حاضران را از شِگِفت / رحم هاشان باز جُنبیدن گرفت


حضّارِ مجلس از تعجب به خنده افتادند و در عینِ حال نسبت به آن مردِ لاف زن دلسوزی و مهربانی کردند .

دعوتش کردند و ، سیرش داشتند / تخمِ رحمت در زمینش کاشتند


از آن پس او را به ضیافتِ خود دعوت کردند و شکمش را سیر نمودند و در زمینِ وجودش ، بذرِ مهربانی کاشتند . [ اشاره است به آنکه اگر مدّعیِ کذّاب از دعوی خود خلاص شود . از مرشدِ کاملِ واصا ، بهره های معنوی بَرَد ( شرح مثنوی معنوی شاه داعی ، ج 2 ، ص 25 ) ]

او چو ذوقِ راستی دید از کِرام / بی تکبّر راستی را شد غُلام


آن مردِ لاف زن وقتی که مزۀ جوانمردی و راستی را از آن جوانمردان چشید . بی هیچ تکبّری غلام و بندۀ راستی و صداقت شد و دست از تزویر و ریا بشُست .

دکلمه ایمن بودن بلعم باعور از امتحان های حضرت

خلاصه زندگینامه مولانا جلال الدین محمد بلخی

سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین  خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …

متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

خلاصه معرفی کتاب مثنوی معنوی مولوی

مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …

متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر سوم – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟