شرح و تفسیر جمع شدن نخچیران گرد خرگوش و ثنا گفتن ، او را در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
شرح و تفسیر جمع شدن نخچیران گرد خرگوش و ثنا گفتن ، او را
شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی
کتاب : مثنوی معنوی
قالب شعر : مثنوی
آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر اول ابیات 1357 تا 1372
نام حکایت : نخچیران و شیر
بخش : 33 از 34
آورده اند در مرغزاری خوش که نسیم آن ، بوی بهشت را معطر کرده بود و عکس آن روی فلک را منور گردانیده ، از هر شاخی هزار ستاره تابان و در هر ستاره ای سپهر حیران …. و وحوش بسیار به سبب چراخور و آب در خصب نعمت بودند ، لیکن به مجاورت شیر ، آن همه نعمت و آسایش منقص بود . روزی جمع شدند و به نزدیک شیر رفتند و گفتند : تو هر روز پس از رنج بسیار و مشقت فراوان از ما یکی شکار می کنی و ما پیوسته در بیم و هراسیم و تو در رنج و تلاش ، اکنون چیزی اندایشیده ایم که تو را از آن فراغت و …
متن کامل حکایت نخچیران و شیر را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
1357) جمع گشتند آن زمان جمله وحوش / شاد و خندان از طرب در ذوق و جوش
1358) حلقه کردند ، او چو شمعی در میان / سجده کردندش همه صحرائیان
1359) تو فرشته آسمانی ، یا پری ؟ / نی تو عزرائیل شیران نری
1360) هر چه هستی ، جان ما قربان توست / دست بردی ، دست و بازویت درست
1361) راند حق این آب را در جوی تو / آفرین بر دست و بازوی تو
1362) باز گو تا چه سگالیدی به مکر ؟ / آن عوان چون بمالیدی به مکر ؟
1363) باز گو ، تا قصه درمانها شود / باز گو تا مرهم جانها شود
1364) باز گو از ظلو آن استم نما / صد هزاران زخم دارد جان ما
1365) گفت : تایید خدا بود ای مهان / ورنه خرگوشی که باشد در جهان ؟
1366) قوتم بخشید و دل را نور داد / نور دل ، مردست و پا را زور داد
1367) از بر ما می رسد تفضیل ها / باز هم از حق رسد تبدیل ها
1368) حق به دور و نوبت ، این تائید را / می نماید اهل ظن و دید را
1369) هین به ملک و نوبتی شادی مکن / ای تو بسته نوبت ، آزادی مکن
1370) آنکه ملکش برتر از نوبت تنند / برتر از هفت انجمش نوبت زنند
1371) برتر از نوبت ، ملوک باقی اند / دور دائم ، روح ها با ساقی اند
1372) ترک این شرب ار بگویی یک دو روز / در کنی اندر شراب خلد ، پوز
جمع گشتند آن زمان جمله وحوش / شاد و خندان از طرب در ذوق و جوش
پس از شنیدن چنین مژده ای ، همه نخچیران و وحوش در یک جا جمع شدند و از شدت خوشحالی ، جوش و خروش می کردند .
حلقه گشتند ، او چو شمعی در میان / سجده کردندش همه صحرائیان
نخچیران ، پیرامون خرگوش جمع شدند و دورش را گرفتند و همه حیوانات صحرا او را همچو شمع در میان گرفتند و سجده و تعظیمش کردند .
تو فرشته آسمانی ، یا پری ؟ / نی تو عزرائیل شیران نری
نخچیران به خرگوش گفتند : آیا تو فرشته آسمانی هستی یا جزو خوبرویان جنی هستی ؟ نه ، تو عزرائیل شیران نر زورمند هستی . یعنی جان آنان را می ستانی و مقهورشان می کنی .
هر چه هستی ، جان ما قربان توست / دست بردی ، دست و بازویت درست
هر چه هستی ، همین قدر هست که جان ما فدای تو باد . تویی که توانستی آن شیر را مقهور سازی . دستت درد نکنه .
راند حق این آب را در جوی تو / آفرین بر دست و بر بازوی تو
حضرت حق این آب را در جوی تو روان کرد . یعنی تو وسیله اجرای مشیت الهی شدی و اراده حق از مجرای فعل تو به اجرا درآمد . زهی بر دست و بازوی تو که بدین کار یارستی و بر این مهم توانا آمدی . [ “آب در جوی کسی راندن” کنایه از “کسی را به کام و مراد رساندن” است ]
باز گو تا چه سگالیدی به مکر ؟ / آن عوان را چون بمالیدی به مکر ؟
برای ما آشکارا بگو که چه مکر و حیلتی بر ضد آن شیر اندیشدی ؟ و آن ستمگر را چگونه مقهور کردی ؟
باز گو ، تا قصه درمانها شود / باز گو ، تا مرهم جانها شود
حیله ای را که در باره آن شیر ستمکار بکار گرفتی برای ما نقل کن تا درمان جان ما شود و مرهم جان خسته ما گردد .
باز گو ، کز ظلم آن استم نما / صد هزاران زخم دارد جان ما
به ما آشکارا بگو ، زیرا از ستم آن شیر ستمکار ، زخم های فراوانی بر جانمان نشسته است .
گفت : تایید خدا بود ای مهان / ورنه خرگوشی که باشد در جهان ؟
خرگوش گفت : ای بزرگان ، این پیروزی و امثال این گونه پیروزی ها ، همه به واسطه عنایات حق است والا خرگوشی خردک اندام همچون من در این جهان پهناور کیست و چه کاره است . [ درسی است به آدمیان که توفیقات خود را به حساب سعی و جهد شخصی خود نگذارند . چه بسیارند کسانی که بیش از حد ، سعی و تلاش کرده اند ولی جز حرمان و ناکامی چیزی بدست نیاورده اند . ]
قوتم بخشید و دل را نور داد / نور دل ، مر دست و پا را زور داد
حق تعالی از روی بزرگواری و کرامت به من آن قدرتی بخشید و دلم را چنان بصیرتی داد که دست و پایم بدان بصیرت و نور قلبی ، نیرومند شد .
از بر حق می رسد تفضیل ها / باز هم از حق رسد تبدیل ها
هر فضیلتی که برای انسان حاصل می شود از جانب حق تعالی است . و هر گونه دگرگونی و تبدیلی نیز از جانب حق تعالی می رسد . [ تحویل حال ها و تقلیب قلوب و ابصار به دست اوست و و لاغیر ]
حق به دور و نوبت ، این تایید را / می نماید اهل ظن و دید را
حق تعالی این تایید و توفیق را از روی نوبت به اصحاب گمان و نیز به اصحاب یقین نشان می دهد . [ منظور بیت این است که توفیقات الهی به صنوف مردم ، نوبتی حاصل می شود . چنانکه مثلا از میان مشتغلان به علوم ظاهری در هر دوره ، شماری موفق می شوند و در دوره ای دیگر عده ای دیگر . همینطور اصحاب عرفان نیز نوبتی موفق می شوند ]
هین به ملک و نوبتی شادی مکن / ای تو بسته نوبت ، آزادی مکن
ای اسیر در ملک نوبتی و موقتی دنیا ، به داشتن این گونه ملک ها ، شادمانی مکن چون هیچ ملکی ماندگار نیست . و ای کسی که اسیر و مقید به توفیقات نوبتی و دوره ای هستی . بیهوده دم از آزادی مزن . یعنی مگو که من ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزادم . زیرا کسی که به تعیینات دل می بندد قطعا آزاد نتواند بود .
آنکه ملکش برتر از نوبت تنند / برتر از هفت انجمش نوبت زنند
ولی آنکس که ملکش را بالاتر و عالی تر از نوبتهای موقتی ترتیب دهند . نوبتی او را از هفت فلک نیز بالاتر زنند . یعنی صاحبدلان و اولیاءالله صاحب ملکی معنوی اند و چنین ملکی هرگز زوال نپذیرد و از حیث بلندی و رفعت از افلاک نیز برتر و بالاتر آمده است . [ نوبت زدن به معنی طبل و نقاره زدن است و در اینجا به معنی ترتیب دادن آمده . به هر حال منظور این است که شان اهل الله از هفت فلک که مظهر علو و رفعت است رفیع القدرتر است ]
برتر از نوبت ، ملوک باقی اند / دور دائم ، روح ها با ساقی اند
آنکه از گردونه نوبت های موقتی جهان برتر و بالاتر هستند . آنان همانا شاهان جاودانه اند . جان آنان همواره همنشین و باده نوش ساقی ازل و ابد است . [ در اینجا ساقی کنایه از خداوند است و مراد از ملوک ارواح پاک اولیاءالله است . استناد سقایت و شراب سالاری به خداوند به واسطه آیه 21 سوره انسان (دهر) است . ” و پروردگارشان به آنان باده ای پاک و پاک کننده بنوشاند ” ]
ترک این شرب ار بگویی یک دو روز / درکنی اندر شراب خلد ، پوز
اگر یکی دو روز از نوشیدن باده دنیوی دست بداری . لب بر شراب جاودانه حقیقت و باده کبرای معرفت خواهی زد .
دکلمه جمع شدن نخچیران گرد خرگوش و ثنا گفتن ، او را
سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …
متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …
متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
- شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر اول – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات