1601) رحمت صد تُو بر آن بلقیس باد / که خدایش عقلِ صد مَرده بداد 1602) هُدهُدی نامه بیاورد و...
1510) هر طعامی کآوریدندی به وَی / کس سوی لقمان فرستادی ز پَی 1511) تا که لقمان دست سوی آن...
1561) قصۀ شاه و امیران و حسد / بر غلامِ خاص و سلطانِ خِرَد 1562) دور ماند از جرِ جرّارِ...
1462) نه که لقمان را که بندۀ پاک بود / روز و شب در بندگی چالاک بود ؟ 1463) خواجه...
(1447) چون رسیدند آن نفر نزدیک او / بانگ بر زد ، هی کیانید ؟ اِتَّقو (1448) با ادب گفتند...
(1430) دوستان در قصّۀ ذالنون شدند / سویِ زندان و در آن رأیی زدند (1431) کین مگر قاصد کند یا...
1386) این چنین ذَالنّونِ مصری را فتاد / کاندرو شور و جنونِ نو بزاد 1387) شور ، چندان شد که...
1227) همچو آن شخصِ درشتِ خوش سُخُن / در میانِ ره نشاند او خاربُن 1228) ره گذریانش ملامت گر شدند...
1192) بر لبِ جُو بود دیواری بلند / بر سرِ دیوار ، تشنۀ دردمند 1193) مانعش از آب ، آن...
1131) باز ، آن باشد که باز آید به شاه / بازِ کور است آنکه شد گُم کرده راه 1132)...