سبب جرأت ساحران فرعون بر قطع دست و پا | شرح و تفسیر

سبب جرأت ساحران فرعون بر قطع دست و پا | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

سبب جرأت ساحران فرعون بر قطع دست و پا | شرح و تفسیر

شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی

کتاب : مثنوی معنوی

قالب شعر : مثنوی

آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر سوم ابیات 1721 تا 1745

نام حکایت : حکایت درویشی که در کوه خلوت کرده بود و بیان حلاوت خلوت

بخش : 6 از 11 ( سبب جرأت ساحران فرعون بر قطع دست و پا )

مثنوی معنوی مولوی

خلاصه حکایت درویشی که در کوه خلوت کرده بود و بیان حلاوت خلوت

درویشی در کوهساری به دور از خلق می زیست . در آن کوهسار ، درختان سیب و گلابی و انار ، فراوان یافت می شد و او از آن تغذیه می کرد و در همانجا نیز به مراقبه و ذکر و فکر مشغول بود . روزی آن درویش با خدای خود عهد می کند که هرگز میوه ای از درخت نچیند و تنها به میوه هایی بسنده کند که باد از شاخساران بر زمین می ریزد .درویش مدّتی بر این پیمان ، پایدار ماند تا آنکه قضای الهی ، امتحانی برای او رقم زد . از آن پس دیگر هیچ میوه ای از شاخه ها بر زمین نمی ریخت و …

متن کامل « حکایت درویشی که در کوه خلوت کرده بود و بیان حلاوت خلوت » را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید .

متن کامل اشعار سبب جرأت ساحران فرعون بر قطع دست و پا

ابیات 1721 الی 1745

1721) ساحران را نی که فرعونِ لَعین / کرد تهدیدِ سیاست بر زمین ؟

1722) که ببرّم دست و پاتان از خِلاف / پس در آویزم ، نَدارمتان مُعاف

1723) او همی پنداشت کایشان در همآن / وَهم و تخویفند و وسواس و گُمان

1724) که بُوَدشان لرزه و تخویف و ترس / از تَوهم ها و تهدیداتِ نَفس

1725) او نمی دانست کایشان رَسته اند / بر دریچۀ نورِ دل بنشسته اند

1726) سایه خود را ز خود ، دانسته اند / چابک و چُست و گش و برجسته اند

1727) هاونِ گردون اگر صد بارشان / خُرد کوبد اندر این گِلزارشان

1728) اصلِ این ترکیب را چون دیده اند / از فروغِ وَهم کم ترسیده اند

1729) این جهان خواب است ، اندر ظَن مَایست / گر رَوَد در خواب دستی ، باک نیست

1730) گر به خواب اندر ، سَرَت ببرید گاز / هم سرت برجاست ، هم عمرت دراز

1731) گر ببینی خواب در ، خود را دو نیم / تندرستی چون بخیزی ، نَی سَقیم

1732) حاصل اندر خواب نقصانِ بَدَن / نیست باک و ، نی دو صد پاره شدن

1733) این جهان را که به صورت قائم است / گفت پیغمبر که حُلمِ نایم است

1734) از رهِ تقلید تو کردی قبول / سالکان این دیده پیدا بی رسول

1735) روز در خوابی ، مگو کین خواب نیست / سایه فرع است ، اصل جز مهتاب نیست

1736) خواب و بیداریت آن دان ای عَضُد / که ببیند خفته کو در خواب شد

1737) او گُمان بُرده که این دَم خُفته اُم / بی خبر ز آن ، کوست در خواب دُوُم

1738) کوزه گر ، گر کوزه یی را بشکند / چون بخواهد ، باز خود قائم کند

1739) کور را هر گاه باشد ترسِ چاه / با هزاران ترس می آید به راه

1740) مردِ بینا دید عرضِ راه را / پس بداند او مَغاک و چاه را

1741) پا و زانواَش نلرزد هر دمی / رو تُرش کِی دارد او از هر غمی ؟

1742) خیز فرعونا ، که ما آن نیستیم / که به هر بانگیّ و ، غولی بیستیم

1743) خرقۀ ما را بِدَر ، دوزنده هست / ور نه خود ما را برهنه تر بِه است

1744) بی لباس این خواب را اندر کنار / خوش درآریم ، ای عدوِ نابکار

1745) خوش تر از تجرید ، از تن ، وَز مِزیج / نیست ای فرعونِ بی الهامِ گیج

شرح و تفسیر سبب جرأت ساحران فرعون بر قطع دست و پا

ساحران را نی ، که فرعونِ لَعین / کرد تهدیدِ سیاست بر زمین ؟


مگر این فرعون ملعون نبود که ساحران را تهدید به کیفر و عقوبت کرد ؟ یعنی او ساحرانی را که به حضرت موسی (ع) گرویده بودند تهدید به قتل و شکنجه کرد .

که ببرّم دست و پاتان از خِلاف / پس در آویزم ، نَدارمتان مُعاف


فرعون اینگونه تهدید کرد ، دست و پای شما را بر خلافِ هم خواهم بُرید . ( یعنی دست راست با پای چپ و بالعکس ) و باز هم دست از سرتان بر نخواهم داشت بلکه به دارتان خواهم کشید . [ اشاره است به آیه 71 سورۀ طه « فرعون به جادوگرانی که به موسی ایمان آورده بودند گفت : آیا به موسی می گروید پیش از آنکه اِذنتان دهم ؟ به راستی که بزرگ و استاد شما هموست که سِحرتان آموخت . هر آینه خواهم برید دست و پایتان به خلاف ، و بر شاخه های خرمابنان به دارتان کشم و خواهید دانست که کدامیک از ما ( من یا موسی ) کیفری سخت تر و پایدارتر دارد » ]

او همی پنداشت کایشان در همآن / وَهم و تخویفند و وسواس و گُمان


فرعون گمان می کرد که جادوگران همچنان در ورطۀ اوهام و هراس و خیالات واهی و گمان های بی اساس غوطه ورند .

که بُوَدشان لرزه و تخویف و ترس / از تَوهم ها و تهدیداتِ نَفس


او می پنداشت که جادوگران بر اثرِ غلبۀ خیالات و وسوسه های روانی به لرزه و بیم و هراس دچار خواهند شد . [ تهدیدات نَفس = منظور وسوسه های روانی و یا تهدیدهایی است که از ناحیۀ فرعون نسبت به شکنجه و قتلِ آنان صورت گرفت ]

او نمی دانست کایشان رَسته اند / بر دریچۀ نورِ دل بنشسته اند


امّا آن نادان نمی دانست که این جادوگران مؤمن به موسی ، از ورطۀ وَهم و خیال رهیده اند و کنارِ روزنه هایی نشسته اند که از آن ، انوار معنوی و قلبی ساطع می شود .

سایه خود را ز خود ، دانسته اند / چابک و چُست و گش و برجسته اند


آن سایه های خود را از ذاتِ حقیقی خود بازشناخته اند . یعنی دریافته اند که این بدنِ عنصری که فناپذیر است . سایه ای از روحِ باقی و سرمدی است . از اینرو در گذر از دنیای جسم و جهانِ مادّی ، چابک و چالاک و زیبا هستند و از این جهان به سویِ عالَمِ اعلی جهیده اند . [ برجسته اند = به معنی والا و برگزیده نیز می تواند باشد ( نثر و شرح مثنوی شریف ، دفتر سوم ، ص 207 ) / سایه = در اینجا منظور بدن عنصری است ( شرح اسرار ، ص 211 ) ]

هاونِ گردون اگر صد بارشان / خُرد کوبد اندر این گِلزارشان


اگر هاونِ چرخِ گردون ، آنان را در این دنیای سراسر گِل صد بار نیز بکوبد و متلاشی سازد . [ ادامه معنا در بیت بعد ]

اصلِ این ترکیب را چون دیده اند / از فروغِ وَهم کم ترسیده اند


اینان ( عاشقان خدا ) بدان جهت که حقیقتِ ترکیبِ بدنِ عنصری نیک شناخته اند دیگر از دغدغه ها و وسوسه های گوناگون بیمی ندارند . [ فروعِ وَهم = یوسف بن احمد مولوی ، آن را عوارضِ عقلِ جزیی تفسیر کرده است ( المنهج القوی ، ج 3 ، ص 241 ) . شاید اشاره باشد به گستردگی و غلبۀ قوه وَهم در حیوان و انسان ، از اینروست که وَهم در معانی مختلف بکار رفته است . گاهی از آن تصوّر و تخیّل و زمانی عقیده و اأیِ غیرِ مسلّم و گاه نیز در معنی غریزه بکار رفته است ( علم النفس ابن سینا ، ص 75 و شرح بیت 1561 دفتر سوم ) انقروی ، « فروع وَهم » را عبارت از دغدغه و وسوسه می داند ( شرح کبیر انقروی ، جزو دوم ، دفتر سوم ، ص 637 ) باز گفته اند که منظور از « فروع وَهم » اوهام و نگرانی هایی است که نیازهای نَفس برای ما ایجاد می کند ( مثنوی استعلامی ، ج 3 ، ص 295 ) ]

این جهان خواب است ، اندر ظَن مَایست / گر رَوَد در خواب دستی ، باک نیست


این دنیا در واقع دنیایی بیش نیست و در این باره دچارِ گُمان مشو . پس اگر در رویا ، دستِ کسی قطع شود ، باکی نیست . [ این جهان از آن رو رویا نامیده شده که صفتِ رویا دارد . همینطور که رویا سریع الزوال است ، دنیا نیز بقایی ندارد . ]

گر به خواب اندر ، سَرَت ببرید گاز / هم سرت برجاست ، هم عمرت دراز


اگر در رویا دیدی که سَرت توسطِ قیچی از تن جدا شد . بدان که در واقع ، سَرت بر جای می ماند و عمری طولانی خواهی داشت . [ در کُتب تعبیر خواب ، کشته شدن ، دلیل بر داشتن عُمرِ طولانی است ( خوابگزاری ، ص 312 ) / گاز = قیچی ، مِقراص ]

گر ببینی خواب در ، خود را دو نیم / تندرستی چون بخیزی ، نَی سَقیم


و یا اگر در رویا دیدی که بدنت به دو نیم شده ، بدان که هرگاه از خواب برخیزی ، خواهی دید که تنی سالم داری و هیچگونه ناراحتی و مرضی نداری . [ خواب در = در خواب / سقیم = بیمار ]

حاصل اندر خواب نقصانِ بَدَن / نیست باک و ، نی دو صد پاره شدن


حاصل کلام اینکه از ناقص شدن بدن در رویا هیچگونه بیمی نیست . حتی اگر بدن ، دویست پاره هم شود باز باکی وجود ندارد . [ در سه بیتِ اخیر اشارتی است به برخی از قواعدِ تعبیر خواب . این دانش در میانِ پیشینیان متداول بوده و سینه به سینه منتقل می شده است . تعبیر خواب ، قواعدی دارد که در کُتبِ مربوط به آن ثبت و ضبط شده . امّا علاوه بر احاطه بدان قواعد ، دانشِ تعبیر خواب امری موهویی است که در فطرت برخی از آدمیان نهاده شده است .

رویاها بطور کلی به دو دسته تقسیم می شوند . 1) اَضغاثِ احلام ( خواب های پریشان ) : که منشأ آن ، وساوس شیطانی و هواجس نفسانی است و قابل تأویل و تعبیر نیست . 2) رویای صادقه : که خود بر سه نوع ادست . الف) رویایی که هر چه در خواب دیده شود همان ، بی هیچ کاست و فزودی در بیداری تحقق یابد و نیازی به تأویل نداشته باشد . اینگونه رویاها مستقیماََ از بارگاهِ الهی پدید آمده . ب) رویایی که قسمتی از آن نیازمندِ تأویل است و قسمتِ از آن ، نیاز به تأویل ندارد و عیناََ در بیداری نمایان می شود . پ) خوابی که تماماََ محتاجِ تأویل باشد . دو قسمت آخر ، بواسطۀ فرشتگان پدید می آید ( مرصاد العباد ، ص 290 تا 292 و شرح بیت 841 دفتر سوم ) ]

منظور بیت : همانطور که کشته شدن شخص در رویا ، به عمر طولانی و سلامتی او تعبیر می شود . حال کلِّ این دنیا یک رویا بیش نیست . آن کسانی که همانند اولیاء الله در این دنیا به ظاهر صدمه می بینند و مورد شتم و آزار و بی توجهی خلق الله واقع می شوند . در آخرت کار و بارشان رونق می گیرد و رستگاران راستین خواهند بود . ]

این جهان را که به صورت قائم است / گفت پیغمبر که حُلمِ نایم است


پیامبر (ص) در موردِ این جهان که مبتنی بر صورت و ظواهر است فرمود : رویای کسی است که به خواب رفته است . [ اشاره به حدیث « دنیا ، رویایی است که اهلش بر آن کیفر و عقوبت شوند » ( احادیث مثنوی ، ص 81 ) و روایت دیگر ی از قول حضرت امیر مؤمنان (ع) نقل شده است « دنیائیان همچون سوارگانند که بَرَندشان در حالیکه خوابناکانند » ( نهج البلاغه فیض الاسلام ، حکمت 61 ) و یا این قول که در صد کلمه از امیر مؤمنان (ع) نقل شده است « مردم خوابناکانند و چون بمیرند بیدار شوند » ( شرح مثنوی ولی محمد اکبرآبادی ، دفتر سوم ، ص 92 ) ]

از رهِ تقلید تو کردی قبول / سالکان این دیده پیدا بی رسول


امّا تو به صورتِ تقلیدی  قبول کرده ای که این دنیا ، رویایی بیش نیست . یعنی به حقیقتِ کلام حضرت رسول (ص) واقف نشده ای . بلکه تنها لفظاََ می گویی : این دنیا رویاست و هیچ اعتباری ندارد . در حالیکه سالکانِ راهِ حق ، حقیقتِ کلامِ حضرت رسول (ص) را بدون تقلید بلکه از روی کشف و یقین دریافته اند . [ بی رسول = منظور این است که سالکانِ راستین ، این حقیقت را که دنیا رویایی بیش نیست با قوۀ کشف و یقین دریافته اند نه از روی لفظ و تقلید ، برخی از شارحان نیز گفته اند : «بی رسول» یعنی بی واسطۀ فکر و استدلال نظری ، و باز گفته اند : روحیۀ تقلید تو را ، سالکان از سیمای تو آشکارا می بینند و نیاز به واسطۀ کلام ندارند ( شرح مثنوی ولی محمد اکبرآبادی ، دفتر سوم ، ص 92 ) ]

روز در خوابی ، مگو کین خواب نیست / سایه فرع است ، اصل جز مهتاب نیست


ای کسی که خود را بیدار می پنداری ، حتی در روز هم تو در خوابی . پس این حرف را نزن که این حالتِ تو خواب نیست . و این صحنه هایی که در بیداری می بینی در حقیقت رویاهایی است که در خواب مشاهده می کنی . بدان که «سایه» ، فرع است و نورِ ماه ، اصل . [ بنابراین مجموعِ این عالَم نسبت به حق ، سایه ای بیش نیست . پس خواهانِ اصل شو و نه طالبِ سایه ،

این ابیات همه در ارتباط با ساحرانِ فرعون است که از روی یقین به موسی و خدای موسی گرویده اند و به جهانِ غیب ایمان آورده اند . در نظر آنان عالَمِ جسم و جسمانیت ، سایه ای بیش نیست و در سراسرِ دنیای ظاهر به منزلۀ رویاست . از اینرو از تهدید فرعون در رابطه با قتل و شکنجۀ خود بیمی ندارند زیرا این همه دشواری ها و رنج ها رویایی است زودگذر . ]

خواب و بیداریت آن دان ای عَضُد / که ببیند خفته کو در خواب شد


ظاهراََ کسی پرسیده : حالا که بیداری در این دنیا عین خواب است پس خوابِ این دنیا چیست و چه عنوانی دارد ؟ مولانا با مثالی می گوید : ای نیرومند و یا ای یاور ، خواب و بیداری تو همانند این است که شخصی در خواب ، خواب ببیند که به خواب رفته است . [ عضد = بازو ، در اینجا یعنی یاور و پشتیبان ، دلیر ]

او گُمان بُرده که این دَم خُفته اُم / بی خبر ز آن ، کوست در خواب دُوُم


آن خفته دچار گُمان می شود و پیشِ خود می گوید : « من همین الآن خوابم برده است » غافل از آنکه او اینک در خوابِ دوم است . یعنی خواب اندر خواب است . [ خواب اول ، خوابی است که آن شخص نخستین بار به خواب رفته و خواب دوم ، خوابی است که در میان خواب ، خواب می بیند که خوابیده است ]

کوزه گر ، گر کوزه یی را بشکند / چون بخواهد ، باز خود قائم کند


برای مثال ، هر گاه کوزه گر ، کوزه ای را بشکند ، هر وقت که اراده کند باز می تواند آن را بسازد . [ بنابراین کوزه گر حقیقی جهان ، هر گاه کوزۀ تن و کالبد عنصری انسان را در هم شکند طبق معنی باطنی آیه 106 سورۀ بقره ، هر گاه اراده کند می تواند آن را احیاء کند و حتی بهتر از صورتِ اوّل سامانش دهد . رجوع شود به بیت 1728 همین بخش / توضیح آیه در شرح بیت 3859 دفتر اوّل ]

کور را هر گاه باشد ترسِ چاه / با هزاران ترس می آید به راه


مثال دیگر ، آدم نابینا هر قدمی که برمی دارد بیمِ آن دارد که مبادا درون چاهی افتد . از اینرو با هزاران ترس و بیم راه می رود . [ کوردلان نیز همواره دچارِ تشویش و اضطراب اند . زیرا تشویش و اضطراب ، از خیالات فاسد ناشی می شود ]

مردِ بینا دید عرضِ راه را / پس بداند او مَغاک و چاه را


حال آنکه آدم نابینا و دانا ، عرض و طولِ راه را می بیند و لذا درونِ گودال و چاه فرو نمی افتد . [ خوارزمی گوید : کور در هر گامی از ترسِ چاه ، جز غمناک نیست امّا صاحبِ دیده را از آفتِ چاه در راه ، باک نیست . لاجرم ساحران در جواب فرعون می فرمایند که ما را از بریدن دست و پا باک نیست ( جواهرالاسرار ، دفتر سوم ، ص 552 ) ]

پا و زانواَش نلرزد هر دمی / رو تُرش کِی دارد او از هر غمی ؟


از اینرو پا و زانوی آدمِ بینا دم به دم نمی لرزد . چنین آدمی کی ممکن است که از هر اندوهی ، غمین شود ؟ [ آنان که دلی روشن و چشمی بینا و با بصیرت دارند هرگز دچار خیالات و اوهام نمی شوند و ترس بی اساس بر آنان غالب نمی شود . درست مانند ساحران فرعون که با گرویدن به حضرت موسی (ع) و ایمان به جهان غیب ، دچار بیو از مرگِ تن نشدند ]

خیز فرعونا ، که ما آن نیستیم / که به هر بانگیّ و ، غولی بیستیم


ساحران پس از تهدیدهای فرعون گفتند : ای فرعون ، بلند شو و ما را بکش که ما از آن کسانی نیستیم که با هر صدا و فریاد غول بیابانی از راهِ حق و صراطِ مستقیم خارج شویم . ]

خرقۀ ما را بِدَر ، دوزنده هست / ور نه خود ما را برهنه تر بِه است


خرقه ما را پاره کن یعنی جسمِ ما را نابود کن ولی بدان که این خرقه دریده شده و جسمِ زوال یافتۀ ما را ، کسی دیگر می دوزد و احیاء می کند و تازه اگر کسی هم خرقۀ تنِ ما را ندوزد ، هر چه برهنه تر باشیم برای ما مطلوب تر است .

منظور بیت : وقتی که روح از جسمِ عنصری و تنِ مادّی جدا شود دارای جسمِ مثالی و برزخی می شود . و اگر بر فرضِ محال ، روح پس از مرگ ، بدن مثالی و برزخی پیدا نکند ، جوهرِ روح بر حسب بساطتِ ذاتی و لطافتِ خود ، به حق ، نزدیکتر می شود زیرا بدنِ مثالی نیز نسبت به تجرّدِ ذاتی روح ، حجاب و واسطه محسوب می شود و مسلماََ شهودِ بی ستر و حجاب حق ، بهتر و خوشتر از شهودِ او با قالب مثالی است . [ توضیح بدن مثالی در شرح بیت 1613 دفتر سوم ] مولانا در دفتر ششم می فرماید :

من شدم عریان ز تن ، او از خیال / می خرامم در نهایات الوصال

بی لباس این خواب را اندر کنار / خوش درآریم ، ای عدوِ نابکار


ساحران دوباره به فرعون گفتند : ای دشمنِ بدکار و بدنهاد ، ما اگر از همۀ حجاب ها و کثرت ها برهنه و مجرد باشیم . محبوبِ حقیقی را به خوبی در آغوش می کشیم یعنی به لقای او می رسیم .

خوش تر از تجرید ، از تن ، وَز مِزیج / نیست ای فرعونِ بی الهامِ گیج


باز آن ساحران به فرعون گفتند : ای فرعونِ احمق و فاقدِ معرفتِ باطنی ، هیچ چیز بهتر و خوش تر از مجرد شدن و رهیدن از بدنِ مادّی و مزاج طبیعی و بشری نیست . [ پس بر سالک نیز لازم است که روحِ خود را اسیرِ فرعونِ شهوات و نفسانیات و جنبه های مادّی حیات نکند ( شرح کبیر انقروی ، جزو دوم ، دفتر سوم ، ص 646 ) . خوارزمی گوید : خود کدام سعادت بهتر از آن باشد که این دلقِ کهنه از دوش بیندازیم و با بُراقِ برق جنبشِ عشق در فضایِ هویّت ، جولان سازیم و گرانی از بیغولۀ عالَم ببریم و روی به ساحتِ سبک روحان قدسی آوریم و اگر زهرِ هلال باشد به یادِ دوست نوش کنیم ( جواهرالاسرار ، دفتر سوم ، ص 553 ) / مِزیج = همان مِزاج است که به ضرورت شعری «مِزیج» می خوانیم ، شرح بیت 3790 دفتر دوم ]

شرح و تفسیر بخش قبل                     شرح و تفسیر بخش بعد

دکلمه سبب جرأت ساحران فرعون بر قطع دست و پا

خلاصه زندگینامه مولانا جلال الدین محمد بلخی

سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین  خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …

متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

خلاصه معرفی کتاب مثنوی معنوی مولوی

مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …

متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر سوم – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟