تشبیه کردن قرآن مجید را به عصای موسی | شرح و تفسیر

تشبیه کردن قرآن مجید را به عصای موسی | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

تشبیه کردن قرآن مجید را به عصای موسی | شرح و تفسیر

شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی

کتاب : مثنوی معنوی

قالب شعر : مثنوی

آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر سوم ابیات 1197 تا 1244

نام حکایت : خواب دیدن فرعون آمدن موسی را و تدارک اندیشیدن

بخش : 16 از 17 ( تشبیه کردن قرآن مجید را به عصای موسی )

مثنوی معنوی مولوی

خلاصه حکایت خواب دیدن فرعون آمدن موسی را و تدارک اندیشیدن

هر چند ماجرای ولادت حضرت موسی (ع) در تفاسیر قرآن کریم و تواریخ به صورت های مختلف نقل شده . ولی این مطلب موردِ اتفاق است که نجات یافتن موسی از دستِ قهر و ستمِ فرعونی با مشیّتِ الهی و عنایتِ ربّانی بوده است . تورات در نقلِ این ماجرا به اجمال و اختصار سخن گفته و از تفصیلِ آن اجتناب ورزیده است . پس از آنکه منجّمان و خواب گزاران ، فرعون را از ولادت موسی می آگاهانند . به دستور فرعون ، فرزندانِ ذکورِ بنی اسرائیل قتل عام می شوند و …

متن کامل « حکایت خواب دیدن فرعون آمدن موسی را و تدارک اندیشیدن » را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید .

متن کامل اشعار تشبیه کردن قرآن مجید را به عصای موسی

ابیات 1197 الی 1244

1197) مصطفی را وعده کرد الطافِ حق / گر بمیری تو ، نمیرد این سَبَق

1198) من کتاب و ، معجزات را رافعم / بیش و کم کُن را ز قرآن مانعم

1199) من تو را اندر دو عالَم حافظم / طاعنان را از حدیثت دافعم

1200) کس نتاند بیش و کم کردن در او / تو بِه از من حافظی دیگر مجو

1201) رونقت را روز روز افزون کنم / نامِ تو بر زَرّ و بر نقره زنم

1202) مِنبر و مِحراب سازم بهرِ تو / در محبّت ، قهرِ من شد قهرِ تو

1203) نامِ تو از ترس ، پنهان می گُوَند / چون نماز آرند ، پنهان می شوند

1204) از هراس و ترس کُفّارِ لَعین / دینت پنهان مشود زیرِ زمین

1205) من مَناره پُر کنم آفاق را / کور گردانم دو چشمِ عاق را

1206) چاکرانت شهرها گیرند و جاه / دینِ تو گیرد زِ ماهی تا به ماه

1207) تا قیامت باقیش داریم ما / تو مترس از نسخِ دین ای مصطفا

1208) ای رسولِ ما تو جادو نیستی / صادقی ، هم خرقۀ موسیستی

1209) هست قرآن مر تو را همچون عصا / کفرها را در کشد چون اژدها

1210) تو اگر در زیرِ خاکی خفته یی / چون عصایش دان تو آنچه گفته یی

1211) قاصدان را بر عصایت دست نی / تو بخُسپ ای شَه مبارک خفتنی

1212) تن بخفته ، نورِ تو بر آسمان / بهرِ پیکارِ تو ، زِه کرده کمان

1213) فلسفیّ و ، آنچه پوزش می کند / قوسِ نورت ، تیردوزش می کند

1214) آنچنان کرد و ، از آن افزون که گفت / او بخفت و ، بخت و اقبالش نخفت

1215) جانِ بابا ، چونکه ساحر خواب شد / کارِ او بی رونق و بی تاب شد

1216) هر دو بوسیدند گورش و رفت / تا به مصر ، از بهرِ این پیکارِ زَفت

1217) چون به مصر از بهرِ آن کار آمدند / طالبِ موسی و ، خانۀ او شدند

1218) اتفاق افتاد آن روزِ ورود / موسی اندر زیرِ نخلی خفته بود

1219) پس نشان دادندشان مردم بدو / که برو آن سویِ نخلستان بجو

1220) چون بیآمد ، دید در خُرمابنان / خفته یی ، کو بود بیدارِ جهان

1221) بهرِ نازش بسته او دو چَشمِ سَر / عرش و فرشش جمله در زیرِ نظر

1222) ای بسا بیدار چشم و خفته دل / خود چه بیند دیدِ اهلِ آب و گِل ؟

1223) آنکه دل بیدار دارد ، چشمِ سَر / گر بخسپد ، بر گُشاید صد بصر

1224) گر تو اهلِ دل نه یی بیدار  باش / طالبِ دل باش و در پیکار باش

1225) ور دلت بیدار شد ، می خُسپ خوش / نیست غایت ناظرت از هفت و شش

1226) گفت پیغمبر که خُسپد چشمِ من / لیک کی خُسپد دلم اندر وَسَن ؟

1227) شاه بیدار است ، حارس خفته گیر / جان فدای خفتگانِ دل بصیر

1228) وصفِ بیداریّ دل ، ای معنوی / در نگنجد در هزاران مثنوی

1229) چون بدیدندش که خفته است او دراز / بهرِ دزدیّ عصا کردند ساز

1230) ساحران قصدِ عصا کردند زود / کز پسش باید شدن ، و آنگه ربود

1231) اندکی چون پیشتر کردند ساز / اندر آمد آن عصا در اهتزاز

1232) آن چنان بر خود بلرزید آن عصا / کآن دو بر جا خشک گشتند از وَجا

1233) بعد از آن شد اژدها و حمله کرد / هر دُوان بگریختند و ، روی زرد

1234) رو در افتادن گرفتند از نهیب / غلط غلطان ، مُنهَزِم در هر نشیب

1235) پس یقینشان شد که هست از آسمان / ز آنکه می دیدند حدِّ ساحران

1236) بعد از آن ، اطلاق و تبشان شد شدید / کارشان تا نَزع و جان کندن رسید

1237) پس فرستادند مردی در زمان / سویِ موسی از برای عذرِ آن

1238) کامتحان کردیم و ما را کی رسد / امتحانِ تو اگر نبوَد حسد ؟

1239) مُجرمِ شاهیم ، ما را عفو خواه / ای تو خاص الخاصِ درگاهِ اله

1240) عفو کرد و در زمان نیکو شدند / پیشِ موسی بر زمین سَر می زدند

1241) گفت موسی ، عفو کردم ای کِرام / گشت بر دوزخ تن و جانتان حرام

1242) من شما را خود ندیدم ای دو یار / اَعجمی سازید خود را ز اعتذار

1243) همچنان بیگانه شکل و آشنا / در نبرد آیید بهرِ پادشا

1244) پس زمین را بوسه دادند و شدند / انتظار وقت و فرصت می بُدند

شرح و تفسیر تشبیه کردن قرآن مجید را به عصای موسی

مصطفی را وعده کرد الطافِ حق / گر بمیری تو ، نمیرد این سَبَق


الطافِ خداوندی به حضرت محمد مصطفی (ص) وعده داد که : ای محمد ، اگر تو بمیری ، این کتاب ( قرآن کریم ) نخواهد مُرد . [ اشاره است به آیه 9 سورۀ حِجر « ما قرآن را فرو فرستادیم و ماییم نگه داران آن »

بنابراین قرآن کریم در طول اعصار و قرون در معرض تحریف قرار نگرفته است . خوارزمی گوید : پس در آن کُتب ( کتب اسمانی پیشین ) تحریف واقع شده ، امّا ای محمد ، نگه دارندۀ قرآن در جمیع اَزمان ، منم . هم در ایّامِ حیاتِ تو و هم در زمان ملاقات باری ( جواهرالاسرار ، دفتر سوم ، ص 523 )

من کتاب و ، معجزات را رافعم / بیش و کم کُن را ز قرآن مانعم


من کتاب و معجزۀ تو را ارجمند و عالیقدر نگه می دارم و نمی گذارم که هیچ تحریف کننده ای ، آن را تحریف کند . [ بیش و کم کن = آنکه طبق غرض بر کلامی می افزاید و از آن می کاهد ، تحریف کننده ]

من تو را اندر دو عالَم حافظم / طاعنان را از حدیثت دافعم


من تو را در دو جهان حفظ می کنم و نکوهشگران را از صدمه زدن به سُنّت باز می دارم . [ حدیث = در لغت به معنای نو ، تازه و جدید است . از اینرو در چند آیه از قرآن کریم ، این نام بر قرآن اطلاق شده زیرا مطالب آن همیشه تازه و جاودانه است . از جمله در آیه 50 سورۀ مرسلات ، امّا در علم « درایه » به قول و فعل و تقریر معصوم ، «حدیث» گویند . بنابراین سُنّتِ پیامبر (ص) را نیز حدیث گویند . چون در بیت قبل راجع به حفظ قرآن کریم از آسیبِ تحریف کنندگان سخن به میان رفته ، مناسب است که حدیث را به معنی سُنّتِ پیامبر (ص) بگیریم . ]

کس نتاند بیش و کم کردن در او / تو بِه از من حافظی دیگر مجو


هیچکس نمی تواند کاست و فزودی در قرآن کریم پدید آورد . تو بهتر از من ، حافظ و نگهبانی جستجو مکن .

رونقت را روز روز افزون کنم / نامِ تو بر زَرّ و بر نقره زنم


هر روز بر جلوه و شکوه آیین تو می افزایم و نام تو را روی سکۀ طلا و نقره حک می کنم . [ آیین تو ، رواج می یابد و تو سلطان و فرمانروا بر دل ها می شوی . چنانکه در قرون پیشین شعار لااله الاالله و محمد رسول الله روی سکه های کشورهای اسلامی حک می شد و حتّی آن را بر طلسمات نیز نقش می کردند . ]

مِنبر و مِحراب سازم بهرِ تو / در محبّت ، قهرِ من شد قهرِ تو


برای تو مِنبر و مِحرابی فراهم می آورم به جهت وحدت و اتحادی که میان من و تو است . خشم تو به منزلۀ خشمِ من است . [ این بیت اشاره است به اینکه خلیفه عین مستخلف است . رجوع کنید شرح ابیات 672 تا 689 دفتر اوّل ]

نامِ تو از ترس ، پنهان می گُوَند / چون نماز آرند ، پنهان می شوند


اینک مؤمنان از ترس گزندِ کافران ، نام تو را پنهانی می آورند و هرگاه به نماز ایستند . نهانی نماز را به جا می آورند . [ اشاره است به سه سال آغازین بعثت حضرت ختمی مرتبت (ص) ]

از هراس و ترس کُفّارِ لَعین / دینت پنهان مشود زیرِ زمین


یا محمد از بیم و هراس کافران ملعون ، آیین تو در زیرِ زمین پنهان می شود .

من مَناره پُر کنم آفاق را / کور گردانم دو چشمِ عاق را


من در همۀ عالَم ، مناره های مسجد برپا می دارم و دو چشم عاصیان را کور می کنم . [ عاق = نافرمان ، سرکش ]

چاکرانت شهرها گیرند و جاه / دینِ تو گیرد زِ ماهی تا به ماه


پیروان تو ، شهرها و سرزمین ها رافتح می کنند و صاحبِ مقام و مرتبه ای می شوند و آیین تو جهانگیر می شود . [ ز ماهی تا به ماه = از زمین تا آسمان ، منظور اینست که سراسرِ جهان به آیین تو در خواهد آمد ]

تا قیامت باقیش داریم ما / تو مترس از نسخِ دین ای مصطفا


یا محمد ، آیینِ تو را تا به گاهِ رستاخیز باقی نگه می داریم . ای بندۀ برگزیدۀ ما ، هرگز از منسوخ شدن آیینت بیمی نداشته باش .

ای رسولِ ما تو جادو نیستی / صادقی ، هم خرقۀ موسیستی


ای فرستادۀ ما تو جادوگر نیستی . تو صادق و راستگویی و با موسی ، هم خرقه و همکاری . [ خرقه = در میان صوفیان رمز و راز و آدابی خاص دارد که شرح آن در توضیح بیت 685 دفتر اوّل گذشت / هم خرقه بودن = از اصطلاحات صوفیه است . از آنرو که هم حضرت محمد (ص) و هم حضرت موسی (ع) ، خرقۀ رسالت و نبوت را از دستِ ولایت و هدایت حضرت حق تعالی گرفته و یک هدف و یک مقصود را دنبال کرده اند ]

هست قرآن مر تو را همچون عصا / کفرها را در کشد چون اژدها


قرآن کریم برای تو به مثابۀ عصای موسی (ع) است یعنی همانگونه که عصای موسی ، معجزۀ الهی بود و همۀ افسون ها و حیله های افسون گران را فرو بلعید و محو کرد . قرآن عزیز تو نیز بسانِ اژدهایی دمان ، بساطِ کُفر و اِلحاد را فرو می بلعد و محو می سازد .

تو اگر در زیرِ خاکی خفته یی / چون عصایش دان تو آنچه گفته یی


اگر چه جسمِ تو در زیرِ خاک خُفته است ولی کلماتِ حقّی را که گفته ای باید همچون عصای موسی (ع) بدانی . یعنی سخنان تو همه مؤثر و نافذ است .

قاصدان را بر عصایت دست نی / تو بخُسپ ای شَه مبارک خفتنی


تباهکاران و آنان که قصد و غَرَضی دارند نمی توانند به عصای تو دست یازند . بنابراین ای شاهِ دین ، به خوابی فرخنده فرو رو . [ مصراع اوّل اشاره است به آیه 79 سورۀ واقعه « قرآن را درنیابند مگر پاکان » ]

تن بخفته ، نورِ تو بر آسمان / بهرِ پیکارِ تو ، زِه کرده کمان


جسم تو خوابیده است امّا نورِ جانت در عالَمِ ملکوت می تابد و کافران برای جنگ با تو کمان برکشیده اند . [ خوارزمی گوید : ای حبیب ذوفنون اگر چه کافرانِ جاهل ، تو را ساحر و مجنون نام نهند ، غم و اندوه در خاطرِ خود راه مده ( جواهرالاسرار ، دفتر سوم ، ص 523 ) ]

فلسفیّ و ، آنچه پوزش می کند / قوسِ نورت ، تیردوزش می کند


متفلسفان هر گاه بخواهند نسبت به قرآن کریم ، یاوه گویی کنند . کمانِ نورِ جانت ، آنان را آماج تیرهای خود می سازد . ( قوس = کمان ) [ توضیح فلسفی و منظور مولانا از آن در شرح بیت 1636 دفتر دوم ]

آنچنان کرد و ، از آن افزون که گفت / او بخفت و ، بخت و اقبالش نخفت


حضرت حق ، هر چه به پیامبر (ص) وعده داده بود و حتّی بیش از آن انجام داد . پیامبر (ص) در روضۀ شریفش خوابید ولی بخت و اقبال او نخوابید .

جانِ بابا ، چونکه ساحر خواب شد / کارِ او بی رونق و بی تاب شد


ساحر مُرده به دو فرزندش گفت : جان پدر ، هر گاه ساحر به خواب رود ، کارِ او نیز از جلوه و رونق می افتد .

هر دو بوسیدند گورش و رفت / تا به مصر ، از بهرِ این پیکارِ زَفت


سپس آن دو جوان ، بر قبرِ پدرشان بوسه زدند و برای جنگِ بزرگی که با موسی داشتند رهسپار مصر شدند .

چون به مصر از بهرِ آن کار آمدند / طالبِ موسی و ، خانۀ او شدند


وقتی که به منظور آن کار به مصر درآمدند . سراغ موسی و خانه اش را گرفتند .

اتفاق افتاد آن روزِ ورود / موسی اندر زیرِ نخلی خفته بود


اتفاقاََ به هنگام درآمدن آن دو به مصر ، موسی زیر یک درختِ خرما خوابیده بود .

پس نشان دادندشان مردم بدو / که برو آن سویِ نخلستان بجو


خلاصه مردم ، موسی را به آن دو نشان دادند و گفتند : بروید به سوی نخلستان و او را در آنجا پیدا کنید .

چون بیآمد ، دید در خُرمابنان / خفته یی ، کو بود بیدارِ جهان


وقتی که آن دو ساحر به آن نخلستان آمدند . در زیر درختِ خرما ، شخصی را دیدند که بر حسبِ ظاهر خوابیده بود ولی بر حسب باطن بیدار بود و بر تمامِ جهان هستی اگاهی داشت . ( خرما بن = درخت خرما ) [ خوارزمی گوید : چون نزدیک او آمدند ، خفته ای دیدند ، دلِ او بیدار و سرمستی دیدند به غایت هشیار ( جواهرالاسرار ، دفتر سوم ، ص 523 ) ]

بهرِ نازش بسته او دو چَشمِ سَر / عرش و فرشش جمله در زیرِ نظر


آن مردِ خفته (موسی) برای آسایش جسم ، دو چشمِ سَر را بسته بود ولی از آسمان تا زمین را زیرِ نظر داشت . [ عرش = شرح بیت 3487 دفتر اوّل ]

ای بسا بیدار چشم و خفته دل / خود چه بیند دیدِ اهلِ آب و گِل ؟


بسیاری از مردم چشمِ سرشان بیدار است ولی چشمِ دلشان به خواب رفته است . مگر چشم های مادّی و دنیایی می تواند چیزی هم ببیند ؟

آنکه دل بیدار دارد ، چشمِ سَر / گر بخسپد ، بر گُشاید صد بصر


آن کسی که دلی بیدار داشته باشد ، اگر فرضاََ چشمِ سرش هم که بسته باشد . صد نوع بینایی در باطنش شکوفا می شود . [ ملاهادی سبزواری گوید : در حقیقت او انسانی ملکوتی و بلکه لاهوتی است و او را خوابی نیست ( شرح اسرار ، ص 205 ) ]

گر تو اهلِ دل نه یی بیدار  باش / طالبِ دل باش و در پیکار باش


اگر تو اهلِ دل نیستی ، دست کم بیدار باش و شب زنده داری کن و در جستجوی دل باش و با نَفسِ امّاره ات به مجاهده مشغول شو ( شرح کبیر انقروی ، جزو اوّل ، دفتر سوم ، ص 458 )

ور دلت بیدار شد ، می خُسپ خوش / نیست غایت ناظرت از هفت و شش


هر گاه دلت به حق بیدار شد ، راحت بخواب . زیرا چشمِ دلت از هفت آسمان و جهاتِ ششگانه غایب و غافل نمی شود . [ در برخی نسخه ها به جای «هفت» «پنج» آمده که منظور حواس پنجگانه است ( شرح ولی محمد اکبرآبادی ، دفتر سوم ، ص 458 ) ]

گفت پیغمبر که خُسپد چشمِ من / لیک کی خُسپد دلم اندر وَسَن ؟


پیامبر (ص) فرمود : هر چند چشمانم به خواب می رود ولی کی ممکن است که دلم به خواب رود ؟ ( وَسَن = چُرت ، خواب سنگین ، مطلق خواب را گویند )  [ اشاره است به حدیثی که شرح آن در بیت 39 دفتر دوم گذشت ]

شاه بیدار است ، حارس خفته گیر / جان فدای خفتگانِ دل بصیر


اگر فرضاََ نگهبان خفته باشد ، شاه که بیدار است . جانم فدای خفتگانِ بیدار دل . [ اگر حواسِ ظاهره به خواب رود باکی نیست زیرا پادشاهِ دل عارفان در کشور وجودشان بیدار است ]

وصفِ بیداریّ دل ، ای معنوی / در نگنجد در هزاران مثنوی


ای که اهلِ معنویتی ، اگر بخواهم مسئلۀ بیدار دلی و روشن بینی عارفان را بیان کنم . قطعاََ در هزاران مثنوی نیز نمی گنجد . [ در هشت بیتِ اخیر ، معلوم شد که بیداری حقیقی آن است که دل به حق بیدار باشد نه آنکه حواسِ ظاهره بر کنار باشد . چنانکه حضرت مولانا در ابیات 409 تا 413 دفتر اوّل، بیداری در امورِ دنیوی و حسّی را خواب و خیالی بیش نمی داند ]

چون بدیدندش که خفته است او دراز / بهرِ دزدیّ عصا کردند ساز


خلاصه وقتی آن دو جوان ساحر موسی را دیدند که به خوابی ژرف فرو رفته ، خود را آماده دزدیدن عصا کردند . [ ساز = آماده و معیا ]

ساحران قصدِ عصا کردند زود / کز پسش باید شدن ، و آنگه ربود


آن دو ساحر آهنگِ عصا را کردند و گفتند : باید از پشتِ سرش برویم و عصا را برباییم .

اندکی چون پیشتر کردند ساز / اندر آمد آن عصا در اهتزاز


چون کمی جلوتر رفتند ، عصا به حرکت و جنبش درآمد .

آن چنان بر خود بلرزید آن عصا / کآن دو بر جا خشک گشتند از وَجا


آن عصا چنان لرزید که آن دو ساحر از ترس ، بر جای خود خشکیدند . [ وَجا = شرح بیت 1176 دفتر سوم ]

بعد از آن شد اژدها و حمله کرد / هر دُوان بگریختند و ، روی زرد


سپس آن عصا به اژدهایی تبدیل شد و هجوم آورد و رنگ از رویشان پرید و پا به فرار گذاشتند .

رو در افتادن گرفتند از نهیب / غلط غلطان ، مُنهَزِم در هر نشیب


از ترس اژدها شروع کردند به دویدن ولی پی در پی سکندری می خوردند و در هر سراشیبی به زمی می غلتیدند . [ نهیب = ترس و بیم ، هول و هراس ، تشویش و اضطراب ]

پس یقینشان شد که هست از آسمان / ز آنکه می دیدند حدِّ ساحران


آن دو ساحر یقین کردند که موسی ، فرستادۀ الهی است زیرا آنان حدود سِحر و ساحری را کاملاََ می شناختند .

بعد از آن ، اطلاق و تبشان شد شدید / کارشان تا نَزع و جان کندن رسید


سپس آن دو ساحر دچارِ اسهال و تبِ شدید شدند و حتّی نزدیک بود که جان دربازند . [ نَزع = معنی اصلی آن کندن است ولی معمولاََ به حالت جان کندن و کنده شدن روح از بدن اطلاق می شود ]

پس فرستادند مردی در زمان / سویِ موسی از برای عذرِ آن


بی درنگ مردی را برای پوزش خواهی از گستاخی خود نزد موسی (ع) فرستادند .

کامتحان کردیم و ما را کی رسد / امتحانِ تو اگر نبوَد حسد ؟


چنین گفتند : مقصودِ ما این بود که آیا تو پیامبری یا ساحر . و اِلّا اگر حسادت موجبِ این گستاخی نمی شد ما کی شایسته امتحان کردن تو بودیم .

مُجرمِ شاهیم ، ما را عفو خواه / ای تو خاص الخاصِ درگاهِ اله


ما گناهکارِ درگاهِ حقیم . ای بندۀ خاص الخاص خدا ، تو برای ما طلبِ بخشش کن .

عفو کرد و در زمان نیکو شدند / پیشِ موسی بر زمین سَر می زدند


حضرت موسی (ع) آنان را موردِ عفو قرار داد و حالشان بهبود یافت و در برابر او به سجده افتادند .

گفت موسی ، عفو کردم ای کِرام / گشت بر دوزخ تن و جانتان حرام


موسی گفت : ای بزرگواران ، من شما را بخشیدم و روح و جسمتان بر آتش جهنم حرام است . [ کِرام = جمع کریم به معنی بزرگوار ، بخشنده ، جوانمرد ]

من شما را خود ندیدم ای دو یار / اَعجمی سازید خود را ز اعتذار


موسی به آن دو گفت : ای یاران من ، گویی که اصلاََ شما را تا به حال ندیده ام و شما نیز از این عذر خواهی خود چیزی به کسی نگویید . [ اَعجمی = اَعجم به معنی غیر فصیح است خواه عرب باشد و خواه غیر عرب . امّا در اینجا به معنی نادان آمده است ]

همچنان بیگانه شکل و آشنا / در نبرد آیید بهرِ پادشا


بر حسبِ ظاهر با من مانند بیگانه ها رفتار کنید ولی بر حسبِ باطن با من آشنا و همراه باشید . و ظاهراََ برای اجرای فرمان فرعون با من به پیکار برخیزید .

پس زمین را بوسه دادند و شدند / انتظار وقت و فرصت می بُدند


آن دو ساحر زمین را بوسیدند و رفتند و به انتظار فرا رسیدن روز موعود نشستند . [ اکبرآبادی گوید : در این بیت ، انتظار به معنی منتظر آمده است . یعنی منتظر ماندند تا حق تعالی کی فرصتِ مناسبی فراهم می آورد تا آن دو اظهارِ ایمان کنند و به موسی خدمت نمایند ( شرح مثنوی ولی محمد اکبرآبادی ، دفتر سوم ، ص 53 ) ]

شرح و تفسیر بخش قبل                    شرح و تفسیر بخش بعد

دکلمه تشبیه کردن قرآن مجید را به عصای موسی

خلاصه زندگینامه مولانا جلال الدین محمد بلخی

سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین  خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …

متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

خلاصه معرفی کتاب مثنوی معنوی مولوی

مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …

متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر سوم – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟