انکار آن جماعت بر دعا و شفاعت دقوقی | شرح و تفسیر

انکار آن جماعت بر دعا و شفاعت دقوقی | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

انکار آن جماعت بر دعا و شفاعت دقوقی | شرح و تفسیر

شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی

کتاب : مثنوی معنوی

قالب شعر : مثنوی

آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر سوم ابیات 2281 تا 2305

نام حکایت : حکایت دقوقی و کراماتش

بخش : 7 از 7 ( انکار آن جماعت بر دعا و شفاعت دقوقی )

مثنوی معنوی مولوی

خلاصه حکایت دقوقی و کراماتش

دقوقی ، عارفی بلند مرتبه و با کمال بود و پیوسته در سیر و سفر ، کم می شد که دو روز را در یک محل سر کند . در تقوی و وارستگی ، گوی سبقت از همگان ربوده بود و در اظهار نظر ، صائب بود و راست رأی . امّا با این همه ، در جستجویِ اولیای خاصِ خدا بود و در این طریق ، طلبی آتشین داشت . از اینرو سالیانی چند در پهنۀ زمین می گشت تا به مطلوبِ خود رسد . و حتی گاه می شد که برهنه پا و جامه دران قدم بر خارستان ها و سنگلاخ ها می نهاد و با گرمی تام و اشتیاقِ تمام همه جا را می جُست . باشد که اولیای خاصِ خدا نقابِ غیبت از رخسار برگیرند و بدو رُخ بنمایند . سرانجام پس از سال ها تحملِ رنج و مشقّت و سختی و مرارت به ساحلی می رسد و با منظره ای بس شگفت انگیز روبرو می شود . در اینجا بهتر است ماجرا را از زبانِ خودِ تو بشنویم …

متن کامل « حکایت دقوقی و کراماتش » را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید .

متن کامل اشعار انکار آن جماعت بر دعا و شفاعت دقوقی

ابیات 2281 الی 2305

2281) چون رهید آن کشتی و ، آمد به کام / شد نمازِ آن جماعت هم تمام

2282) فُجفُجی افتادشان با همدگر / کین فضولی کیست از ما ای پدر ؟

2283) هر یکی با آن دگر ، گفتند سِر / از پسِ پشتِ دقوقی مُستَتِر

2284) گفت هر یک : من نکردستم کنون / این دعا ، نی از برون ، نی از درون

2285) گفت : مانا کین امامِ ما ز درد / بوالفضولانه مناجاتی بکرد

2286) گفت آن دیگر که ای یار یقین / مر مرا هم می نماید اینچنین

2287) او فضولی بوده است از اِنقباض / کرد بر مُختارِ مطلق ، اِعتراض

2288) چون نگه کردم سپس ، تا بنگرم / که چه می گویند آن اهلِ کرم

2289) یک از ایشان را ندیدم در مقام / رفته بودند از مقامِ خود تمام

2290) نی به چپ ، نی به راست ، نی بالا ، نه زیر / چشمِ تیز من نشد بر قوم ، چیر

2291) دُرها بودند ، گویی آب گشت / نی نشانِ پا و ، نی گردی به دشت

2292) در قِبابِ حق شدند آن دَم همه / در کدامین روضه رفتند آن رمه ؟

2293) در تحیّر ماندم ، کین قوم را / چون بپوشانید حق بر چشمِ ما ؟

2294) آن چنان پنهان شدند از چشم او / مثلِ غوطۀ ماهیان در آبِ جُو

2295) سال ها در حسرتِ ایشان بماند / عمرها در شوقِ ایشان ، اشک راند

2296) تو بگویی مردِ حق اندر نظر / کی درآرد با خدا ذکرِ بشر ؟

2297) خر از این می خسپد اینجا ای فلان / که بشر دیدی تو ایشان را ، نه جان

2298) کار از این ویران شده ست ای مردِ خام / که بشر دیدی مر اینها را چو عام

2299) تو همان دیدی که ابلیسِ لعین / گفت : من از آتشم ، آدم ز طین

2300) چشمِ ابلیسانه را یک دَم ببند / چند بینی صورت ، آخِر ؟ جند ؟ چند ؟

2301) ای دَقوقی با دو چشمِ همچو جو / هین مَبُر امید ، ایشان را بجو

2302) هین بجو ، که رکنِ دولت ، جُستن است / هر گشادی ، در دل اندر بستن است

2303) از همۀ کارِ جهان ، پرداخته / کو و کو می گو به جان ، چون فاخته

2304) نیک بنگر اندرین ای مُحتَجِب / که دعا را ، بست حق بر اَستَجِب

2305) هر که را دل پاک شد از اعتلال / آن دعااش می رود تا ذوالجلال

شرح و تفسیر انکار آن جماعت بر دعا و شفاعت دقوقی

چون رهید آن کشتی و ، آمد به کام / شد نمازِ آن جماعت هم تمام


وقتی که آن کشتی از گِردابِ بلا نجات یافت و مطلوب و خواستۀ آنها برآورده شد . نمازِ جماعت آن هفت نفر به امامتِ دَقوقی نیز پایان یافت .

فُجفُجی افتادشان با همدگر / کین فضولی کیست از ما ای پدر ؟


آن گروه یعنی آن هفت ولی با یکدیگر ، درگوشی به گفتگو پرداختند و گفتند : ای بابا این فضول دیگر کیست که در میانِ ما آمده ؟ یا این کار ، فضولی کدامیک از ما بود ؟ [ فُجفُج = سخن به آهسته گفتن ، پِچ پِچ ]

هر یکی با آن دگر ، گفتند سِر / از پسِ پشتِ دقوقی مُستَتِر


هر یک از آن گروه ، بطورِ سِرّی ، پشتِ سَرِ دقوقی از دیگری چنین سؤالی می کرد . [ مُستَتِر = پوشیده ، پنهان ]

گفت هر یک : من نکردستم کنون / این دعا ، نی از برون ، نی از درون


امّا هر یک از آنان می گفت : من نه اشکارا و نه در نهان چنین دعایی نکرده ام .

گفت : مانا کین امامِ ما ز درد / بوالفضولانه مناجاتی بکرد


یکی از آن میان گفت : گویی که پیشنمازِ ما ( دقوقی ) از روی فضولی چنین دعایی کرده است . [ مانا = از اداتِ تشبیه و تردید است به معنی گویی ، پنداری ]

گفت آن دیگر که ای یار یقین / مر مرا هم می نماید اینچنین


آن دیگری گفت : ای دوست ، یقیناََ همینطور است که می گویی . به نظر من نیز همین طور می آید . [ برخی «یار» را به «یقین» افزوده اند و چنین معنی کرده اند . « ای دوست حقیقی » ( نثر و شرح مثنوی شریف ، دفتر سوم ، ص 227 ) ]

او فضولی بوده است از اِنقباض / کرد بر مُختارِ مطلق ، اِعتراض


او (دقوقی) بر اثرِ دلتنگی و قیضی که بر وی عارض شده بود . نسبت به قضای خداوند که مختارِ مطلق است اعتراض کرد . [ آن هفت ولی این را گفتند و غیب شدند / انقباض = در اینجا به معنی قبض است = شرح بیت 2961 دفتر دوم ، و مسلماََ دلتنگی نیز از لوازم آن است . ]

چون نگه کردم سپس ، تا بنگرم / که چه می گویند آن اهلِ کرم


دقوقی می گوید : همینکه به پشتِ سرم نگاه کردم تا ببینم که آن کریمان با هم چه می گویند .

یک از ایشان را ندیدم در مقام / رفته بودند از مقامِ خود تمام


حتّی یک تن از آنان را در جای خود ندیدم زیرا همگی رفته بودند .

نی به چپ ، نی به راست ، نی بالا ، نه زیر / چشمِ تیز من نشد بر قوم ، چیر


نه در سمتِ چپ و نه در سمتِ راست و نه در بالا و نه در پایین ، چشمانِ تیز بینِ من نتوانست احدی از آنان را ببیند .

دُرها بودند ، گویی آب گشت / نی نشانِ پا و ، نی گردی به دشت


گویا هر یک از آنان ، مرواریدی بود که آب شد و به قعرِ زمین رفت . و خلاصه چنان غایب شدند که نه ردِ پایی از آنان ماند و نه غباری در صحرا از آنان دیده شد .

در قِبابِ حق شدند آن دَم همه / در کدامین روضه رفتند آن رمه ؟


در ان لحظه ، همگی آنان به آسمانِ الهی رفتند . و معلوم نشد که آن گروه به کدام گلشن رفتند ؟ [ آن گروه اولیای مستورِ الهی بودند = شرح بیت 932 دفتر دوم / قِباب = جمع قبّه به معنی گنبد ، آسمان ، سقفِ برجسته و مدوّر ]

در تحیّر ماندم ، کین قوم را / چون بپوشانید حق بر چشمِ ما ؟


واقعاََ متحیّر و سرگشته شدم که این قوم را حق تعالی چگونه از چشمانِ ما پوشانید ؟

آن چنان پنهان شدند از چشم او / مثلِ غوطۀ ماهیان در آبِ جُو


آن قوم چنان از چشمِ دقوقی پنهان شدند که ماهی ها در آبِ جویبارها فرو می روند .

سال ها در حسرتِ ایشان بماند / عمرها در شوقِ ایشان ، اشک راند


دقوقی ، سال ها در حسرتِ آن اولیای مستور ماند و تا پایانِ عمر در اشتیاقِ ایشان اشک ریخت .

تو بگویی مردِ حق اندر نظر / کی درآرد با خدا ذکرِ بشر ؟


ممکن است تو به طریقِ اعتراض بگویی : اگر دقوقی واقعاََ مردِ حق بود . مردِ حق کی ممکن است که خدا را با ذکرِ بشر توأم سازد ؟ یعنی وقتی کسی به شناختِ حقیقی حضرتِ حق نایل می شود . چه نیازی دارد به اینکه در حسرت و اشتیاقِ آدمیان ، اشک بریزد و به دنبالِ آنان باشد ؟

خر از این می خسپد اینجا ای فلان / که بشر دیدی تو ایشان را ، نه جان


جواب مولانا : ای فلانی علّتِ اینکه خرِ اندیشه ات در فهمِ این مطلب در گِلِ عجز فرو می ماند این است که تو آنان را فقط جسم دیدی نه روح ، یعنی فقط به جنبۀ بشری و جسمانی آنان توجه داری .

کار از این ویران شده ست ای مردِ خام / که بشر دیدی مر اینها را چو عام


ای خام اندیش ، کارِ تو از اینجا خراب است که تو نیز مانندِ عوام الناس آنان را فقط یک بشرِ معمولی دیده ای . [ این بیت اشاره دارد به آیاتی نظیر آیه 7 سورۀ فرقان و آیه 6 سورۀ تغابن و آیه 12 سوره ابراهیم . در قسمتی از آیه اخیر آمده است « ( قوم کارفر به پیامبران خود گفتند ) : شما جز بشرهایی مانندِ ما نیستید که می خواهید ما را از آنچه پدرانمان پرستیدند باز دارید پس حجّتِ آشکار آورید » ]

تو همان دیدی که ابلیسِ لعین / گفت : من از آتشم ، آدم ز طین


تو همان چیزی را دیدی که ابلیس ملعون نیز وقتی آن را دید گفت : من از آتشم و آدم از گِل . [ اشاره به قسمتی از آیه 76 سورۀ ص « … ابلیس گفت : من از آدم بهترم . زیرا مرا از آتش آفریدی و او را از گِل » ]

چشمِ ابلیسانه را یک دَم ببند / چند بینی صورت ، آخِر ؟ جند ؟ چند ؟


ای صورت گرا ، یک لحظه ، چشمِ ابلیس وارِ خود را فروبند . آخر تا کی می خواهی به صورت و ظاهر توجه کنی ؟ تا کی ؟ تا کی ؟

ای دَقوقی با دو چشمِ همچو جو / هین مَبُر امید ، ایشان را بجو


ای دقوقی ( و ای دقوقی مشرب ) تو که داری با هر دو چشمت مانندِ جویبار ، سیلابِ اشک ، روان می کنی . مبتدا قطعِ امید کنی . همچنان در جستجوی اولیاء باش .

هین بجو ، که رکنِ دولت ، جُستن است / هر گشادی ، در دل اندر بستن است


بهوش باش و پیوسته به جستجویت ادامه بده که بنیادِ اساسیِ دولت و اقبالِ حقیقی ، طلب و جستجو کردن است . زیرا هر بسط و گشایشی که در قلب ایجاد می شود به دنبالِ قبض و گرفتگی است .

از همۀ کارِ جهان ، پرداخته / کو و کو می گو به جان ، چون فاخته


از همۀ امورِ دنیایی فارغ شو و با جان و دل هماننیِ فاخته ، کو ؟ کو ؟ بکن . [ مولانا ، بانگِ «کوکو» فاخته را تعبیری از طلبِ او دانسته است . یعنی کجایی ؟ کجایی ؟ خوارزمی گوید : زیرا که جُستنِ اولیاء الله ، عینِ خداپرستی است و پیروی پاکانِ درگاه ، نشانۀ ترکِ هستی ( جواهرالاسرار ، دفتر سوم ، ص 581 ) ]

نیک بنگر اندرین ای مُحتَجِب / که دعا را ، بست حق بر اَستَجِب


ای که در پردۀ غفلت پوشیده شده ای . در این خصوص ، نیک بنگر که حق تعالی اجابتِ دعا را وابسته به دعا کرده است . [ مصراع دوم اشاره است به آیه 60 سورۀ غافر ، که توضیح آن در شرح بیت 756 دفتر سوم آمده است . ]

هر که را دل پاک شد از اعتلال / آن دعااش می رود تا ذوالجلال


دلِ هر کس از بیماری های باطنی پاک شود . دعایش تا بارگاهِ حضرت ذوالجلال بالا می رود و مقبول می افتد . [ اعتلال = بیماری ، علّت ، عارضه ]

منظور بیت : اگر منظور از اعتلال را بیماری های نفسانی بدانیم . منظور بیت اینست : هر کس ، اندرون از معایب و امراضِ روحی نظیر حِقد و حسد و کین و آز پاک کند . روحش صیقل می یابد و دعای چنین کسی قطعاََ به هدف اجابت می رسد . امّا گاه ممکن است دعای چنین شخصی نیز به اجابت نرسد . چرا که اجابتِ دعا ، مرهونِ تمهیدِ علل و اسباب و اقتضای حکمت الهیه باشد . ممکن است اجابتِ این دعا ، با نظامِ جهانِ هستی سازواری نداشته باشد . و ای بسا باطناََ به اجابت برسد امّا ظاهراََ وقوعِ آن ، مستلزم وقتِ خاصی باشد . چنانکه اجابتِ دعای حضرت موسی و هارون در هلاکتِ فرعون و فرعونیان ، چهل سال طول کشید . و ممکن است عدم اجابت دعا به سبب امتحانات الهی و غیره باشد ( القبسات ، ص 459 و 460 ) امّا اگر منظور از اعتلال توجه به مطلوب و خواسته باشد و نه امرِ الهی ، دعا کننده به طور کلی دو قسم می شود : یکی آنکه دعا می کند تا به مطلوبش برسد و دیگر آنکه دعا می کند تا امر حق تعالی را امتثال کند . مسلماََ مرتبۀ شخصِ اخیر بسی والاتر از مرتبۀ آن دیگری است .

شرح و تفسیر بخش قبل                   شرح و تفسیر حکایت بعد

دکلمه انکار آن جماعت بر دعا و شفاعت دقوقی

خلاصه زندگینامه مولانا جلال الدین محمد بلخی

سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین  خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …

متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

خلاصه معرفی کتاب مثنوی معنوی مولوی

مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …

متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر سوم – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟