غزل شماره 145 دیوان سعدی شیرازی

شرح و تفسیر غزل شماره 145 دیوان سعدی شیرازی در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

شرح و تفسیر غزل شماره 145 دیوان سعدی شیرازی

شاعر : ابو محمد مصلح بن عبدالله ملقب به سعدی شیرازی

کتاب : دیوان اشعار

قالب شعر : غزل

آدرس شعر : غزل شماره 145 دیوان سعدی شیرازی

غزلیات سعدی
متن کامل ابیات 1 الی 12

1) آفرینِ خدای بر جانت / که چه شیرین ، لب است و دندانت

2) هر که را گم شده ست یوسف دل / گو ببین در چه زنخدانت

3) فتنه در پارس برنمی خیزد / مگر از چشم های فتّانت

4) سرو اگر نیز آمدی و شدی / نرسیدی به گَرد جَولانت

5) شبِ تو روزِ دیگران باشد / کآفتاب است در شبستانت

6) تا کی ای بوستان روحانی / گله از دست بوستانبانت ؟

7) بُلبُلانیم ، یک نفَس بگذار / تا بنالیم در گلستانت

8) گر هزارم جفا و جَور کنی / دوست دارم هزار چندانت

9) آزمودیم زور بازوی صبر / و آبگینه ست پیش سندانت

10) تو وفا گر کنی و گر نکنی / ما به آخر بَریم پیمانت

11) مژده از من ستان به شادی وصل / گر بمیرم به درد هجرانت

12) سعدیا ، زنده عارفی باشی / گر برآید در این طلب جانت

شرح و تفسیر غزل شماره 145 دیوان سعدی شیرازی

آفرینِ خدای بر جانت / که چه شیرین ، لب است و دندانت


درود خدای بر تو باد که چه لب و دندان شیرینی داری . [ آفرین = دعا و تحسین ]

هر که را گم شده ست یوسف دل / گو ببین در چه زنخدانت


به هر کس که دلش مثل یوسف گم شده است ، بگو که آنرا در چاه زنخدانت ببیند . [ زنخدان = چانه ]

یوسف = محبوب ترین پسر یعقوب است . او و ابن یامین از زنی به نام راحیل و ده برادر دیگر از مادری جدا بودند . یوسف بسیار زیبا بود و مورد محبّت پدر قرار داشت . برادران دیگر جز ابن یامین (برادر تنی یوسف) به او حسد می بردند و سرانجام او را در چاه انداختند و کاروانی او را از چاه بیرون آورد و در مصر به غلامی فروخت . عزیز مصر او را خرید و به خانه برد و در آنجا همسر عزیز مصر (زلیخا) به او اظهار عشق کرد ، امّا یوسف از گناه سر باز زد . چنین شد که زلیخا به او تهمت زد و او را به زندان افکندند . سرانجام یوسف به خاطر دانستن تعبیر خواب از زندان رهایی یافت و در مصر به پادشاهی رسید . ( فرهنگ تلمیحات ) .

فتنه در پارس برنمی خیزد / مگر از چشم های فتّانت


در پارس هیچ آشوبی به پای نمی شود مگر آنکه چشمان فتنه انگیز تو آن را به وجود آورده باشد . [ فتنه = آشوب و غوغا / فتّان = فتنه انگیز و فتنه جو ، زیبا و دلفریب که به زیبایی مردم را مفتون سازد .  ]

سرو اگر نیز آمدی و شدی / نرسیدی به گَرد جَولانت


اگر سرو حرکت هم می داشت و رفت و آمدی می کرد ، باز هم به گرد حرکات تو نمی رسید . [ شدن = رفتن / جَولان = گردیدن و گشتن / به گرد چیزی یا کسی نرسیدن = کنایه از نرسیدن به کسی یا چیزی به جهت سریع رفتن ، درنیافتن پایه و مقام کسی یا چیزی ]

شبِ تو روزِ دیگران باشد / کآفتاب است در شبستانت


تو مثل آفتابی و شبستان تو بر اثر وجودت مثل روز روشن می گردد ، پس شب تو با روز دیگران برابر است . [ شبستان = خوابگاه و شب خانه ، اندرونی و خلوت خانه ]

تا کی ای بوستان روحانی / گله از دست بوستانبانت ؟


ای معشوق زیبا و روحانی ، تا کی باید از دست نگهبان تو شکوه داشته باشیم ؟

بُلبُلانیم ، یک نفَس بگذار / تا بنالیم در گلستانت


ما همانند بلبلان نغمه سرای رخسارت هستیم ، پس بگذار لحظه ای در گلستان وجودت ناله سر دهیم . [ بلبل = از پرندگان خوش آوازی است که در شعر فارسی رمز عاشق نالان است و معشوق او گل سرخ می باشد / یک نفَس = یک دم و یک لحظه / نالیدن = به آواز اندوه خود را بیان کردن ، بانگ و فریاد زدن ]

گر هزارم جفا و جَور کنی / دوست دارم هزار چندانت


اگر هزار بار بر من جور و جفا روا داری ، باز هم هزار برابر دوستت دارم . [ هزار چندان = هزار برابر ]

آزمودیم زور بازوی صبر / و آبگینه ست پیش سندانت


توانایی بازوی شکیبایی را امتحان کردیم ، گویی توانایی آن مثل توانایی شیشه است در برابر سندان دوری تو . [ آبگینه  = شیشه / سندان = ابزاری است که آهنگران و مسگران بر آن کوبند ]

تو وفا گر کنی و گر نکنی / ما به آخر بَریم پیمانت


اگر تو بر سر پیمان خویش بمانی یا نه ، ما عهد خویش را با تو به پایان می بریم و وفادا می مانیم . [ وفا = مقابل جفا به معنی وعده به جا آوردن و به سر بردن دوستی و عهد و پیمان ، ثبات در قول و سخن و دوستی / به آخر بردن = به پایان رساندن و به عهد خود وفا کردن ]

مژده از من ستان به شادی وصل / گر بمیرم به درد هجرانت


اگر در دوری از تو جان بسپارم ، این مرگ را مژده ای دان که برای رسیدن به تو می پردازم . مردن من رسیدن به توست .

سعدیا ، زنده عارفی باشی / گر برآید در این طلب جانت


ای سعدی ، اگر در راه طلب معشوق جانت را فدا سازی ، عارفی زنده و جاوید خواهی بود . [ عارف = دانا و شناسنده / جان برآمدن = کنایه از رنجور و دردمند گشتن ]

طلب = در لغت به معنی خواستن و جستجو کردن است و در اصطلاح صوفیه از مراحل نخستین سیر الی الله است . سالک ابتدا باید حُسن طلب را در وجود خود بیدار کند و آنگاه آداب آن را فرا گیرد . در کلمات باباطاهر آمده است « هر کس خوب طلب نکند و در طلب جدّی نباشد به مطلوب نمی رسد زیرا پیدا کردن مطلوب نتیجۀ حُسن طلب است » .

شرح و تفسیر غزل 144                     شرح و تفسیر غزل 146

بخش خالی. برای افزودن محتوا صفحه را ویرایش کنید.

دکلمه غزل شماره 145 دیوان سعدی شیرازی

زندگینامه سعدی شیرازی

افصح المتکلّمین ، مصلح بن عبدالله ملقب به سعدی شیرازی ، یکی از ستارگان قَدَرِ اوّل آسمان شعر و ادب فارسی است . وی به تقریب در سال 606 هجری قمری در شیراز و در خانواده ای که به تعبیر خودش ، همه از عالمان دین بودند ، دیده به جهان گشود . در کودکی پدر را از دست داد و تحت سرپرستی و تربیت جدِ مادریش قرار گرفت …

متن کامل زندگینامه سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

معرفی کتاب دیوان اشعار سعدی شیرازی

در میان آثار منظوم سعدی ، غزل هایش جایگاه ویژه ای دارد . بی تردید بخشی از شهرت سعدی از رهگذر سروده شدن این غزل ها تحقق یافته است . زیرا با مطالعه این سروده هاست که خواننده درمی یابد سعدی در یافته های عاطفی و احساسی خویش را در نهایت فصاحت و بلاغت به نظم کشیده و در اختیار مخاطب قرار داده است .

این غزل ها افزون بر جذابیت و دلفریبی و افزونی که در صورت آنها مشاهده می شود ، در بُعدِ معنایی آینه ای است از افکار انسان دوستانه ، عشق بع هستی و حیات بشری ، عنایت به عوالم روحانی و ماورایی ، تجربه های بشری که سعدی آنها را در سفرهایش و …

متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح غزلهای سعدی – جلد اول و دوم – نوشته دکتر محمدرضا برزگر خالقی و دکتر تورج عقدایی – انتشارات زوّار

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟