چرب کردن مرد لافی لب و سبلت خود را | شرح و تفسیردر مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
چرب کردن مرد لافی لب و سبلت خود را | شرح و تفسیر
شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی
کتاب : مثنوی معنوی
قالب شعر : مثنوی
آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر سوم ابیات 732 تا 746
نام حکایت : افتادن شغال در خم رنگ و رنگین شدن و دعوی طاووسی او
بخش : 2 از 7 ( چرب کردن مرد لافی لب و سبلت خود را )
خلاصه حکایت افتادن شغال در خم رنگ و رنگین شدن و دعوی طاووسی او
شغالی درونِ خمره ای از رنگ های گونه گون می رود . وقتی از آن بیرون می آید پوستی رنگین پیدا می کند و به دیگر شغال ها ناز و فخر می فروشد که : بله ، من یک طاووسِ بهشتی ام . من شغال نیستم . شغالان بدو می گویند : حال که رنگِ طاووسانِ گلستان به خود بسته ای ، آیا بانگِ طاووسان نیز داری و یا همچنان زوزه برمی کشی ؟ بدین سان…
متن کامل « حکایت افتادن شغال در خم رنگ و رنگین شدن و دعوی طاووسی او » را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید .
متن کامل اشعار چرب کردن مرد لافی لب و سبلت خود را
ابیات 732 الی 746
732) پوستِ دنبه یافت شخصی مُستَهان / هر صَباحی چرب کردی سِبلَتان
733) در میانِ مُنعِمان رفتی که من / لوتِ چربی خورده ام در انجمن
734) دست بر سِبلت نهادی در نوید / رمز ، یعنی سویِ سِبلت بنگرید
735) کین گواهِ صدقِ گفتارِ من است / وین نشانِ چرب و شیرین خوردن است
736) اِشکمش گفتی جوابِ بی طَنین / که : أبادِالله کیدَ الکاذِبین
737) لافِ تو ما را بر آتش برنهاد / آن سِبیلِ چربِ تو بَرکنده باد
738) گر نبودی لافِ زشتت ای گدا / یک کریمی رحم افگندی به ما
739) ور نبودی عیب و ، کژ کم باختی / یک طبیبی دارویِ او ساختی
740) گفت حق که : کژ مَجُنبان گوش و دُم / یَنفَعَنّ الصّادقینِ صِدقُهُم
741) کهف اندر کژ مَخُسب ای مُحتَلِم / آنچه داری وانما و فَاستَقِم
742) ور نگویی عیبِ خود ، باری خَمُش / از نمایش وز دَغل خود را مَکُش
743) گر تو نقدی یافتی ، مگشا دهان / هست در ره ، سنگ هایِ امتحان
744) سنگ هایِ امتحان را نیز پیش / امتحان ها هست در احوالِ خویش
745) گفت یزدان : از ولادت تا به حَین / یُفتَنُونَ کُلَّ عامِِ مَرّتین
746) امتحان بر امتحان است ای پدر / هین ، به کمتر امتحان ، خود را مخر
شرح و تفسیر چرب کردن مرد لافی لب و سبلت خود را
مولانا هنوز حکایت شغال را به پایان نبرده ، حکایت کوتاهِ دیگری د رهمین باب یعنی در نقدِ حالِ مدّعیان و ژاژخایان و بی مایگانی که خود را در صفِ اهلِ کمال جا می زنند نقل می کند :
مردی بینوا و ریاکار هر بامداد ، سبیلِ خود را با دُنبه چرب می کند و در ضیافت توانگران می رود و مدعی می شود که من فلان غذای چرب و رنگین را خورده ام و حاجتی به غذاهای شما ندارم . تا اینکه روزی گربه ای می آید و آن پارۀ دُنبه را می برد . کودکِ خُردسالِ او آسیمه سر می رود که به پدرِ لاف زنِ خود این خبر را برساند . پدر را در میان آن جمع ، گرمِ لاف زدن می یابد و بی هیچ ملاحظه ای می گوید : باباجان ، آن دنبه ای را که هر روز سبیلت را با آن چرب می کردی . گربه دزدید و بُرد . مردک لاف زن خود را می بازد و حضّار به خنده می افتند . بدین سان او رسوا می شود . بنابراین در این جهان هیچ ادعا و یاوه ای نمی پاید و بالاخره ، روزی امتحان پیش می آید و دعاویِ بی اساس برمَلا می شود .
پوستِ دنبه یافت شخصی مُستَهان / هر صَباحی چرب کردی سِبلَتان
مردی بیمقدار ، پوستِ دُنبه ای پیدا کرد و هر بامداد سبیل خود را با آن چرب می کرد . [ مُستهان = خوار و ذلیل ]
در میانِ مُنعِمان رفتی که من / لوتِ چربی خورده ام در انجمن
سپس در میان توانگران می رفت و می گفت : در فلان مهمانی ، غذای چرب و نرمی خوردم .
دست بر سِبلت نهادی در نوید / رمز ، یعنی سویِ سِبلت بنگرید
در اثنای سخن گفتن در مجلس ، دست بر سبیل خود می کشید و با رمز و اشاره می فهماند که به سبیل من نگاه کنید . [ نوید = مژدگانی ، خبر خوش ، در اینجا به معنی محلِ شادمانی و خوشی و مجلسِ ضیافت آمده ( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی ، ج 9 ، ص 185 ) ]
کین گواهِ صدقِ گفتارِ من است / وین نشانِ چرب و شیرین خوردن است
این سبیل چرب ، دلیلِ راستی حرفِ من است . و این سبیل ، نشان می دهد که غذای چرب و شیرینی خورده ام .
اِشکمش گفتی جوابِ بی طَنین / که : أبادِالله کیدَ الکاذِبین
ولی شکم آن مردِ یاوه گو با زبان حال جواب می داد : خدا ، مکرِ دروغگویان را نابود کند .
لافِ تو ما را بر آتش برنهاد / آن سِبیلِ چربِ تو بَرکنده باد
یاوه گویی تو ما را به آتش محنت و گرسنگی افکند . الهی که آن سبیل چربِ تو کنده شود .
گر نبودی لافِ زشتت ای گدا / یک کریمی رحم افگندی به ما
ای بینوا ، اگر این یاوه گویی های تو نبود . جوانمرد و بخشنده ای پیدا می شد و به ما رحمتی می کرد و غذایی به ما می داد و دلی از عزا در می آوردیم .
ور نبودی عیب و ، کژ کم باختی / یک طبیبی دارویِ او ساختی
اگر عیب و نقصِ خود را نشان می دادی و کمتر نادرستی می کردی . بالاخره طبیبی پیدا می شد و درمان درد و مرضِ تو را فراهم می کرد . [ خوارزمی گوید : ارباب حالات و اصحابِ مقامات گفته اند که هر که از مقامی دَم زند که بدان مقام نرسیده است و چنان اظهار کند که او را ارتقاء بدان درجه و اعتلا بدان مقام دست داده . خداوند تعالی او را محروم گرداند از رسیدن بدان مقام ( جواهرالاسرار ، دفتر سوم ، ص 502 ) ]
گفت حق که : کژ مَجُنبان گوش و دُم / یَنفَعَنّ الصّادقینِ صِدقُهُم
حق تعالی می فرماید : گوش و دُمت را کج نشان مده . یعنی اعضاء و جوارح خود را در راهِ ناراستی و دغل بازی بکار نگیر . زیرا راستگویی راستگویان به آنان سود می رساند . [ مصراع دوم مقتبس است از آیه 119 سورۀ مائده « خدای تعالی فرماید که این روز ، همان روز است که راستی راستان ، ایشان را سود دهد . آنان راست بوستان هایی که در زیر درختان آن جویبارانی روان است . خدای تعالی از ایشان خشنود و اینان از خدا خشنودند . اینسا مهین رستگاری » ]
کهف اندر کژ مَخُسب ای مُحتَلِم / آنچه داری وانما و فَاستَقِم
ای غافل و یا ای ناپاک ، در یانِ غار کج مخواب . و هر چه داری آشکارا نشان بده . بنابراین راست و مستقیم باش . [ فَاستَقِم = راست و مستقیم باش و نیز به معنی اعتدال / مُحتَلِم = در لفظ به معنی کسی است که خواب می بیند و در خواب به اصطلاح «جُنُب» می شود . اگر معنی نخست را در نظر بگیریم در اینجا مراد از آن غافل است . زیرا کسی که در خواب فرو رفته و صُوَرِ خیالی می بیند از عالمِ واقع بی خبر است . در اینصورت منظور بیت این است : ای غفلت زده ای که در مُغارۀ دنیا و یا در مغاکِ درون ، منزل گزیده ای ، نادرستی و کژی پیشه مکن و معایب خود را از انظار مپوشان . و اگر معنی دوم را در نظر بگیریم مراد از آن شخصی است که دچارِ پلیدی و ناپاکی روحی است . یعنی با وجود ناپاکی روحی در غارِ خموشی مسکن مگزین . ( شرح مثنوی ولی محمد اکبرآبادی ، دفتر سوم ، ص 30 ) مصراع دوم اشاره است به آیه 112 سورۀ هود « آن سان که فرمان به تو رسد همراه مؤمنان راست و مستقیم باش و از حدِ راستی و راه راست در مگذرید . چه خدا بدانچه کنید بیناست » ]
ور نگویی عیبِ خود ، باری خَمُش / از نمایش وز دَغل خود را مَکُش
اگر عیب خود را هم نمی گویی ، دستِ کم خاموش باش و سخنی مگو و از این همه ظاهر سازی و فریبکاری ، خود را تباه و هلاک مساز .
گر تو نقدی یافتی ، مگشا دهان / هست در ره ، سنگ هایِ امتحان
اگر فرضاََ نقدینه و یا دِرهم و دیناری یافتی به کسی مگو . زیرا در این راه ، سنگِ مِحَک فراوان است . [ مراد از «سنگ امتحان» قلبِ اهلِ کمال است که محکِ اسرارِ لایزال است ( شرح مثنوی ولی محمد اکبرآبادی ، دفتر سوم ، ص 30 ) «سنگ امتحان» لفظاََ به معنی سنگِ محک است که زر و سیم سره و ناسره را بدان می آزمایند . ]
سنگ هایِ امتحان را نیز پیش / امتحان ها هست در احوالِ خویش
نه تنها دِرهَم و دینارها آزمایش می شوند . بلکه حتّی سنگ های محک را نیز امتحان می کنند . [ خلاصه هیچکس در این جهان بی امتحان نمی ماند . نه ناقصان و نه کاملان . هر کس در مرتبۀ خویش امتحان می شود . ]
گفت یزدان : از ولادت تا به حَین / یُفتَنُونَ کُلَّ عامِِ مَرّتین
خداوند فرمود : انسان از هنگامِ تولد تا مرگش مورد امتحان قرار می گیرد . آدمیان هر سال دو بار امتحان می شوند . ( حین = مرگ ) [ اشاره است به آیه 126 سورۀ توبه « آیا (اهلِ نفاق) نمی نگرند که هر سال یک و یا دو بار امتحان شوند ؟ باز نه توبه کنند و نه پَند گیرند » ]
امتحان بر امتحان است ای پدر / هین ، به کمتر امتحان ، خود را مخر
پدر جانِ من ، امتحان پشتِ امتحان وجود دارد . بهوش باش و اگر در امتحانی کوچک و ناچیز قبول شدی . شیفتۀ خود مشو و خود را کامل مشمار . ( خود را مَخَر = خودپسندی مکن ، خواهان خود مشو ) [ چنانکه بلعم باعور بر طاعت و عبادت خود مغرور شد و خود را کامل پنداشت و بر اثر این پندار یاوه رسوا شد . ]
دکلمه چرب کردن مرد لافی لب و سبلت خود را
خلاصه زندگینامه مولانا جلال الدین محمد بلخی
سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …
متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
خلاصه معرفی کتاب مثنوی معنوی مولوی
مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …
متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
- شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر سوم – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات