قصۀ اهل سبا و طاغی کردن نعمت ایشان را | شرح و تفسیر

قصۀ اهل سبا و طاغی کردن نعمت ایشان را | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

قصۀ اهل سبا و طاغی کردن نعمت ایشان را | شرح و تفسیر

شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی

کتاب : مثنوی معنوی

قالب شعر : مثنوی

آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر سوم ابیات 282 تا 297

نام حکایت : فریفتن روستایی شهری را و به دعوت خواندن او

بخش : 2 از 11 ( قصۀ اهل سبا و طاغی کردن نعمت ایشان را )

مثنوی معنوی مولوی

خلاصه حکایت فریفتن روستایی شهری را و به دعوت خواندن او

 

در روزگاران پیشین ، شهر نشینی توانگر با یک روستایی طمعکار آشنا شده بود . هر گاه روستایی به شهر می آمد یکسر سراغِ خانۀ او را می گرفت و هفته ها و ماه ها مهمانِ او می شد . بالاخره روزی آن روستایی به شهری می گوید : ای سَرورِ من ، آقای من ، چرا برای گردش و تفریح به روستای ما تشریف نمی آوری ؟ تو را به خدا برای یکبار هم که شده ، دستِ اهل و عیالت را بگیر و سری به روستای ما بزن که یقیناََ به شما خوش خواهد گذشت . آن شهری نیز برای ردّ درخواست او عذرها می آورد و بهانه ها می تراشید و …

متن کامل « حکایت فریفتن روستایی شهری را و به دعوت خواندن او » را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید .

متن کامل اشعار قصۀ اهل سبا و طاغی کردن نعمت ایشان را

ابیات 282 الی 297

282) تو نخواندی قصۀ اهلِ سَبا / یا بخواندی و ، ندیدی جُز صَدا

283) از صدا آن کوه ، خود آگاه نیست / سویِ معنی هوشِ کُه را راه نیست

284) او همی بانگی کند بی گوش و هوش / چون خَمُش کردی تو ، او هم شد خَموش

285) داد حق ، اهلِ سَبا را بس فراغ / صد هزاران قصر و ایوان ها و باغ

286) شکرِ آن نگزاردند آن بَد رَگان / در وفا بودند کمتر از سگان

287) مر سگی را ، لقمه نانی ز دَر / چون رسد بر در ، همی بندد کمر

288) پاسبان و حارسِ در می شود / گرچه بر وَی جور و سختی می رود

289) هم بر آن در باشدش باش و قرار / کفر دارد ، کرد غیری اختیار

290) ور سگی آید غریبی ، روز و شب / آن سگانش می کُنند آن دَم ادب

291) که برو آنجا که اوّل منزل است / حقِ آن نعمت گروگانِ دل است

292) می گزندش که برو بر جایِ خویش / حقِ آن نعمت ، فرو مگذار بیش

293) از درِ دل ، و اهلِ دل ، آبِ حیات / چند نوشیدی و ، وا شد چشم هات

294) بس غذایِ سُکر و وَجد و بیخودی / از درِ اهلِ دلان بر جان زدی

295) باز این در را رها کردی ز حرص ؟ / گِردِ هر دکّان همی گردی چو خِرس ؟

296) بَر درِ آن مُنعِمانِ چرب دیگ / می دَوی بهرِ ثَریدِ مُرده ریگ

297) چربِش اینجا دان که جان فَربِه شود / کارِ نا اومید اینجا بِه شود

شرح و تفسیر قصۀ اهل سبا و طاغی کردن نعمت ایشان را

تو نخواندی قصۀ اهلِ سَبا / یا بخواندی و ، ندیدی جُز صَدا


معلوم می شود که تو داستان اهلِ سبا را نخوانده ای . و یا اگر هم خوانده باشی ، سر سری از آن گذشته ای و تنها قالبِ ظاهری آن را دیده ای و اسرارِ آن را درک نکرده ای . [ صَدا = در اینجا مقصود از روی غفلت است ( شرح مثنوی معنوی ، ج 2 ، ص 15 ) ]

از صدا آن کوه ، خود آگاه نیست / سویِ معنی هوشِ کُه را راه نیست


برای مثال ، کوه از صدایی که در آن انعکاس می یابد هیچ درکی ندارد ، و نمی تواند معنی را درک کند . [ تو نیز حکایات و امثالِ عبرت آموز را طوطی وار خوانده ای ]

او همی بانگی کند بی گوش و هوش / چون خَمُش کردی تو ، او هم شد خَموش


کوه نیز وقتی صدایی در آن به طنین افتد بدون آنکه گوش و هوش و ابزارِ فهم داشته باشد ، آن صدا را به صورتِ طنین تکرار می کند ولی همینکه تو خاموش شدی و چیزی نگفتی ، کوه نیز خاموش می شود .

داد حق ، اهلِ سَبا را بس فراغ / صد هزاران قصر و ایوان ها و باغ


حضرت حق تعالی به قومِ سبا ، صدها هزار کاخ و کوشک باغ داد و آنان را در راحتی و عیش فرو بُرد .

شکرِ آن نگزاردند آن بَد رَگان / در وفا بودند کمتر از سگان


ولی آن ناسازگارانِ تباهکار ، سپاسِ آن همه نعمت را به جای نیاوردند و در وفاداری از سگ هم فروتر و پست تر شدند . [ بَد رَگ = ناسازگار و خشمگین ]

مر سگی را ، لقمه نانی ز دَر / چون رسد بر در ، همی بندد کمر


زیرا اگر از دَرِ خانه ای پاره نانی به سگی دهند . هرگاه آن سگ به درِ آن خانه رسید ، اظهارِ وفاداری و خدمتگزاری می کند ولی قومِ سبا ناشُکری کردند .

پاسبان و حارسِ در می شود / گرچه بر وَی جور و سختی می رود


آن سگ ، نگهبان و حافظِ آن خانه می شود ، اگر چه از سویِ اهلِ خانه نسبت به او خشونت و آزار برسد .

هم بر آن در باشدش باش و قرار / کفر دارد ، کرد غیری اختیار


جایگاه و قرارگاهِ او آستانۀ آن خانه می شود ، و رفتن به آستانۀ خانۀ دیگر را ناسپاسی و بی وفایی می شمارد .

ور سگی آید غریبی ، روز و شب / آن سگانش می کُنند آن دَم ادب


اگر سگِ غریبه ای به آستانۀ آن خانه نزدیک شود و آن سگ ها ، به او حمله ور می شوند و ادبش می کنند . [ مولانا در این ابیات شریف ، به لزومِ شُکر و سپاس نعمت های پروردگار اشارت دارد و ضمنِ تمثیلی لطیف ، ناسپاسی را نقد می کند . ]

که برو آنجا که اوّل منزل است / حقِ آن نعمت گروگانِ دل است


با زبانِ حال به آن سگ می گویند : به منزل و جایگاهِ خودت بازگرد زیرا تو مدیونِ ولی نعمت خود هستی .

می گزندش که برو بر جایِ خویش / حقِ آن نعمت ، فرو مگذار بیش


آن سگ ها او را گاز می گیرند و می گویند برو به منزل و محلِ خویش و در سپاس از نعمت هایی که خورده ای کوتاهی مکن . [ حضرت مولانا بعد از این چند مَثَل ، خطابِ خود را به آدمیانِ ناسپاس می کند و می فرماید : ]

از درِ دل ، و اهلِ دل ، آبِ حیات / چند نوشیدی و ، وا شد چشم هات


از آستانۀ صاحب دلان و اهلِ معرفت ، چندین بار آبِ حیات نوشیدی و دیدگانِ دلت باز شد . [ آب حیات = شرح بیت 574 دفتر اوّل ، در اینجا منظور از آبِ حیات ، اسرار و معارف ربّانی است . ]

بس غذایِ سُکر و وَجد و بیخودی / از درِ اهلِ دلان بر جان زدی


از آستانۀ صاحبدلان ، بسیاری از طعام های معنوی نظیر و وَجد و بیخویشی رزقِ تو شد . [ سُکر = شرح بیت 575 دفتر اول / وَجد = شرح بیت 203 دفتر دوم / بی خویشی (استغراق) = شرح بیت 57 دفتر اوّل

باز این در را رها کردی ز حرص ؟ / گِردِ هر دکّان همی گردی چو خِرس ؟


باز تو از روی آزمندی و حرص درگاهِ صاحبدلان را ترک کرده ای ؟ و باز مانند خِرس گِردِ هر دکان و مکانی می گردی ؟

بَر درِ آن مُنعِمانِ چرب دیگ / می دَوی بهرِ ثَریدِ مُرده ریگ


و تو سراغِ درگاهِ ثروتمندانی می شتابی که دیگ های آکنده از غذای چرب و رنگین دارند تا لقمه ای از ترید ناچیز و بی ارزش آنها تناول کنی . [ مرده ریگ = به معنی میراث مردگان ولی غالباََ در مثنوی کنایه از امری پَست و بی مقدار است / ثَرید = ترید ، تلیت / ای دون همت ، به غذاهای جسمانی روی می آوری و از غذاهای معنوی تن می زنی . ]

چربِش اینجا دان که جان فَربِه شود / کارِ نا اومید اینجا بِه شود


این را بدان که غذای چرب و گوارا در آستانۀ منزلِ صاحبدلان پیدا می شود و روح و روان آدمی از آن طعام های معنوی ، رشید و فربه می شود . و کارِ ناامیدان از رحمت الهی در این درگاه سامان می یابد . [ چربش = چربی ، پیه ]

 

دکلمه قصۀ اهل سبا و طاغی کردن نعمت ایشان را

خلاصه زندگینامه مولانا جلال الدین محمد بلخی

سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین  خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …

متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

خلاصه معرفی کتاب مثنوی معنوی مولوی

مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …

متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر سوم – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟