غزل شماره 129 دیوان سعدی شیرازی

شرح و تفسیر غزل شماره 129 دیوان سعدی شیرازی در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

شرح و تفسیر غزل شماره 129 دیوان سعدی شیرازی

شاعر : ابو محمد مصلح بن عبدالله ملقب به سعدی شیرازی

کتاب : دیوان اشعار

قالب شعر : غزل

آدرس شعر : غزل شماره 129 دیوان سعدی شیرازی

غزلیات سعدی
متن کامل ابیات 1 الی 11

1) خسرو آن است که در صحبت او شیرینی است / در بهشت است که هم خوابۀ حورالعینی است

2) دولت آن است که امکان فراغت باشد / تکیه بر بالشِ بی دوست نه بس تمکینی است

3) همه عالَم صنم چین به حکایت گویند / صنم ماست که در هر خَم زلفش چینی است

4) روی اگر باز کند حلقۀ سیمین در گوش / همه گویند که این ماهی و ، آن پروینی است

5) گر منَش دوست ندارم ، همه کس دارد دوست / تا چه ویسی است که در هر طرفش رامینی است ؟

6) سر مویی نظر آخر به کرَم با ما کن / ای که در هر بن موییت دل مسکینی است

7) جز به دیار توام دیده نمی باشد باز / گویی از مِهر تو با هر که جهانم کینی است

8) هر که ماه خُتَن و سرو روانت گوید / او هنوز از قد و بالای تو صورت بینی است

9) بندۀ خویشتنم خوان که به شاهی برسم / مگسی را که تو پرواز دهی ، شاهینی است

10) نامِ سعدی همه جا رفت به شاهدبازی / وِ این نه عیب است ، که در ملّت ما تحسینی است

11) کافر و کفر و ، مسلمان و نماز و ، من و عشق / هر کسی را که تو بینی ، به سَر خود دینی است

شرح و تفسیر غزل شماره 129 دیوان سعدی شیرازی

خسرو آن است که در صحبت او شیرینی است / در بهشت است که هم خوابۀ حورالعینی است


عاشق کامگار کسی است که معشوق خویش را در کنار داشته باشد ، همانند خسرو پرویز که هم صحبتی چون شیرین داشت ، چنین کسی گویی که در بهشت است و هم خوابۀ حوران بهشتی است . [ شیرین = شاهزادۀ ارمنی و معشوقۀ خسرو پرویز است / خسرو = مراد خسرو پرویز ، شاهنشاه ایران از سلسلۀ ساسانیان ، پسر و جانشین هرمز چهارم است . او ایران را به چنان شکوه و جلالی رساند که تا آن زمان در دورۀ ساسانی به خود ندیده بود . داستان عشق او با شیرین ، زبانزدِ شاعران و نویسندگان است / صحبت = مصاحبت و همنشینی / حورالعین = زنان سیاه چشم بهشتی ، زیبا رویی که موی و چشمی سیاه و پوستی سفید دارد و یا زیبا چشمی که سیاهی چشمان او کاملاََ سیاه و سفیدی چشمان او کاملاََ سفید باشد ]

دولت آن است که امکان فراغت باشد / تکیه بر بالشِ بی دوست نه بس تمکینی است


نیکبختی و سعادت آن است که با فراغ بال و آسودگی همراه باشد ، وگرنه تکیه بر اریکۀ قدرت بدون دوست ارزش چندانی ندارد . [ دولت = سعادت و اقبال ، نیکبختی / فراغت = آسایش و آرامش / بالش = بالشت ، مسند ، پشتی ، تکیه و مخدّه مانندی که فراز تخت می نهاده اند و حکّام و فرمانروایان بر آن تکیه می زده اند / تمکین = شوکت و وقار ، جاه و جلال ، قدرت و توانایی ]

همه عالَم صنم چین به حکایت گویند / صنم ماست که در هر خَم زلفش چینی است


تمام مردم دنیا از بت چینی حکایت ها می گویند ، امّا این معشوق ماست که در هر خم زلف خویش چینی ( پیچ و تاب یا کشور چین ) را پنهان کرده است . [ صنم (اوّل) = بت / به حکایت گفتن = به افسانه و داستان گفتن / خم = پیچ و تتاب / صنم (دوم) = منظور معشوق زیبارو که عاشق او را چون بت تا حدّ پرستش می پرستد ]

روی اگر باز کند حلقۀ سیمین در گوش / همه گویند که این ماهی و ، آن پروینی است


اگر معشوق زیباروی ما چهره بگشاید ، در حالی که حلقه ای از سیم در گوش دارد ، همه خواهند گفت که این (روی) مثل ماه و آن (حلقۀ سیمین) همانند خوشۀ پروین است . [ پروین = ثریا ، مجموعه ای از شش یا هفت ستاره کوچک درخشان در صورت فلکی ثور که در ادبیات معمولا آن را به گردنبند یا خوشۀ انگور ( خوشۀ پروین ) تشبیه می کنند . ( فرهنگ اصطلاحات نجومی ) ]

گر منَش دوست ندارم ، همه کس دارد دوست / تا چه ویسی است که در هر طرفش رامینی است ؟


اگر من هم به او عشق نورزم ، کسان دیگر او را دوست خواهند داشت . نمی دانم او چه معشوقی است که در اطرافش عاشقان بسیاری دیده می شوند .

ویس و رامین = از داستانهای کهن ایرانی که در قرن پنجم به وسیلۀ فخرالدین اسعد گرگانی منظوم شد ، بر طبق این اثر ، ویس نخست همسر برادر خود به نام ویرو می شود و سپس با پادشاهی به نام شاه موبد ازدواج می کند ، امّا دل به عشق برادر شوهر خود موسوم به رامین می بندد . باعث این کار دایۀ ویس بود که زنی چاپلوس و مکّار بود و نقش دلّاله داشت . کار آنان به رسوایی می کشد ، امّا هیچ کدام دست از عشق ننگین خود برنمی دارند ، سرانجام پس از مرگ شاه موبد با یکدیگر ازدواج می کنند . در این داستان از جدایی های موقت ویس و رامین ، نامه نوشتن آنها به هم ، جنگ شاه موبد با برادر ، ازدواج رامین به جهت فراموش کردن ویس ، رسیدن نامۀ ویس به رامین و دوباره به سوی ویس رفتن به سبب آن نامۀ پر سوز و گُداز و ماجراهای دیگر سخن می رود (فرهنگ تلمیحات) .

سر مویی نظر آخر به کرَم با ما کن / ای که در هر بن موییت دل مسکینی است


ای محبوبی که در هر تار زلف خویش دل بیچاره ای را اسیر کرده ای ، از روی کرم اندکی هم به ما نظری بیفکن . [ نظر = نگاه ، توجّه و عنایت / کرَم = لطف و بخشش / مسکین = درویش و آنکه هیچ ندارد ، حقیر و ضعیف / سر مو = کنایه از چیز بسیار اندک ، ذرّه ]

جز به دیار توام دیده نمی باشد باز / گویی از مِهر تو با هر که جهانم کینی است


دیدگانم جز برای دیدار تو گشوده نمی شود ، گویی بر اثر مهرورزی با تو ، با هر کس در جهان وجود دارد ، کینه می ورزم . [ دیدار = چهره و صورت / با هر که جهانم = مرا با هر که در جهان هست ]

هر که ماه خُتَن و سرو روانت گوید / او هنوز از قد و بالای تو صورت بینی است


هر کس که تو را به زیبارویان ترک و سرو خوش حرکات مانند کند ، هنوز به ژرفای زیبای ات پی نبرده و ظاهر بینی بیش نیست . [ خُتن = شهری بود در ترکستان چین و یا ترکستان شرقی و گاهی نیز به همۀ ترکستان چین اطلاق شده است که به داشتن آهوی مُشک معروف است (لغت نامه) / صورت بین = ظاهربین ]

بندۀ خویشتنم خوان که به شاهی برسم / مگسی را که تو پرواز دهی ، شاهینی است


مرا بندۀ خویش بدان تا خود را چونان شاهی بلند مرتبه احساس کنم ، زیرا هر مگسی که به دست تو پرورش یابد ، مثل شاهین خواهد بود . [ شاهین = پرنده ای شکاری بسیار جسور و با شهامت که بدآن شکار کنند ]

نامِ سعدی همه جا رفت به شاهدبازی / وِ این نه عیب است ، که در ملّت ما تحسینی است


نامِ سعدی در عشق بازی مشهور شده است ، امّا ما این را برای خود عیبی نمی شماریم ، زیرا عشق بازی در آیین ما نیک است و موجب آراستگی . [ شاهدبازی = معشوقه بازی / ملّت = آیین و روش ، دین / تحسین = نیکوکاری و آراستن ، آفرین ]

کافر و کفر و ، مسلمان و نماز و ، من و عشق / هر کسی را که تو بینی ، به سَر خود دینی است


بی ایمان با کفر ورزیدن و مسلمان با نمازگزاردن ملازمت دارند . و من هم با عشق ورزیدن سرخوشم ، آری ، هر کسی را که مشاهده می کنی به اختیار خویش روشی را برگزیده است . [ به سر خود بودن = به اختیار خود بودن ]

شرح و تفسیر غزل 128                     شرح و تفسیر غزل 130

بخش خالی. برای افزودن محتوا صفحه را ویرایش کنید.

دکلمه غزل شماره 129 دیوان سعدی شیرازی

زندگینامه سعدی شیرازی

افصح المتکلّمین ، مصلح بن عبدالله ملقب به سعدی شیرازی ، یکی از ستارگان قَدَرِ اوّل آسمان شعر و ادب فارسی است . وی به تقریب در سال 606 هجری قمری در شیراز و در خانواده ای که به تعبیر خودش ، همه از عالمان دین بودند ، دیده به جهان گشود . در کودکی پدر را از دست داد و تحت سرپرستی و تربیت جدِ مادریش قرار گرفت …

متن کامل زندگینامه سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

معرفی کتاب دیوان اشعار سعدی شیرازی

در میان آثار منظوم سعدی ، غزل هایش جایگاه ویژه ای دارد . بی تردید بخشی از شهرت سعدی از رهگذر سروده شدن این غزل ها تحقق یافته است . زیرا با مطالعه این سروده هاست که خواننده درمی یابد سعدی در یافته های عاطفی و احساسی خویش را در نهایت فصاحت و بلاغت به نظم کشیده و در اختیار مخاطب قرار داده است .

این غزل ها افزون بر جذابیت و دلفریبی و افزونی که در صورت آنها مشاهده می شود ، در بُعدِ معنایی آینه ای است از افکار انسان دوستانه ، عشق بع هستی و حیات بشری ، عنایت به عوالم روحانی و ماورایی ، تجربه های بشری که سعدی آنها را در سفرهایش و …

متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح غزلهای سعدی – جلد اول و دوم – نوشته دکتر محمدرضا برزگر خالقی و دکتر تورج عقدایی – انتشارات زوّار

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟