چاره کردن سلیمان در احضار تخت بلقیس از سبا

چاره کردن سلیمان در احضار تخت بلقیس از سبا | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

چاره کردن سلیمان در احضار تخت بلقیس از سبا| شرح و تفسیر

شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی

کتاب : مثنوی معنوی

قالب شعر : مثنوی

آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر چهارم ابیات 903 تا 914

نام حکایت : حکایت دیدن درویش جماعت مشایخ را در خواب و درخواست روزی

بخش : 11 از 11 ( چاره کردن سلیمان در احضار تخت بلقیس از سبا )

مثنوی معنوی مولوی

خلاصه حکایت دیدن درویش جماعت مشایخ را در خواب و درخواست روزی

یکی از صاحبدلان می گوید در عالم رویا گروهی از مشایخ را دیدم و از ایشان رزقِ حلال خواستم . آنان مرا به سوی جنگلی در نواحی کوهستانی هدایت کردند و من در آن ناحیه از میوه های شیرین ارتزاق می کردم . بر اثرِ خوردن آن میوه ها چشمه های حکمت و معرفت در قلبم جوشیدن گرفت و هر گاه آن معارف بر زبانم جاری می شد افهام و عقول از شنیدن آن معارفِ بدیع و بِکر واله و حیران می شدند . در این حالت بود که دیدم این کرامتِ الهی در میان خلق الله فاش شد و از افشای آن بیمِ فتنه می رفت . از اینرو از خداوند درخواست کردم که این کرامت را از من بگیرد و در عوض ذوقِ روحانی مرا افزون کند . و …

متن کامل ” حکایت دیدن درویش جماعت مشایخ را در خواب و درخواست روزی ” را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

متن کامل ابیات چاره کردن سلیمان در احضار تخت بلقیس از سبا

ابیات 903 الی 914

903) گفت عفریتی که تختش را به فن / حاضر آرم ، تا تو زین مجلس شدن

904) گفت آصف : من به اسمِ اَعظمش / حاضر آرم پیشِ تو در یک دَمش

905) گر چه عفریت اوستادِ سِحر بود / لیک آن از نفخِ آصِف رُو نمود

906) حاضر آمد تختِ بلقیس آن زمان / لیک ز اصف ، نَه از فنِ عفریتیان

907) گفت : حَمدِالله بر این و صد چنین / که بدیدستم زِ رَبّ العالَمین

908) پس نظر کرد آن سلیمان سویِ تخت / گفت : آری گُول گیری ای درخت

909) پیشِ چوب و ، پیشِ سنگِ نقش کَند / ای بسا گُولان که سرها می نهند

910) ساجد و مسجود از جان بی خبر / دیده از جان جُنبشی ، وَ اندک اثر

911) دیده در وقتی که شد حیران و دَنگ / که سخن گفت و اشارت کرد سنگ

912) نردِ خدمت چون به نامَوضِع بباخت / شیرِ سنگین را شقی ، شیری شناخت

913) از کرَم ، شیرِ حقیقی کرد جُود / استخوانی سوی سگ انداخت زود

914) گفت : گر چه نیست آن سگ بر قِوام / لیک ما را استخوان لطفی ست عام

شرح و تفسیر چاره کردن سلیمان در احضار تخت بلقیس از سبا

گفت عفریتی که تختش را به فن / حاضر آرم ، تا تو زین مجلس شدن


عفریتی به سلیمان گفت : من پیش از آنکه تو از جایگاهت برخیزی و بروی ، تختِ بلقیس را با فنّ سِحر و جادو در اینجا حاضر می کنم . [ اشاره است به آیه 39 سورۀ نَمل « عفریتی از جنیّان گفت : بیآرمش به نزد تو پیش از آنکه از جایگاه ( قضاوت ) خود برخیزی و منم بدان توانا و امین » . عفریت = مشتق از عَفر ( = خاک ، به خاک مالیدن ) به معنی مردِ زشت روی نیرومند است ( مفردات راغب ، ص 351 ) . زمخشری و امام فخر رازی در تفسیر خود در معنی عفریت گفته اند : مردی خبیث و مهیب که پشتِ حریفان را به خاک می رساند ( الکشّاف ، ج 3 ، ص 367 و التفسیر الکبیر ، ج 24 ، ص 197 ) . طبرسی از قول ابن عباس گفته است : عفریت به معنی سرکش و گُربُز است ( مجمع البیان ، ج 7 ، ص 233 ) ]

گفت آصف : من به اسمِ اَعظمش / حاضر آرم پیشِ تو در یک دَمش


آصف گفت : من به کمک اسمِ اعظم تختِ بلقیس را در یک لحظه به حضور تو می آورم . ( اسم اعظم = شرح بیت 142 دفتر دوم ) [ اشاره است به آیه 40 سورۀ نمل « آن که دانشی از کتاب الهی داشت گفت : من آرمش به نزدِ تو پیش از انکه چشم بر هم زنی و چون سلیمان آن تخت را نزدِ خود حاضر دید گفت : این از فضلِ پروردگارِ من است تا بیازماید مرا که آیا شکر گزارم و یا ناسپاسی کنم ؟ و هر که شکر گزارد . شکرگزارِ خویش است و هر که ناسپاسی کند ( باید بداند که ) براستی پروردگارم بی نیاز و کریم است » . غالب مفسران قرآن کریم منظور از آن شخص را در این آیه ، آصف بن برخیا که خواهرزاده و وصیّ سلیمان بود می دانند و عده قلیلی از مفسران می گویند منظور جبرییل و یا خضر بوده است . ابن عربی در فصِ سلیمانی مشروحاََ به کرامت و خرق عادت آصف پرداخته و بیانات عمیقی ایراد کرده است و ی گوید :

آصف بن برخیا که مؤیّد در نزدِ خدا بود . با تکیه بر قدرتِ ملکوتی می توانست در جهان هستی تصرّف کند . از اینرو آصف در تختِ بلقیس تصرّف کرد و صورتِ تخت را در مملکتِ سبا از مادّه اش خلع کرد و آن را در نزدِ سلیمان ایجاد نمود . زیرا انسان کامل مظهر تمام و کمال اسم «فاطر» و «خالق» است و می تواند به اذنِ الهی کلمه خلّاقۀ «کُن» را بگوید و در همان لحظه چیزی موجود شود . بنابراین فضیلتِ آصف بر آن عفریتِ جنّی این بود که آن عفریت می خواست از طریقِ استمداد از تأثیراتِ فلکی و خواص و طبایع اشیاء مادّی ، همانطور که در واقع و نفس الامر وجود داشت به بیت المقدس انتقال دهد . امّا آصف در ماهیّتِ تخت تصرّف کرد و از طریق اعدام و ایجاد ، آن را نزدِ سلیمان حاضر کرد یعنی در یک لحظه تخت را در سبا نابود کرد و در لحظه ای در نزدِ سلیمان ایجاد نمود . جامی در شرح بیانات ابن عربی می گوید : سلیمان قطبِ وقت بود و متصرّف و خلیفه در عالَم بود . و خوارق عادات از اقطاب کم صادر می شود بلکه از نایبان ایشان واقع می شود . ]

گر چه عفریت اوستادِ سِحر بود / لیک آن از نفخِ آصِف رُو نمود


اگر چه عفریت ، استادِ فنِّ سِحر و جادوگری بود . لیکن تختِ بلقیس به مددِ نَفَسِ مبارکّ آصف آورده شد .

حاضر آمد تختِ بلقیس آن زمان / لیک ز اصف ، نَه از فنِ عفریتیان


تخت بلقیس در آن لحظه بوسیلۀ قدرتِ معنوی آصف حاضر شد نه از فنّ سحر و جادوی دیوان .

گفت : حَمدِالله بر این و صد چنین / که بدیدستم زِ رَبّ العالَمین


وقتی که حضرت سلیمان ، تحتِ بلقیس را در مجلسِ خود حاضر دید گفت : حمد و سپاس بر این کار و نعمتهای فراوانی از این نوع که از پروردگار جهانیان دیده ام .

پس نظر کرد آن سلیمان سویِ تخت / گفت : آری گُول گیری ای درخت


پس حضرت سلیمان به تخت نگاهی کرد و گفت : آری ای چوبِ درخت ، تو فقط آدم های احمق را گرفتارِ خود می کنی .

پیشِ چوب و ، پیشِ سنگِ نقش کَند / ای بسا گُولان که سرها می نهند


چه بسا احمقانی که در برابرِ چوب و سنگ های کنده کاری شده و منقوش ، سجده می کنند . [ سنگِ نقش کَند = سنگی که روی آن کنده کاری شده باشد ]

ساجد و مسجود از جان بی خبر / دیده از جان جُنبشی ، وَ اندک اثر


هم سجده کننده از جان بی خبر است و هم سجده شده ، ولیکن آن سجده کننده از جان تنها حرکت و اثری ناچیز دیده است . [ کسی که به بت سجده می کند بدین سبب است که بت را مظهر حق و شفیع خود می داند . و اِلّا صرفاََ به بت سجده نمی کند . چنانکه در آیه 18 سورۀ یونس از قول بت پرستان می گوید : این بت ها شفیعان ما در نزدِ الله هستند . ]

دیده در وقتی که شد حیران و دَنگ / که سخن گفت و اشارت کرد سنگ


آن بت پرست وقتی که از غایتِ اعتقاد به بت ، در هستی بت مست و مدهوش می شود می بیند که آن بتِ سنگی حرف می زند و اشاره می کند . ( دَنگ = احمق ، ابله ) [ لفظ «دیده» در اینجا فعل ماضی است و ضمیر مستتر در آن همان ساجد ( بت پرست ) در بیت قبلی است نه به معنی چشم .

منظور بیت : این از مسلّماتِ روانی است که هر گاه عشق و اعتقاد نسبت به شی ء بی جانی به اعلی درجۀ خود رسد . آدمی آن شی ء بی جان را جاندار و صاحبِ روح می پندارد اشارات او را می بیند و کلماتِ او را می شنود . ]

نردِ خدمت چون به نامَوضِع بباخت / شیرِ سنگین را شقی ، شیری شناخت


آن بت پرست بدبخت چون حسِّ طاعت و عبادت را در محلِ مناسبِ خود بکار نبسته ، شیرِ سنگی را شیرِ واقعی پنداشته است .

از کرَم ، شیرِ حقیقی کرد جُود / استخوانی سوی سگ انداخت زود


شیر حقیقی از روی کرم ، بخشش کرد و فوراََ استخوانی پیشِ سگ انداخت . [ یعنی حضرت حق که وهّابِ عَلَی الاطلاق است . بر مؤمن و کافر عطا می کند و همینکه شخصی بت پرست با اعتقادی جازم و راسخ از بت ، حاجت بخواهد . حاجتِ او را روا می دارد و او را به خواستۀ نازلش می رساند . چنانکه در آیات 18 و 19 سورۀ اِسراء می فرماید : « هر که مطلوب خود را دنیا قرار دهد ما او را به مطلوبش می رسانیم و همچنین کسی که خواهان آخرت باشد و در آن طریق صادقانه بکوشد او را نیز به مطلوبش می رسانیم و سعی اش را مشکور می دانیم » ]

گفت : گر چه نیست آن سگ بر قِوام / لیک ما را استخوان لطفی ست عام


شیر حقیقی فرمود : اگر چه آن سگ ( کافر بت پرست ) در راه مستقیم حرکت نمی کند . ولی بخشیدن استخوان ( مطلوب نازلِ اهلِ دنیا ) از لطف عام ( رحمت واسعه ) ما ناشی می شود . [ زیرا خداوند ربُ الناس و ربُ العالمین است نه فقط ربُ المسلمین . حکایت بعد در تبین همین مطلب آمده است . ]

 

شرح و تفسیر بخش قبل                      شرح و تفسیر حکایت بعد

دکلمه چاره کردن سلیمان در احضار تخت بلقیس از سبا

خلاصه زندگینامه مولانا جلال الدین محمد بلخی

سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین  خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …

متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

خلاصه معرفی کتاب مثنوی معنوی مولوی

مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …

متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر چهارم – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟