شنیدن داود علیه السلام سخن هر دو خصم را | شرح و تفسیر

شنیدن داود علیه السلام سخن هر دو خصم را | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

شنیدن داود علیه السلام سخن هر دو خصم را | شرح و تفسیر

شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی

کتاب : مثنوی معنوی

قالب شعر : مثنوی

آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر سوم ابیات 2376 تا 2414

نام حکایت : حکایت آن شخص که در عهد داود نبی شب و روز دعا می کرد

بخش : 6 از 11 ( شنیدن داود علیه السلام سخن هر دو خصم را )

مثنوی معنوی مولوی

خلاصه حکایت آن شخص که در عهد داود نبی شب و روز دعا می کرد

مردی در زمان حضرت داود (ع) ، پیوسته اینگونه دعا می کرد : « خداوندا رزق و روزیِ بی زحمت و مشقّتی به من عطا فرما » مردم وقتی که دعاهای به ظاهر یاوه و بی اساسِ او را می شنیدند مسخره اش می کردند . ولی او به تَسخُرها وقعی نمی نهاد و همچنان به کارِ دعا و نیایش و درخواستِ روزیِ بی زحمت مشغول بود . تا اینکه روزی غرقِ در دعا بود که گاوی یله ، دوان دوان به درِ خانۀ او آمد و با ضرباتِ شاخِ ستبر و تیزش قفل و بندِ در را شکست و درونِ خانه شد و آن مرد ، بیدرنگ دست و

متن کامل « حکایت آن شخص که در عهد داود نبی شب و روز دعا می کرد » را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید .

متن کامل اشعار شنیدن داود علیه السلام سخن هر دو خصم را

ابیات 2376 الی 2414

2376) چونکه داودِ نبی آمد برون  / گفت : هین چون ست این احوال ؟ چون ؟

2377) مُدّعی گفت : ای نبی الله ، داد / گاوِ من در خانۀ او در فتاد

2378) کُشت گاوم را ، بپرسش که چرا / گاوِ من کُشت او ؟ بیان کن ماجَرا

2379) گفت داودش : بگو ای بوالکرم / چون تلف کردی تو مِلکِ محترم ؟

2380) هین پراکنده مگو ، حُجّت بیار / تا به یکسو گردد این دعویّ و کار

2381) گفت : ای داود ، بودم هفت سال / روز و شب اندر دعا و ، در سؤال

2382) این همی جُستم ز یزدان کای خدا / روزیی خواهم حلال و بی عَنا

2383) مرد و زن بر نالۀ من واقفند / کودکان این ماجَرا را واصف اند

2384) بعدِ این جملۀ دعا و این فغان / گاوی اندر خانه دیدم ناگهان

2385) تو بپرس از هر که خواهی این خبر / تا بگوید بی شکنجه ، بی ضرر

2386) هم هویدا پرس و ، هم پنهان ز خلق / که چه می گفت این گدایِ ژنده دلق ؟

2387) چشمِ من تاریک شد ، نی بهرِ لوت / شادیِ آنکه قبول آمد قنوت

2388) کُشتم آن را تا دهم در شکرِ آن / که دعای من شنود آن غیب دان

2389) گفت داود : این سخن ها را بشو / حُجّتِ شرعی در این دعوی بگو

2390) تو روا داری که من بی حُجّتی / بنهم اندر شهر ، باطل سُنّتی ؟

2391) این که بخشیدت ؟ خریدی ؟ وارثی / رَبع را چون می ستانی ؟ حارثی ؟

2392) کسب را همچون زراعت دان عمو / تا نکاری دخل ، نَبوَد زآنِ تو

2393) کانچه کاری ، بِدرَوی آن ، آنِ توست / ورنه این بیداد ، بر تو شد درست

2394) رَو ، بِده مالِ مسلمان ، کژ مگو / رَو ، بجو وام و ، بده ، باطل مَجو

2395) گفت : ای شه تو همین می گویی ام / که همی گویند اصحابِ ستم

2396) سجده کرد و ، گفت کای دانایِ سوز / در دلِ داود انداز آن فروز

2397) در دلش نِه آنچه تو اندر دلم / اندر افکندی به راز ای مُفضِلم

2398) این بگفت و ، گریه در شد های های / تا دلِ داود بیرون شد ز جای

2399) گفت : هین امروز ای خواهانِ گاو / مُهلتم دِه ، وین دعاوی را مکاو

2400) تا روم من سویِ خلوت در نماز / پُرسم این احوال از دانایِ راز

2401) خوی دارم در نماز ، آن التفات / معنیِ قُرّةُ عَینی فِی الصّلات

2402) روزنِ جانم گشاده ست از صفا / می رسد بی واسطه نامۀ خدا

2403) نامه و باران و نور از روزنم / می فتد در خانه ام ، از معدنم

2404) دوزخ ست آن خانه کآن بی روزن است / اصلِ دین ، ای بنده رَوزَن کردن است

2405) تیشۀ هر بیشه یی کم زن ، بیا / تیشه زن در کندنِ روزن ، هَلا

2406) یا نمی دانی که نورِ آفتاب / عکسِ خورشید برون است از حجاب

2407) نور ، این دانی که حیوان دید هم / پس چه کرّمنا بُوَد بر آدمم ؟

2408) من چو خورشیدم ، درونِ نور غرق / می ندانم خویش از نور ، فرق

2409) رفتنم سویِ نماز و ، آن خَلا / بهرِ تعلیم ست رَه ، مر خلق را

2410) کژ نَهَم ، تا راست گردد این جهان / حَرب خُدعه این بُوَد ای پهلوان

2411) نیست دستوری ، و گر نه ریختی / گَرد از دریایِ راز انگیختی

2412) همچنین می گفت داود این نَسَق / خواست گشتن عقلِ خلقان ، مُحتَرَق

2413) پس گریبانش کشید از پس یکی / که ندارم در یکی اش من شکی

2414) با خود آمد ، گفت را کوتاه کرد / لب ببست و ، عزمِ خلوتگاه کرد

شرح و تفسیر شنیدن داود علیه السلام سخن هر دو خصم را

چونکه داودِ نبی آمد برون  / گفت : هین چون ست این احوال ؟ چون ؟


همینکه حضرت داود نبی (ع) از خلوتخانۀ خود بیرون آمد . از ماجرای صاحب گاو و مردِ فقیر سؤال کرد و گفت : جریان از چه قرار است ؟ ماجرا چیست ؟

مُدّعی گفت : ای نبی الله ، داد / گاوِ من در خانۀ او در فتاد


شاکی گفت : یا حضرت داود ،  من از دستِ کسی که گاوم به خانۀ او رفته ، نزد تو دادخواهی می کنم .

کُشت گاوم را ، بپرسش که چرا / گاوِ من کُشت او ؟ بیان کن ماجَرا


این شخص ، گاوِ مرا کشته . از او سؤال کن که چرا گاوِ مرا کشته است و سپس روی به آم مردِ فقیر کرد و گفت : تو خودت ماوَقع را بازگو کن .

گفت داودش : بگو ای بوالکرم / چون تلف کردی تو مِلکِ محترم ؟


حضرت داود (ع) به آن مردِ فقیر گفت : ای جوانمرد ، بگو ببینم ، چرا مالِ این شخصِ محترم را تلف کردی ؟ ( بوالکرم = صاحب کرم ، بخشنده ، جوانمرد ) [ مصراع دوم را بدین صورت نیز می توان معنی کرد : چرا مالی را که بر تو حرام بود تلف کردی ؟ ]

هین پراکنده مگو ، حُجّت بیار / تا به یکسو گردد این دعویّ و کار


امّا مواظب باش که پراکنده و پریشان ، حرف نزنی یعنی مواظب باش از این شاخ به آن شاخ نپری . و سعی کن دلیل و برهان اقامه کنی تا این مشاجره فیصله یابد .

گفت : ای داود ، بودم هفت سال / روز و شب اندر دعا و ، در سؤال


آن مردِ فقیر گفت : ای داود نبی ، من هفت سال روز و شب در حالِ دعا بودم و از درگاهِ الهی درخواست می کردم .

این همی جُستم ز یزدان کای خدا / روزیی خواهم حلال و بی عَنا


از درگاهِ الهی این درخواست را داشتم که : خدایا من از تو روزی حلال و بدونِ رنج و زحمت می خواهم . [ عَنا = رنج و وشقّت ]

مرد و زن بر نالۀ من واقفند / کودکان این ماجَرا را واصف اند


مرد و زن از ناله و دعایی که کرده ام آگاهی دارند . و حتِی کودکان نیز این ماجرا را تعریف می کنند . [ یعنی این مطلب زبانزدِ خاص و عام است ]

بعدِ این جملۀ دعا و این فغان / گاوی اندر خانه دیدم ناگهان


به دنبالِ این همه دعا و زاری بود که ناگهان گاوی را در میان خانه ام دیدم .

تو بپرس از هر که خواهی این خبر / تا بگوید بی شکنجه ، بی ضرر


تو از هر کسی که میل داری این موضوع را سؤال کن تا بدونِ هیچگونه آزار و زیانی برایت بازگو کند .

هم هویدا پرس و ، هم پنهان ز خلق / که چه می گفت این گدایِ ژنده دلق ؟


هم می توانی این مطلب را از مردم ، بطور علنی سؤال کنی و هم می توانی مخفیانه آن را تحقیق کنی و از آنان بپرسی که این گدای ژنده پوش چه می گفت ؟

چشمِ من تاریک شد ، نی بهرِ لوت / شادیِ آنکه قبول آمد قنوت


ناگهان چشمانم سیاهی رفت . امّا نه به خاطرِ دسترسی به طعمه و لقمه ای آماده . بلکه به سبب شادی و ذوق زدگی فراوان از اینکه دعایم به اجابتِ حق تعالی رسیده است .

کُشتم آن را تا دهم در شکرِ آن / که دعای من شنود آن غیب دان


آن گاو را سَر بریدم تا سپاس گویم خداوندِ دانای به غیب را از اینکه دعایم را اجابت کرد .

حکم کردن داود (ع) بر کشندۀ گاو


گفت داود : این سخن ها را بشو / حُجّتِ شرعی در این دعوی بگو


حضرت داود نبی (ع) گفت : این حرف ها را کنار بگذار و برای اثباتِ ادعایت دلیلِ شرعی اقامه کن . یعنی اینکه می گویی دعا کردم و چنین و چنان شد دلیلِ محکمه پسند نیست .

تو روا داری که من بی حُجّتی / بنهم اندر شهر ، باطل سُنّتی ؟


آیا تو سزاوار می دانی که من در شهر ، سنّتِ باطلی را بدعت بگذارم ؟ [ یعنی به همگان اجازه دهم که با دعا کردن ، اموالِ یکدیگر را به یغما برند . آیا این کار خداپسندانه است ؟ ]

این که بخشیدت ؟ خریدی ؟ وارثی / رَبع را چون می ستانی ؟ حارثی ؟


این گاو را انصافاََ چه کسی به تو بخشید ؟ ( یعنی چه کسی به تو «هبه» کرد ؟ ) آیا خودت خریدی یا وارثِ آنی ؟ آخر برای چه محصول را از آنِ خود می کنی ؟ مگر تو خودت آن را کِشت کرده ای ؟ [ رَبع = اضافه هر چیز مانند آرد و خمیر و دانه ، محصول / حارث = کشاورز ، زارع ]

کسب را همچون زراعت دان عمو / تا نکاری دخل ، نَبوَد زآنِ تو


ای عمو جان ، کار و کسب را نیز باید مانند کشاورزی بدانی ، اگر نکاشته باشی محصولاتِ آن را نمی توانی مالک شوی . ( دَخل = درآمد ، محصول ) [ مناسب است با آیه 39 سورۀ نجم « و برای آدمی نیست جز آنچه کوشد » ]

کانچه کاری ، بِدرَوی آن ، آنِ توست / ورنه این بیداد ، بر تو شد درست


هر آنچه بکاری و درو کنی به تو تعلق دارد و اِلّا شرعاََ ثابت می شود که تو ستم کرده ای . [ مصراع دوم را اینگونه نیز می توان معنی کرد : واِلّا همین حکمِ شرعی که تو آن را بی عدالتی می شماری ، در حق تو درست و مقرر است ( شرح کبیر انقروی ، جزو دوم ، دفتر سوم ، ص 911 ) ]

رَو ، بِده مالِ مسلمان ، کژ مگو / رَو ، بجو وام و ، بده ، باطل مَجو


بنابراین برو مالِ این مسلمان را بده و یاوه گویی مکن . و اگر تمکّنِ مالی نداری باید بروی قرض کنی و حقِ او را بدهی و اینقدر به دنبالِ بیهوده کاری مباش .

گفت : ای شه تو همین می گویی ام / که همی گویند اصحابِ ستم


آن مردِ فقیر گفت : ای پادشاه ، تو نیز همان حرفی را به من می زنی که ستمکاران در حق من می گویند .

تضرّعِ آن شخص از داوری داود (ع)


سجده کرد و ، گفت کای دانایِ سوز / در دلِ داود انداز آن فروز


آن مردِ فقیر سر بر زمین نهاد و به درگاهِ الهی سجده کرد و گفت : ای خدایی که از سوزِ درونِ دل ها آگاهی ، آن اخگر و التهابِ درونی را که در دلِ من است به قلبِ داود نیز القاء فرما . [ چون آن فقیرِ بینوا از سرِ صدق و سوزِ دل دست به دعا برداشت ، خداوند نیز دعای او را به اجابت رسانید . ]

در دلش نِه آنچه تو اندر دلم / اندر افکندی به راز ای مُفضِلم


همان التهاب و سوزی که در دلِ من افکندی ، ای بخشنده ، همان را مخفیانه به قلبِ داود نیز بیفکن . [ مُفضِل = بسیار بخشنده ]

این بگفت و ، گریه در شد های های / تا دلِ داود بیرون شد ز جای


این سخنان را گفت و شروع کرد به های های گریستن و چنان گریست که دلِ حضرت داود (ع) از جای ، بیرون آمد . یعنی بر اثر گریه آن فقیر ، دلش منقلب شد و به حالِ او سوخت .

گفت : هین امروز ای خواهانِ گاو / مُهلتم دِه ، وین دعاوی را مکاو


بنابراین حضرت داود (ع) به صاحبِ گاو گفت : ای که گاو می خواهی . یعنی ای که مدّعی هستی گاوت را او کشته است و اینک آن را مطالبه می کنی . به من امروز را مهلت بده و فعلاََ در صدد مطالبۀ گاوت مباش . [ فعلاََ خواهان این مباش که حقیقتِ مسئله را آشکار کنم . ]

تا روم من سویِ خلوت در نماز / پُرسم این احوال از دانایِ راز


تا من به خلوت خانۀ خود بروم و به نماز مشغول شوم و در حالِ راز و نیاز ، چگونگی این مسئله را از خداوندی که دانای به رازهاست سؤال کنم .

خوی دارم در نماز ، آن التفات / معنیِ قُرّةُ عَینی فِی الصّلات


زیرا من عادت دارم که در نماز توجه کاملی به حق تعالی داشته باشم و اینست معنی « تور چشم من در نماز است » [ اشاره است به حدیثی که شرح آن در بیت 3235 دفتر دوم آمده است ]

روزنِ جانم گشاده ست از صفا / می رسد بی واسطه نامۀ خدا


حضرت داود (ع) گفت : دریچۀ روحِ من به هنگامِ اقامۀ نماز ، گشوده می شود و بر اثر صفای دل ، پیغام و وحی الهی به من می رسد . [ نامۀ خدا = منظور پیغام و وحی الهی است ]

نامه و باران و نور از روزنم / می فتد در خانه ام ، از معدنم


نامۀ پیغام و وحی الهی و بارانِ فیض و انوار تجلّی حضرت حق از معدن و جوهرِ هستی ام به خانۀ وجودم وارد می شود . [ انقروی «معدن» را عبارت از حقیقتِ وجودِ انسان دانسته است ( شرح کبیر انقروی ، جزو دوم ، دفتر سوم ، ص 915 ) اکبرآبادی نیز قریب به همین تفسیر را دارد . وی می گوید : اگر نیک تأمل کنی درمی یابی که حق سبحانه که فرستندۀ نامه و باران و نور است . همین باطن و حقیقتِ شخص است که آن را به «معدن» تعبیر فرموده نه خارجِ حقیقت و غیر ذاتِ شخص ( شرح مثنوی ولی محمد اکبرآبادی ، دفتر سوم ، ص 175 ) . مراد از «باران» فیض الهی است که می توانید به شرح ابیات 2035 تا 2038 دفتر اوّل رجوع کنید . ]

دوزخ ست آن خانه کآن بی روزن است / اصلِ دین ، ای بنده رَوزَن کردن است


آن خانۀ دلی که دریچه ای رو به خورشیدِ تجلّیاتِ الهی ندارد . حقیقتاََ که جهنمی تاریک است . ای بندۀ خدا بدان که اصل و اساس دیانت هم همین است که انسان ، دریچه ای در قلبِ خود به سوی خورشید تجلّیاتِ الهی باز کند . [ منظور از روزن کردن ، رفعِ حجابِ خودی و انانیّت است ( شرح مثنوی ولی محمد اکبرآبادی ، دفتر سوم ، ص 175 ) چنانکه حافظ گوید :

تو خود حجابِ خودی حافظ از میان برخیز / و گرنه در من و معشوق هیچ حایل نیست

تیشۀ هر بیشه یی کم زن ، بیا / تیشه زن در کندنِ روزن ، هَلا


در هر بیشه ای کمتر تیشه بزن . بهوش باش که وقتی می خواهی تیشه ای بزنی ، آن تیشه را در راهِ گشودن دریچه ای به سوی تجلّیات الهی بزن . [ منظور این است که تیشۀ عزم و همّت خود را در جهتِ کسبِ اموال و انباشتن زخارف دنیوی بکار مگیر . بلکه تیشۀ عزم و تلاش خود را در این راه بکار گیر که در قلب و روحت ، دریچه ای به سوی عالَمِ الهی بگشایی ( شرح کبیر انقروی ، جزو دوم ، دفتر سوم ، ص 916 و 917 ) چنانکه مولانا در بیت 982 دفتر اوّل ، سالکان را به حفره کردن زندان جسمانیت تشویق می کند . ]

یا نمی دانی که نورِ آفتاب / عکسِ خورشید برون است از حجاب


گویا تو متوجه نشده ای که انوارِ خورشیدِ طبیعی و محسوس ، انعکاس و پرتوی است از خورشیدِ فروزانِ حقیقت که از حجاب های مادّی و دنیوی بیرون است . [ خوارزمی گوید : ادراکِ شعشعۀ او ( خورشید حقیقت ) کارِ دیدۀ عقلِ مصلحت اندیش نیست ( جواهر الاسرار ، دفتر سوم ، ص 587 ) منظور از خورشیدی که از حجاب ها بیرون است ، حق تعالی است . چنانکه در ابیات 120 تا 122 دفتر اوّل همین منظور بیان شده است . ]

نور ، این دانی که حیوان دید هم / پس چه کرّمنا بُوَد بر آدمم ؟


تو خیال کردی که حقیقتِ نور ، همین نوری است که حیوانات هم می توانند آن را احساس کنند . پس اینکه خدا می فرماید « آدمیزادگان را گرامی داشتیم » چیست ؟ [ اشاره است به آیه 70 سورۀ اِسراء ، که در توضیح آن در شرح بیت 67 دفتر دوم آمده است . ]

من چو خورشیدم ، درونِ نور غرق / می ندانم خویش از نور ، فرق


حضرت داود (ع) می گوید : من همانندِ خورشیدی هستم که در انوارِ تابان ، غرق شده ام و نمی توانم خود را از نورِ حقیقی فرق بگذارم . [ اشاره ای است به فنای وجودِ موهومِ سالک در وجودِ حضرت حق ]

رفتنم سویِ نماز و ، آن خَلا / بهرِ تعلیم ست رَه ، مر خلق را


ظاهراََ از مولانا سؤال شده : قبلاََ از قولِ حضرت داود (ع) گفتی که او چنان در ذاتِ الهی فانی و مستغرق بود که خورشید در انوارِ ساطعه . پس دیگر چه لزومی داشت که حضرت داود (ع) سراغِ نماز برود ؟ مولانا از قول حضرت داود (ع) پاسخ می دهد : رفتن من به سوی نماز و خلوت ، برای این است که به مردم ، راهِ حق را تعلیم دهم . یعنی مردم را به این حقیقت ارشاد کنم که در هر مورد و مشکلی از حق تعالی مدد بگیرید و دل و روحِ خود را با راز و نیاز صیقل دهید .

کژ نَهَم ، تا راست گردد این جهان / حَرب خُدعه این بُوَد ای پهلوان


من به ظاهر کاری کج می کنم تا مردمِ جهان ، راست شوند و به مرتبۀ کمال برسند . یعنی کاری که در سطحِ عامه است من نیز انجام می دهم تا آنان را به راهِ رشد و صلاح سوق دهم . ای دلیر مرد معنی « جنگ ، نیرنگ است » همین است . [ مولانا مانندِ سایرِ عرفای کبار ، نماز را از اهمِ عبادات و نزدیکترین راه به مقام قرب الهی می داند . ( شرح بیت 2770 دفتر دوم ) ]

منظور بیت : اگر من به مقتضای مرتبۀ والایِ خویش با شما رفتار کنم نه کسی از شما سخنم را درک می کند و نه تابِ تحملِ افعالم را دارد و در نتیجه چنان از مردم فاصله می گیرم که هیچکس نمی تواند مرا اُسوه و سرمشقِ خود سازد و آنها نمی توانند به مرتبۀ کمال راه یابند .

حضرت ختمی مرتبت (ص) فرمود « ما پیامبران مأمور شده ایم که در سطحِ فهم و اندیشۀ مردم با آنان سخن بگوییم » ( اصول کافی ، ج 1 ، حدیث 15 ) . مصراع دوم اشاره است به این فرمایشِ حضرت پیامبر (ص) که « جنگ ، نوعی از نیرنگ است » .

نیست دستوری ، و گر نه ریختی / گَرد از دریایِ راز انگیختی


حیف که از جانبِ حق ، اِذن و اجازه ای نیامده بود ، واِلّا حضرت داود (ع) همۀ حقایقِ دریای اسرارِ ربّانی را فاش می کرد . [ گَرد از دریا انگیختن = کنایه از فاش کردن اسرار است ]

همچنین می گفت داود این نَسَق / خواست گشتن عقلِ خلقان ، مُحتَرَق


حضرت داود (ع) بدین سان ، سخنانی بر زبان راند و نزدیک بود عقولِ مردم را بسوزاند . [ نَسَق = نظم و ترتیب ، شیوه ]

پس گریبانش کشید از پس یکی / که ندارم در یکی اش من شکی


در همین حال کسی یقۀ حضرت داود (ع) را از پشت گرفت و کشید و گفت : من در وحدانیّت و یگانگی حضرت حق ، هیچ تردیدی ندارم . [ خلاصه آن مستمع که خود عارفی با کمال بود به حضرت داود (ع) می گوید : عنان از توسن کلام واکش و بیش از این اسرار را فاش مکن . ]

با خود آمد ، گفت را کوتاه کرد / لب ببست و ، عزمِ خلوتگاه کرد


حضرت داود (ع) به خود آمد و کلامش را کوتاه کرد و لب از بیانِ اینگونه سخنان فروبست و آهنگِ خلوتگاهِ خویش کرد . [ در اینجا مولانا احوال و وارداتِ قلبی خود را از زبانِ حضرتِ داود (ع) بیان کرده است ]

شرح و تفسیر بخش قبل                     شرح و تفسیر بخش بعد

دکلمه شنیدن داود علیه السلام سخن هر دو خصم را

خلاصه زندگینامه مولانا جلال الدین محمد بلخی

سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین  خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …

متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

خلاصه معرفی کتاب مثنوی معنوی مولوی

مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …

متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر سوم – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟