باقی قصه ابراهیم ادهم و ترک ملک خراسان

باقی قصه ابراهیم ادهم و ترک ملک خراسان | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

باقی قصه ابراهیم ادهم و ترک ملک خراسان| شرح و تفسیر

شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی

کتاب : مثنوی معنوی

قالب شعر : مثنوی

آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر چهارم ابیات 829 تا 844

نام حکایت : حکایت دیدن درویش جماعت مشایخ را در خواب و درخواست روزی

بخش : 8 از 11 ( باقی قصه ابراهیم ادهم و ترک ملک خراسان )

مثنوی معنوی مولوی

خلاصه حکایت دیدن درویش جماعت مشایخ را در خواب و درخواست روزی

یکی از صاحبدلان می گوید در عالم رویا گروهی از مشایخ را دیدم و از ایشان رزقِ حلال خواستم . آنان مرا به سوی جنگلی در نواحی کوهستانی هدایت کردند و من در آن ناحیه از میوه های شیرین ارتزاق می کردم . بر اثرِ خوردن آن میوه ها چشمه های حکمت و معرفت در قلبم جوشیدن گرفت و هر گاه آن معارف بر زبانم جاری می شد افهام و عقول از شنیدن آن معارفِ بدیع و بِکر واله و حیران می شدند . در این حالت بود که دیدم این کرامتِ الهی در میان خلق الله فاش شد و از افشای آن بیمِ فتنه می رفت . از اینرو از خداوند درخواست کردم که این کرامت را از من بگیرد و در عوض ذوقِ روحانی مرا افزون کند . و …

متن کامل ” حکایت دیدن درویش جماعت مشایخ را در خواب و درخواست روزی ” را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

متن کامل ابیات باقی قصه ابراهیم ادهم و ترک ملک خراسان

ابیات 829 الی 844

829) بر سرِ تختی شنید آن نیک نام / طَقلَقیّ و های و هویی شب ، زِ بام

830) گام های تند بر بامِ سرا / گفت با خود : این چنین زَهره که را ؟

831) بانگ زد بر روزنِ قصر او که : کیست ؟ / این نباشد آدمی ، مانا پری ست

832) سر فرو کردند قومی بُوالعَجَب / ما همی گردیم شب بهرِ عجب

833) هین چه می جویید ؟ گفتند : اُشتران / گفت : اُشتر ، بام بر ، کی جُست ؟ هان ؟

834) پس بگفتندش که تو بر تختِ جاه / چون همی جویی ملاقاتِ اِله ؟

835) خود همان بُد ، دیگر او را کس ندید / چون پری از آدمی شد ناپدید

836) معنی اش پنهان و ، او در پیشِ خلق / خلق کی بینند غیرِ ریش و دلق ؟

837) چون ز چشمِ خویش و خلقان دور شد / همچو عَنقا در جهان ، مشهور شد

838) جانِ هر مرغی که آمد سویِ قاف / جملۀ عالَم ازو لافند ، لاف

839) چون رسید اندر سَبا این نورِ شرق / غُلغُلی افتادر در بلقیس و خلق

840) روح هایِ مُرده جمله پَر زَدَند / مُردگان از گورِ تن سر بَر زَدَند

841) یکدگر را مژده می دادند : هان / نک ندایی می رسد از آسمان

842) ز آن ندا دین ها همی گردند گبز / شاخ و برگِ دل همی گردند سبز

843) از سلیمان آن نَفَس چون نَفخِ صور / مُردگان را وارهانید از قبور

844) مر تو را بادا سعادت بعد از این / این گذشت ، اَللهُ اَعلَم بِالیَقین

شرح و تفسیر باقی قصه ابراهیم ادهم و ترک ملک خراسان

بر سرِ تختی شنید آن نیک نام / طَقلَقیّ و های و هویی شب ، زِ بام


آن مرد نیک نام ( ابراهیم ادهم ) شبی بر تختِ خود آرمیده بود که از جانبِ پشت بامِ کاخِ خود ، صدای طق طق و همهمه ای شنید .

گام های تند بر بامِ سرا / گفت با خود : این چنین زَهره که را ؟


می شنید که بر بامِ خانه اش با گام های محکم راه می روند . او پیشِ خود گفت : کیست که چنین جرأتی پیدا کرده و رویِ بامِ خانۀ من اینگونه راه می رود ؟

بانگ زد بر روزنِ قصر او که : کیست ؟ / این نباشد آدمی ، مانا پری ست


ابراهیم ادهم از پنجرۀ کاخ فریاد زد : این کیست که اینطوری راه می رود ؟ فکر نکنم این شخص ، انسان باشد . گویا جن است . [ مانا = گویا ، مثل اینکه ]

سر فرو کردند قومی بُوالعَجَب / ما همی گردیم شب بهرِ عجب


گروهی از موجوداتِ عجیب سرِ خود را از پشتِ بام پایین آوردند و گفتند : ما در این موقعِ شب در طلب چیزی آمده ایم .

هین چه می جویید ؟ گفتند : اُشتران / گفت : اُشتر ، بام بر ، کی جُست ؟ هان ؟


ابراهیم ادهم به آن موجوداتِ عجیب گفت : به دنبالِ چه می گردید ؟ گفتند : ما در جستجوی شتران هستیم . ابراهیم ادهم گفت : بگویید ببینم تا به حال چه کسی شتر را رویِ بامِ خانه ها جُسته است ؟

پس بگفتندش که تو بر تختِ جاه / چون همی جویی ملاقاتِ اِله ؟


آنان به ابراهیم گفتند : پس تو چگونه بر تختِ پادشاهی نشسته ای و در پی لقایِ خدایی ؟

خود همان بُد ، دیگر او را کس ندید / چون پری از آدمی شد ناپدید


همین بود که از آن به بعد دیگر هیچکس ابراهیم ادهم را اریکه سلطنت ندید و او مانندِ جن و پری از آدمیان ناپدید شد . [ یعنی به سبب همین برخورد بود که ابراهیم ادهم متوجۀ حقیقت شد و دانست که حیاتِ طیبه در ورای تخت سلطنت و سریر حکومت دنیوی است . پس ترکِ ریاساتِ ظاهره کرد و ز آن پس حقیقتِ باطنی و علوِّ مقامِ روحی او از دیدِ مردم پنهان شد . ]

* یکی از شارحان این بیت را اینگونه معنی کرده است « این حرف را زدند و دیگر کسی آنان را ندید … » این معنی صحیح نیست زیرا از اوّل هم کسی آنان را ندیده بود بلکه ظهورِ آنان به صورت کشفِ مثالی بود و این کشف فقط برای ابراهیم ادهم حاصل شده بود . در بیت بعد این معنا تأکید می شود *

معنی اش پنهان و ، او در پیشِ خلق / خلق کی بینند غیرِ ریش و دلق ؟


هر چند ابراهیمِ ادهم ظاهراََ در میانِ مردم حاضر بود امّا بر حسبِ باطن از آنان پنهان بود . زیرا عوام الناس به جز ریش و خرقه چه می توانند ببینند ؟ [ عامه مردم فقط به صورتِ ظاهر نگاه می کنند و از کشفِ باطن عاجزند . ]

چون ز چشمِ خویش و خلقان دور شد / همچو عَنقا در جهان ، مشهور شد


چونکه ابراهیم از چشمِ خودی و بیگانه دور و ناپدید شد . مانندِ عنقا در این جهان شهرت یافت . [ غنقا = شرح بیت 54 دفتر دوم ، یعنی همانطور که عنقا در میان مردم مشهور است و ذاتش پنهان . ابراهیم نیز در ظاهر برای مردم شناخته شده بود ولی حقیقتِ باطنی او از آنان مستور بود و کسی نمی توانست او را بشناسد . / چون ز چشم خویش و خلقان دور شد = هم به این معنی است که از چشم خویشان و بیگانگان پنهان شد . و معنی عرفانی آن نیز اینست : ابراهیم ادهم چنان به مرتبۀ فنا رسید که هستی موهوم و مجازی اش نیز محو شد و تمام رسوم و آثار انانیّت از او رخت بربست . ]

جانِ هر مرغی که آمد سویِ قاف / جملۀ عالَم ازو لافند ، لاف


روح هر پرنده ای که به سوی کوهِ قاف به پرواز درآمد جمیعِ خلایق جهان در بارۀ او سخن می گویند و او را می ستایند و لافِ وجودِ او را می زنند . ( قاف = شرح بیت 54 وفتر دوم ) [ هر سالکی که به سوی قافِ قربِ حق حرکت کند و منازل سلوک را درنوردد ، مردم در بارۀ او حرف ها می زنند . ]

چون رسید اندر سَبا این نورِ شرق / غُلغُلی افتادر در بلقیس و خلق


همینکه این نورِ تابان به سرزمینِ سبا رسید . در جانِ بلقیس و مردم آن سرزمین غلغله ای افتاد . ( شرق = برآمدن آفتاب ، تابیدن آفتاب ، مشرق ، جای برآمدن آفتاب ) [ وجه دیگر مصراع اوّل : حضرت سلیمان (ع) که مشرق خورشیدِ حقیقی است . وقتی نور حقیقتش به مملکت بلقیس رسید … ( شرح کبیر انقروی ، جزو اوّل ، دفتر چهارم ، ص 330 ) . توضیح قوم سبا را در حکایت اهل سبا بخوانید . ]

روح هایِ مُرده جمله پَر زَدَند / مُردگان از گورِ تن سر بَر زَدَند


همۀ ارواحِ مُرده به سببِ مشاهدۀ آن نورِ هدایت به پرواز درآمدند . یعنی همۀ دل مُردگان و کسانی که از نظرِ معنوی فاقدِ حیات بودند زنده و با نشاط شدند و آن دل مُردگان از گورِ جسم و جسمانیّت سر بیرون آوردند .

یکدگر را مژده می دادند : هان / نک ندایی می رسد از آسمان


آن مردم که تازه با نورِ هدایت آشنا شده بودند به یکدیگر چنین مژده می دادند : بهوش باشید که اینک از آسمان ندایی به گوشِ جان می رسد .

ز آن ندا دین ها همی گردند گبز / شاخ و برگِ دل همی گردند سبز


بر اثرِ آن ندای الهی ، دین و ایمانِ مردم بالنده و استوار می گردد و شاخ و برگ دل ها سرسبز می شود . [ گبز = قوی ، ستبر ]

از سلیمان آن نَفَس چون نَفخِ صور / مُردگان را وارهانید از قبور


آن نَفَسی که از طرفِ سلیمان می آمد یعنی آن ندایی که از جانبِ سلیمان به گوشِ جانِ مردمِ سبا می رسید مانندِ دمیدن اسرافیل ، مُرده دلان را از گورِ ابدان و اجسام می رهانید . [ نفخِ صور = شرح بیت 2079 دفتر اوّل ]

مر تو را بادا سعادت بعد از این / این گذشت ، اَللهُ اَعلَم بِالیَقین


ای طالبِ حقیقت ، این مطلب تمام شد و امیدوارم از این به بعد تو به سعادتِ حقیقی برسی ، خداوند به یقین داناتر است . [ این گذشت = شاید اشاره باشد به سپری شدن ماجرای سلیمان و بلقیس و این که حوادث می گذرد امّا تو باید از آنها عبرت بگیری . و یا ممکن است اشاره باشد به پایان یکی از مجالس مثنوی خوانی مولانا . ]

شرح و تفسیر بخش قبل                    شرح و تفسیر بخش بعد

دکلمه باقی قصه ابراهیم ادهم و ترک ملک خراسان

خلاصه زندگینامه مولانا جلال الدین محمد بلخی

سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین  خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …

متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

خلاصه معرفی کتاب مثنوی معنوی مولوی

مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …

متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر چهارم – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟