شرح و تفسیر غزل شماره 38 دیوان حافظ شیرازی

شرح و تفسیر غزل شماره 38 دیوان حافظ شیرازی در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

شرح و تفسیر غزل شماره 38 دیوان حافظ شیرازی

شاعر : شمس الدین محمد حافظ شیرازی

کتاب : دیوان اشعار

قالب شعر : غزل

آدرس شعر : شرح و تفسیر غزل شماره 38 دیوان حافظ شیرازی

دیوان حافظ شیرازی
متن کامل ابیات 1 الی 8

1) بی مهرِ رُخت روزِ مرا نور نمانده ست / وز عُمر مرا جز شبِ دِیجور نمانده ست

2) هنگامِ وداعِ تو ز بس گریه که کردم / دور از رُخِ تو چشمِ مرا نور نمانده ست

3) می رفت خیالِ تو ز چشمِ من و می گفت / هیهات از این گوشه که معمور نمانده ست

4) وصلِ تو اجل را ز سرم دور همی داشت / از دولتِ هجرِ تو کنون دور نمانده ست

5) نزدیک شد آن دَم که رقیبِ تو بگوید / دور از رُخت این خستۀ رنجور نمانده ست

6) صبر است مرا چارۀ هجران تو لیکن / چون صبر توان کرد که مقدور نمانده ست

7) در هجرِ تو گر چشمِ مرا آب روان است / گو خون جگر ریز که معذور نمانده ست

8) حافظ ز غم از گریه نپرداخت به خنده / ماتم زده را داعیه سُور نمانده ست

 

 

 

شرح و تفسیر غزل شماره 38 دیوان حافظ شیرازی

بی مهرِ رُخت روزِ مرا نور نمانده ست / وز عُمر مرا جز شبِ دِیجور نمانده ست


بدون خورشیدِ رُخت ، روز من دیگر روشنایی و نور ندارد . یعنی روزم چون شب تار است و از عمرم هم جز شبِ تاریک چیزی برایم باقی نمانده است . یعنی در فراقِ جانان ، عالَم در نظرم تیره و تار است . [ مهر = در این بیت به معنای خورشید است / دیجور = تاریک ]

هنگامِ وداعِ تو ز بس گریه که کردم / دور از رُخِ تو چشمِ مرا نور نمانده ست


هنگامی که وداع می کردی از بس گریه کردم . از کثرت گریه ، دور از رُخِ تو چشمم بی نور شده است . یعنی خداوند رُخِ تو را از بی شدن محافظت کند . چشم من که از بسیاریِ گریه کم نور شده است . [ هنگام = وقت / وداع = تودیع / دور از رِخِ تو = این عبارت را در مقام دعا گویند ، دور از دوستان ]

می رفت خیالِ تو ز چشمِ من و می گفت / هیهات از این گوشه که معمور نمانده ست


خیالت که داشت از چشمم می رفت می گفت : حیف از گوشۀ چون این که خراب شده است . یعنی سلامت و رونق خود را از دست داده است . حاصل کلام اینکه : چشمم از بسیاری گریه و این سیل اشک خراب شد و خیالت نتوانست در جای غیرِ آباد قرار بگیرد . پس کوچ کرد و رفت و در خالی که می رفت ، می گفت : افسوس که گوشۀ لطیفی چون این خراب شده است . [ معمور نمانده است = خراب شده است ]

وصلِ تو اجل را ز سرم دور همی داشت / از دولتِ هجرِ تو کنون دور نمانده ست


وصل تو مرگ را از من دور کرده بود اما از دولت فراقت حالا دیگر اجل از من دور نیست . یعنی مرگم نزدیک شده . حاصل اینکه : من زندۀ وصلِ تو بودم حالا که دیگر وصلت برایم میسر نیست و من مبتلا به هجرانت گشته ام پس مرگ برایم لازم است . [ اجل = مدّتِ هر چیز / دور نمانده است = نزدیک است ]

نزدیک شد آن دَم که رقیبِ تو بگوید / دور از رُخت این خستۀ رنجور نمانده ست


وقت آن است که رقیب گوید : دور از تو آن خستۀ رنجور دیگر زنده نیست یعنی مرده است . [ نزدیک = در این بیت به معنای یقین است / دَم = وقت / دور از دَرت = این عبارت هم در مقام دعا آمده ]

صبر است مرا چارۀ هجران تو لیکن / چون صبر توان کرد که مقدور نمانده ست


چارۀ هجران تو برایم صبر است . یعنی در هجران تو به جز صبر چاره ای ندارم . اما چگونه می توانم صبر کنم که مقدور نمانده است . حاصل کلام : چارۀ هجران صبر می باشد اما برای صبر کردن مجالی نمانده است .

در هجرِ تو گر چشمِ مرا آب روان است / گو خون جگر ریز که معذور نمانده ست


در فراق تو اگر آب چشم من یعنی اشکِ چشمم تمام شود . به طریق خطاب عام می گوید : بگو خون جگر بریز که جای عذر نمانده است . یعنی برای ریختن خونِ جگر هیچ گونه جای عذری باقی نمانده است و باید ریخت .

حافظ ز غم از گریه نپرداخت به خنده / ماتم زده را داعیه سُور نمانده ست


حافظ ، از غم و غصه و گریه ، مقید خنده نشد . زیرا کسی که عزادار باشد . برای او جای شادی و سرور نمی ماند . یعنی برای حافظ ، باعثِ سرور نمانده است .  یعنی حافظ از کثرت غم و غصه در حکم ماتم زده ای است که هیچگونه شادی و سرور برای او مفهوم ندارد . [ نپرداخت = مقید نشد / ماتم زده = عزادار / داعیه = باعث / سور = جشن ، در اینجا یعنی شادی ]

دکلمه غزل شماره 38 دیوان حافظ شیرازی

دکلمه غزل شماره 38 دیوان حافظ شیرازی

زنگینامه شمس الدین محمد حافظ شیرازی

به اتفاق تذکره نویسان لقب اصلی او شمس الدین است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست برمی آید :

به سوی جنت اعلی روان شد / فرید عهد ، شمس الدین محمد

نویسنده مقدمۀ دیوان حافظ او را «شمس الملة و الدین» یاد کرده و یکی از دیوانهای چاپی حافظ «شمس الدین والدنیا» نوشته ، بدیهی است که لقب او همان شمس الدین بوده و «ملت» و «دنیا» زائد است .

پس از وفات او اهلِ ذوق و عرفان وی را با القاب ذیل خوانده و ستوده اند .

بلبل شیراز ، لسان الغیب ، خواجۀ عرفان ، خواجه شیراز ، ترجمان الحقیقت ، کاشف الحقایق ، ترجمان الاسرار ، مجذوب سالک ، ترجمان السان و غیره . نام وی به اتفاق همه صاحبان تذکره ، محمد است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست ، تایید می شود .

یگانه سعدی ثانی ، محمدِ حافظ / از این سراچه فانی به دارِ راحت رفت

تخلص خواجه ، حافظ است . و …

متن کامل زندگینامه شمس الدین محمد حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

معرفی کتاب دیوان اشعار حافظ شیرازی

ا

متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح سودی بر حافظ – جلد اول – ترجمۀ عصمت ستارزاده – انتشارات نگاه

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟