شرح و تفسیر غزل شماره 139 دیوان سعدی شیرازی در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
شرح و تفسیر غزل شماره 139 دیوان سعدی شیرازی
شاعر : ابو محمد مصلح بن عبدالله ملقب به سعدی شیرازی
کتاب : دیوان اشعار
قالب شعر : غزل
آدرس شعر : غزل شماره 139 دیوان سعدی شیرازی
1) دلم از دست غمت دامن صحرا بگِرفت / غمت از سَر نَنَهم ، گر دلت از ما بگِرفت
2) خال مُشکین تو از بنده چرا در خط شد ؟ / مگر از دود دلم روی تو سَودا بگِرفت
3) دوش چون مشعلۀ شوق تو بگرفت وجود / سایه ای در دلم انداخت که صد جا بگرفت
4) به دَم سرد سحرگاهی من بازنشست / هر چراغی که زمین از دل صهبا بگرفت
5) الغیاث ، از منِ دل سوخته ای سنگین دل / در تو نگرفت ، که خون در دل خارا بگرفت
6) دل شوریدۀ ما عالَم اندیشۀ ماست / عالَم از شوق تو در تاب ، که غوغا بگرفت
7) برِبود انده تو صبرم و نیکو برِبود / بگِرفت انده تو جانم و زیبا بگرفت
8) دل سعدی همه زَایّام تو پرهیزد / سَر زلف تو ندانم به چه یارا بگرفت ؟
دلم از دست غمت دامن صحرا بگِرفت / غمت از سَر نَنَهم ، گر دلت از ما بگِرفت
غمت باعث شد که دلم دست به دامن صحرا شود و بدآن پناه برد ، امّا اگر چه دلت از ما ملول شد ، غمت را از سَر بیرون نمی کنم . [ دامن چیزی گرفتن = کنایه از توجّه به چیزی کردن و به آن پرداختن / دل گرفتن = کنایه از غمگین و اندوهناک شدن ، بی میل و رغبت گشتن ]
خال مُشکین تو از بنده چرا در خط شد ؟ / مگر از دود دلم روی تو سَودا بگِرفت
چرا خال سیاه تو از من رنجی به دل گرفت ؟ همانا به این دلیل است که دود آتش دلم این سیاهی خال را در چهرۀ تو به وجود آورده است . [ مُشک = ماده ای است سیاه رنگ که در زیرِ شکم جنس نرِ آهوی خُتن قرار دارد و بسیار خوشبو و معطر است / مُشکین = سیاه و خوشبو مانند مُشک / مگر = همانا ، به درستی / دود دل = آه دل / سودا = سیاه / در خط شدن = کنایه از بی قرار و متغیّر و آزرده شدن ]
دوش چون مشعلۀ شوق تو بگرفت وجود / سایه ای در دلم انداخت که صد جا بگرفت
دیشب هنگامی که اشتیاق تو مثل مشعلی تمتم وجودم را روشن کرد ، آنچنان دلم را زیر سلطۀ نور خویش قرار داد که صد جای آن را به آتش کشید . [ دوش = دیشب / شوق = اشتیاق و آرزومندی و آن جَستن دل است برای دیدن معشوق ، در نزد عارفان آتشی است که خداوند در دل اولیای خود قرار می دهد / سایه افکندن = کنایه از توجّه و عنایت کردن ]
به دَم سرد سحرگاهی من بازنشست / هر چراغی که زمین از دل صهبا بگرفت
آه سرد سحرگاهی من هر چراغی را که زمین از سرخی شراب برافروخته بود ، خاموش کرد . [ صهبا = شراب انگوری ، شرابی که مایل به سرخی باشد (لغت نامه) / دم سرد = کنایه از آه حسرت / چراغ از دل صهبا گرفتن = درخشان شدن جام از صهبا ]
الغیاث ، از منِ دل سوخته ای سنگین دل / در تو نگرفت ، که خون در دل خارا بگرفت
ای بی رحم سنگدل ، به فریاد من دل سوخته برس ، زیرا همین فریادهای من که در تو اثری ندارد ، در دل سنگ سخت اثر کرد و آن را خون کرد و آن خون به شکل لاله از درون سنگ بیرون زد . [ الغیاث = پناه می خواهم و دادرسی می جویم / گرفتن = اثر کردن / خارا = نوعی سنگ سخت و سیاه که مظهر سرسختی است / دل سوخته = کنایه از مصیبت رسیده و اندوهناک ، آزرده خاطر و پریشان و ستمدیده / سنگین دل = کنایه از بی رحم و سخت دل و جفاکار ، معشوق و محبوب / خون در دل خارا گرفتن = کنایه از سنگ سختی چون خارا را دچار رنج و غصّه کردن ]
دل شوریدۀ ما عالَم اندیشۀ ماست / عالَم از شوق تو در تاب ، که غوغا بگرفت
دنیای تفکّر و اندیشۀ ما این دل شوریده ای است که از عشق تو به دست آورده ایم ، ولی دنیا در اثر غوغایی که عشقت در آن بر پا کرده ، از شوق و شور پر تب و تاب گشته است . [ شوریده = پریشان و درهم و سرگشته / غوغا = فریاد و فغان ، شور و مشعله / در تاب بودن عالم = کنایه از ناآرام بودن و در رنج بودن عالم ]
برِبود انده تو صبرم و نیکو برِبود / بگِرفت انده تو جانم و زیبا بگرفت
غم تو صبر از دلم ربود و چه خوب شد که در اثر عشق تو بی تاب شدم . غم تو با زیبایی و شکوه جانم را تسخیر کرد . [ زیبا = زیبنده و نیکو و خوب ]
دل سعدی همه زَایّام تو پرهیزد / سَر زلف تو ندانم به چه یارا بگرفت ؟
دل سعدی همواره از روزهای بلا و گرفتاری بر حذر می ماند ، نمی دانم با کدام توانایی تن به بلای عشق داد و به سر زلف تو چنگ زد ؟ ( یعنی سر زلف تو بلا و گرفتاری است ) . [ یارا = از مصدر یارستن به معنی قدرت و توانایی ]
افصح المتکلّمین ، مصلح بن عبدالله ملقب به سعدی شیرازی ، یکی از ستارگان قَدَرِ اوّل آسمان شعر و ادب فارسی است . وی به تقریب در سال 606 هجری قمری در شیراز و در خانواده ای که به تعبیر خودش ، همه از عالمان دین بودند ، دیده به جهان گشود . در کودکی پدر را از دست داد و تحت سرپرستی و تربیت جدِ مادریش قرار گرفت …
متن کامل زندگینامه سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
در میان آثار منظوم سعدی ، غزل هایش جایگاه ویژه ای دارد . بی تردید بخشی از شهرت سعدی از رهگذر سروده شدن این غزل ها تحقق یافته است . زیرا با مطالعه این سروده هاست که خواننده درمی یابد سعدی در یافته های عاطفی و احساسی خویش را در نهایت فصاحت و بلاغت به نظم کشیده و در اختیار مخاطب قرار داده است .
این غزل ها افزون بر جذابیت و دلفریبی و افزونی که در صورت آنها مشاهده می شود ، در بُعدِ معنایی آینه ای است از افکار انسان دوستانه ، عشق بع هستی و حیات بشری ، عنایت به عوالم روحانی و ماورایی ، تجربه های بشری که سعدی آنها را در سفرهایش و …
متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
- شرح غزلهای سعدی – جلد اول و دوم – نوشته دکتر محمدرضا برزگر خالقی و دکتر تورج عقدایی – انتشارات زوّار