شرح و تفسیر غزل شماره 31 دیوان حافظ شیرازی در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
شرح و تفسیر غزل شماره 31 دیوان حافظ شیرازی
شاعر : شمس الدین محمد حافظ شیرازی
کتاب : دیوان اشعار
قالب شعر : غزل
آدرس شعر : شرح و تفسیر غزل شماره 31 دیوان حافظ شیرازی
1) آن شب قدری که گویند اهلِ خلوت امشب است / یا رب این تاثیر دولت در کدامین کوکب است
2) تا به گیسوی تو دست ناسزایان کم رسد / هر دلی از حلقه ای در ذکر یارب یارب است
3) کشته چاه زنخدان توام کز هر طرف / صد هزارش گردن جان زیر طوق غبغب است
4) شهسوار من که مه آیینه دار روی اوست / تاج خورشید بلندش خاک نعل مرکب است
5) عکس خوی بر عارضش بین کآفتاب گرم رو / در هوای آن عرق تا هست هر روزش تب است
6) من نخواهم کرد ترک لعل یار و جام می / زاهدان معذور داریدم که اینم مذهب است
7) اندر آن ساعت که بر پشتِ صبا بندد زین / با سلیمان چون برانم من که مورم مرکب است
8) آن که ناوک بر دل من زیر چشمی می زند / قوت جان حافظش در خنده زیر لب است
9) آب حیوانش ز منقار بلاغت می چکد / زاغ کلک من بنامیزد چه عالی مشرب است
آن شب قدری که گویند اهلِ خلوت امشب است / یا رب این تاثیر دولت در کدامین کوکب است
آن شبِ قدری که اهلِ خلوت از آن تعریف می کنند . همین امشب است . عجبا ، این تاثیر دولت منسوب به کدام کوکب است . [ کوکب = ستاره ]
_ کانه شبی به خواجه ، وصلت جانان دست داده است که از تاثیر طالع خود تعجب کرده و می فرماید : یارب یان سعادت عظمی از تاثیر کدام ستاره است که این دولت را هرگز از طالعم امیدوتر نبودم .
تا به گیسوی تو دست ناسزایان کم رسد / هر دلی از حلقه ای در ذکر یارب یارب است
برای اینکه دست نالایقان به گیسویت نرسد . هر دل و یا هر دلی در حلقه ای در ذکر یارب است . یعنی برای اینکه دست اغیار به گیسویت نرسد تمام دل های واقع در حلقه های گیسویت یارب یارب گفته و دست تضرع و نیاز به درگاه خداوند بلند می کنند . [ ناسزایان = جمع ناسزا به معنی نالایق . حلقه = به اجتماع دایره ای انسان و غیر انسان گویند ]
کشته چاه زنخدان توام کز هر طرف / صد هزارش گردن جان زیر طوق غبغب است
کشته و هلاک چاهِ زنخدان تو هستم . که از هر جانب گردن صد هزار جان در زیر چنبر غبغب او است . یعنی غبغب به جانان به قدری حُسن و لطاقت داده که هر بیننده اسیر و مبتلای آن می شود . [ زنخدان = زقن و چانه را گویند . طوق = چنبر . غبغب = گوشت زیر چانه که تقریباََ به شکل توپ ، گرد است و مراد از طوق غبغب ، کروی بودن غبغب است ]
شهسوار من که مه آیینه دار روی اوست / تاج خورشید بلندش خاک نعل مرکب است
شهسوار من که من آیینه دار او است . یعنی ملازم خدمتش است . تاج خورشید بلند ، خاک نعل اسب او است . یا خاک نعل اسب او ، تاج خورشید بلند است . یعنی مقام و مرتبۀ جانان به قدری بلند است و عالی که خدمتکارش ماه است و کنیزش خورشید .
عکس خوی بر عارضش بین کآفتاب گرم رو / در هوای آن عرق تا هست هر روزش تب است
بر روی پاک جانان عکس عرق را ببین . که خورشید تندرو از آرزوی این عرق هر روز تب می کند . یعنی از کمال لطافت و صفای روی جانان ، عکس عرقی که هنوز در منبعش بوده و از مسامات صورت بیرون نیامده است . در ظاهر بشره ببین که آفتاب گرم به هوای تماشای آن و در آرزوی دیدنش هر روز چون محکوم می لرزد . [ خوی = عرق . گرم رو = تندرو ]
من نخواهم کرد ترک لعل یار و جام می / زاهدان معذور داریدم که اینم مذهب است
من کسی نیستم که لب یار و جام می را ترک کنم . ای زاهدان معذورم بدارید که این است مذهب من . یعنی عمرم اینطور گذشته و به کار معتاد شده ام و ترک عادت بسیار مشکل است . [ لعل یار = مراد لب یار است ]
اندر آن ساعت که بر پشتِ صبا بندد زین / با سلیمان چون برانم من که مورم مرکب است
در میان آن سوارانی که بادِ صبا را زین کرده و سوار می شوند . مگر من می توانم با حضرت سلیمان هم عنان باشم که مرکبِ من مورچه است . یعنی صاحبان حُسن و جمال که حتی قادرند با زیبایی خود چیز غیر موجود را موجود کنند . مگر من می توانم میان آنان با جانان هم عنان باشم که در دست سرمایه ای به قدر مورچه هم ندارم .
آن که ناوک بر دل من زیر چشمی می زند / قوت جان حافظش در خنده زیر لب است
آن جانان که به دلم زیر چشمی یعنی نهانی تیر غزه می زند . غذای روح حافظ در تبسم روح است . یعنی نهانی نظر انداختن و تبسمش به روحِ حافظ حیات می بخشد . [ ناوک = تیر . زیر چشمی = نهانی . قوت جان = غذای روح . خنده زیر لب = تبسم ]
آب حیوانش ز منقار بلاغت می چکد / زاغ کلک من بنامیزد چه عالی مشرب است
بارک الله به زاغِ قلمِ من چه مشرب عالی است که از منقار بلاغتش آب حیات می چکد . غرض شاعر ، توصیف بلاغت خویش است و اسناد آن به قلم ، مجازی است . [ آب حیوان = آب حیات . منقار = دماغ پرندگان را گویند . کلک = قلم . بنامیزد = کلمه تحسین است به معنای بارک الله ]
دکلمه غزل شماره 31 دیوان حافظ شیرازی
به اتفاق تذکره نویسان لقب اصلی او شمس الدین است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست برمی آید :
به سوی جنت اعلی روان شد / فرید عهد ، شمس الدین محمد
نویسنده مقدمۀ دیوان حافظ او را «شمس الملة و الدین» یاد کرده و یکی از دیوانهای چاپی حافظ «شمس الدین والدنیا» نوشته ، بدیهی است که لقب او همان شمس الدین بوده و «ملت» و «دنیا» زائد است .
پس از وفات او اهلِ ذوق و عرفان وی را با القاب ذیل خوانده و ستوده اند .
بلبل شیراز ، لسان الغیب ، خواجۀ عرفان ، خواجه شیراز ، ترجمان الحقیقت ، کاشف الحقایق ، ترجمان الاسرار ، مجذوب سالک ، ترجمان السان و غیره . نام وی به اتفاق همه صاحبان تذکره ، محمد است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست ، تایید می شود .
یگانه سعدی ثانی ، محمدِ حافظ / از این سراچه فانی به دارِ راحت رفت
تخلص خواجه ، حافظ است . و …
متن کامل زندگینامه شمس الدین محمد حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
ا
متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
- شرح سودی بر حافظ – جلد اول – ترجمۀ عصمت ستارزاده – انتشارات نگاه