شرح و تفسیر غزل شماره 3 دیوان سعدی شیرازی در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
شرح و تفسیر غزل شماره 3 دیوان سعدی شیرازی
شاعر : ابو محمد مصلح بن عبدالله ملقب به سعدی شیرازی
کتاب : دیوان اشعار
قالب شعر : غزل
آدرس شعر : شرح و تفسیر غزل شماره 3 دیوان سعدی شیرازی
1) رویِ تو خوش می نماید آینۀ ما / کآینه پاکیزه است و روی تو زیبا
2) چون مِی روشن در آبگینۀ صافی / خویِ جمیل از جمالِ رویِ تو پیدا
3) هر که دَمی با تو بود یا قدمی رفت / از تو نباشد به هیچ روی ، شکیبا
4) صیدِ بیابان سَر از کمند بپیچد / ما همه پیچیده در کمندِ تو عمدا
5) طایرِ مسکین که مِهر بست به جایی / گر بکُشندش نمی رود به دگر جا
6) غیرتم آید شکایت از تو به هر کس / دردِ اَحبّا نمی برم به اَطبّا
7) برخیِ جانت شوم ، که شمعِ افق را / پیش بمیرد چراغدانِ ثریّا
8) گر تو شکرخنده آستین نفِشانی / هر مگسی طوطی ای شوند شکرخا
9) لعبتِ شیرین اگر تُرش ننِشیند / مدّعیانش طمع کنند به حلوا
10) مردِ تماشای باغِ حُسنِ تو سعدی است / دست ، فرومایگان بَرند به یغما
رویِ تو خوش می نماید آینۀ ما / کآینه پاکیزه است و روی تو زیبا
ما به سان آینه ای هستیم که چهره تو را به خوبی باز می تابیم . زیرا آینۀ ما ، صاف و پاکیزه و چهره تو زیبا و نمودنی است . [ نمودن = نشان دادن ] دراین بیت ما ، به آینه تشبیه شده است .
چون مِی روشن در آبگینۀ صافی / خویِ جمیل از جمالِ رویِ تو پیدا
همانطور که میِ بی غش و روشن از درونِ شیشۀ صافی به خوبی نمایان می گردد . خصائلِ پسندیده تو نیز از زیبایی چهره ات آشکارا متجلّی است . [ میِ روشن = شراب صاف و بی دُرد / آبگینه = شیشه / خویِ جمیل = خصلت و خُلقِ پسندیده / جمال = زیبایی و نیکویی ] . در این بیت ، خوی زیبای معشوق در حالی که از جمال او نمایان است ، به میِ روشن در آبگینۀ صافی ، تشبیه شده است .
هر که دَمی با تو بود یا قدمی رفت / از تو نباشد به هیچ روی ، شکیبا
هر کس لحظه ای با تو به سر برد و یا به اندازه گامی با تو همراه باشد ، از آن پس به هیچ حال تابِ شکیبایی نخواهد داشت . [ به هیچ روی = به هیچ وجه ]
صیدِ بیابان سَر از کمند بپیچد / ما همه پیچیده در کمندِ تو عمدا
هیچ حیوانِ شکاری ای پذیرای کمند نمی شود و سر از آن می پیچد . اما ما صیدِ رامی هستیم که به عمد ، خود را در کمند تو اسیر می کنیم . یعنی ما مشتاقانه و آگاهانه اسیر توایم . [ صید = شکار ، آنچه بگیرند از وحش و جز آن / عمدا = از روی قصد و نیت ، به طور ارادی و اختیاری ]
طایرِ مسکین که مِهر بست به جایی / گر بکُشَندش نمی رود به دگر جا
پرنده مسکین وقتی به جایی دل بست مثل دل بستن کبوتران به حرم ، دیگر حتی به قیمت جانش هم حاضر نیست به جای دیگری برود . ما دل بستۀ توایم و تا پای جان ایستاده ایم . [ طایر = پرنده / مسکین = ضعیف و ناتوان ، بیچاره و درمانده ]
غیرتم آید شکایت از تو به هر کس / دردِ اَحبّا نمی برم به اَطبّا
غیرتم قبول نمی کند که از تو پیشِ دیگران شکوه کنم . بنابراین دردی را که دوستان موجب آن هستند ، برای درمان به طبیبان عرضه نمی دارم . [ غیرت = رشک و حسد ، قهر و خشم ، در اصطلاح ، کراهت داشتن مشارکت دیگری است در عشق و از لوازم عشق ، که هم متعلق به عاشق و هم متعلق به معشوق می باشد . عرفا قایل به غیرت الهی هستند و تعابیر گوناگونی از آن دارند / احبّا = جمع حبیب به معنی دوستان / اطبّا = جمع طبیب ]
برخیِ جانت شوم ، که شمعِ افق را / پیش بمیرد چراغدانِ ثریّا
فدای جانت گردم ، درست همان طور که چراغدان ثریا ، یعنی خودِ خوشۀ پروین ، پیش مرگ خورشید می گردد . [ برخی شدن = فدا و قربان شده / افق = آسمان ، کرانۀ آسمان / چراغدان = هر جایی که در آن چراغ گذارند تا از باد و باران محفوظ محفوظ ماند در اینجا به معنی مطلقِ چراغ است / ثریا = پروین ، مجموعه ای از شش یا هفت ستاره کوچک درخشان در صورت فلکی ثور که در ادبیات معمولا آن را به گردنبند یا خوشۀ انگور ( خوشۀ پروین ) تشبیه می کنند . ( فرهنگ اصطلاحات نجومی ) ]
– در این بیت ثریا به چراغدان تشبیه شده است . سعدی در اینحا عاشق را به ستارۀ ثریا و معشوق را به خورشید تشبیه کرده است . همانگونه که ستارۀ ثریا به هنگامِ طلوع خورشید محو می شود . عاشق هم در برابر جلوه و جمالِ خورشیدگونِ معشوق محو می گردد .
گر تو شکرخنده آستین نَفِشانی / هر مگسی طوطی ای شوند شکرخا
اگر تو که شکرین می خندی ، برای راندن مگس ها ، یعنی مدعیان سودجو از گردِ خویش ، آستین نفشانی . هر مگسی خود را طوطی شکرخایی می پندارد . [ شکرخنده = معشوقی که دارای لبخند شیرین است / آستین فشاندن = به حرکت درآوردن آستین / شکرخا = کسی که شکر بخورد یا بجَوَد . در اینجا صفت طوطی است که شیرین سخن است ]
لعبتِ شیرین اگر تُرش ننِشیند / مدّعیانش طمع کنند به حلوا
همانگونه که اگر معشوقِ شیرین حرکات خشمگین ننشیند و مدعیان را از خود نراند . آنان به بهره مندی از شیرینی او طمع می کنند . [ لعبت = در لغت به معنی عروسک / شیرین = صفت لعبت است که منظور ، شیرین حرکاتی و نوش لبی معشوق می باشد / مدعیان = جمع مدعی به معنی ادعا کنندگان و لاف زنان ، کسانی که دعوی هنر و عشق کنند ولی کم مایه و دروغگو هستند ]
مردِ تماشایِ باغِ حُسنِ تو سعدی است / دست ، فرومایگان بَرند به یغما
فقط سعدی از باغِ زیبایی تو به تماشایی بسنده می کند و در خورِ آن است . والا خسیسان و فرومایگان به جای تماشا دست به یغما دراز خواهند کرد . [ یغما = غارت و تاراج ]
افصح المتکلّمین ، مصلح بن عبدالله ملقب به سعدی شیرازی ، یکی از ستارگان قَدَرِ اوّل آسمان شعر و ادب فارسی است . وی به تقریب در سال 606 هجری قمری در شیراز و در خانواده ای که به تعبیر خودش ، همه از عالمان دین بودند ، دیده به جهان گشود . در کودکی پدر را از دست داد و تحت سرپرستی و تربیت جدِ مادریش قرار گرفت …
متن کامل زندگینامه سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
در میان آثار منظوم سعدی ، غزل هایش جایگاه ویژه ای دارد . بی تردید بخشی از شهرت سعدی از رهگذر سروده شدن این غزل ها تحقق یافته است . زیرا با مطالعه این سروده هاست که خواننده درمی یابد سعدی در یافته های عاطفی و احساسی خویش را در نهایت فصاحت و بلاغت به نظم کشیده و در اختیار مخاطب قرار داده است .
این غزل ها افزون بر جذابیت و دلفریبی و افزونی که در صورت آنها مشاهده می شود ، در بُعدِ معنایی آینه ای است از افکار انسان دوستانه ، عشق بع هستی و حیات بشری ، عنایت به عوالم روحانی و ماورایی ، تجربه های بشری که سعدی آنها را در سفرهایش و …
متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
- شرح غزلهای سعدی – جلد اول و دوم – نوشته دکتر محمدرضا برزگر خالقی و دکتر تورج عقدایی – انتشارات زوّار