غزل شماره 114 دیوان سعدی شیرازی

شرح و تفسیر غزل شماره 114 دیوان سعدی شیرازی در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

شرح و تفسیر غزل شماره 114 دیوان سعدی شیرازی

شاعر : ابو محمد مصلح بن عبدالله ملقب به سعدی شیرازی

کتاب : دیوان اشعار

قالب شعر : غزل

آدرس شعر : غزل شماره 114 دیوان سعدی شیرازی

غزلیات سعدی
متن کامل ابیات 1 الی 9

1) دردی است درد عشق که هیچش طبیب نیست / گر دردمند عشق بنالد ، غریب نیست

2) دانند عاقلان که مجانین عشق را / پروای قول ناصح و پند ادیب نیست

3) هر کُاو شراب عشق نخورده ست و دُرد دَرد / آن است کز حیات جهانش نصیب نیست

4) در مُشک و عود و عنبر و امثال طیّبات / خوشتر ز بوی دوست دگر هیچ طیب نیست

5) صید از کمند اگر بجهد ، بوالعجب بُوَد / ورنه چو در کمند بمیرد ، عجیب نیست

6) گر دوست واقف است که بر من چه می رود / باک از جفای دشمن و جَور رقیب نیست

7) بگریست چشم دشمن من بر حدیث من / فضل از غریب هست و وفا در قریب نیست

8) از خنده گُل چنان به قفا اوفتاد باز / کُاو را خبر ز مشغلۀ عندلیب نیست

9) سعدی ، ز دست دوست شکایت کجا بری ؟ / هم صبر بر حبیب ، که صبر از حبیب نیست

شرح و تفسیر غزل شماره 114 دیوان سعدی شیرازی

دردی است درد عشق که هیچش طبیب نیست / گر دردمند عشق بنالد ، غریب نیست


در عشق و دوستداری دردی است که هیچ طبیبی نمی تواند آن را درمان کند ، بنابراین اگر کسی که مبتلا به این درد است ناله سر دهد ، عجیب به نظر نمی رسد زیرا جز ناله راهی ندارد . [ درد = احساس نیاز و تمنّای شدید برای رسیدن به معشوق ، درد طلب عشق / غریب = عجیب و شگفت ، تازه و نو ]

دانند عاقلان که مجانین عشق را / پروای قول ناصح و پند ادیب نیست


آنان که عاشق نیستند ، می دانند که دیوانگان عشق به سخنان نصیحت کنندگان و به اندرز معلمان توجّهی ندارند و دست از عشق برنمی دارند . [ مجانین = جمع مجنون به معنی دیوانگان / پروا = میل و توجّه / ناصح = نصیحت کننده و پند دهنده / ادیب = دانا و دانشمند و سخن دان ]

هر کُاو شراب عشق نخورده ست و دُرد دَرد / آن است کز حیات جهانش نصیب نیست


هر کس عشق را همانند شرابی نوش نکرده و به ته مانده ههای شراب درد عشق نرسیده باشد . یعنی تا انتهای عشق نرفته باشد ، شکّی نیست که از زندگی خویش بهره ای نبرده باشد . [ دُرد = گل و لای ته شراب که شراب خواران کم بضاعت به بهای کم می نوشند و مستی آن بیشتر است / نصیب = بهره و قسمت ]

در مُشک و عود و عنبر و امثال طیّبات / خوشتر ز بوی دوست دگر هیچ طیب نیست


بهتر از بوی خوش دوست در بوییدنی های خوشبویی چون مشک و عود و عنبر و نظیر اینها یافت نمی شود . یعنی هیچ بویی به بوی دوست نمی رسد . [ مُشک = ماده ای است سیاه رنگ که در زیرِ شکم جنس نرِ آهوی خُتن قرار دارد و بسیار خوشبو و معطر است / عود = به چوب هر درخت گفته می شود ، چوب سیاه رنگی است که چون بر آتش قرار دهند ، دودش بوی خوش می دهد / عنبر = ماده ای چرب و خوشبو و سیاه رنگ که از رودۀ نوعی وال یا ماهی عنبر (کاشالو) می گیرند / طیّبات = جمع طیّبه به معنی چیزهای پاکیزه و خوشبو (لغت نامه) / طیب = بوی خوش ، پاک و پاکیزه ]

صید از کمند اگر بجهد ، بوالعجب بُوَد / ورنه چو در کمند بمیرد ، عجیب نیست


اگر شکاری که به دام افتاده است از کمند بگریزد ، شگفت نیست . شگفت و عجیب این است که شکار در کمند ماندن و در آنجا جان دادن را ترجیح دهد . [ بوالعجب = بسیار عجیب و غریب ]

گر دوست واقف است که بر من چه می رود / باک از جفای دشمن و جَور رقیب نیست


اگر دوست بداند که من در راه دوستی چه رنجی را تحمّل می کنم ، (خواهد فهمید) از ستمی که دشمن و نگهبان معشوق بر من روا می دارد ، واهمه ای ندارم .

بگریست چشم دشمن من بر حدیث من / فضل از غریب هست و وفا در قریب نیست


چشم دشمن بر داستان غم انگیز من اشک ریخت . شگفتا که بیگانه لطف و عنایتی بر من دارد ، ولی در خویش و آشنای من وفا وجود ندارد . [ حدیث = سخن ، ماجرا ، افسانه و داستان / فضل = احسان و بخشش / غریب = بیگانه / قریب = خویش و آشنا / وفا = مقابل جفا به معنی وعده به جا آوردن و به سر بردن دوستی و عهد و پیمان ، ثبات در قول و سخن و دوستی ]

از خنده گُل چنان به قفا اوفتاد باز / کُاو را خبر ز مشغلۀ عندلیب نیست


گل (معشوق) آنچنان خندیده که بی تاب گشته و به پشت افتاده است و از گرفتاری بلبل (عاشق) آگاهی ندارد . [ قفا = پشت / مشغله = شور و غوغا ، هیاهو / عندلیب = بلبل ، بلبل از پرندگان خوش آوازای است که در شعر فارسی رمز عاشق نالان است و معشوق او گل سرخ می باشد ]

سعدی ، ز دست دوست شکایت کجا بری ؟ / هم صبر بر حبیب ، که صبر از حبیب نیست


ای سعدی ، از دست دوست به چه کسی شکایت می کنی ؟ آیا می دانی که چشم پوشیدن از دوست ممکن نیست . پس باید دوری او را تحمّل کنی . [ حبیب = معشوق ]

شرح و تفسیر غزل 113                      شرح و تفسیر غزل 115

بخش خالی. برای افزودن محتوا صفحه را ویرایش کنید.

دکلمه غزل شماره 114 دیوان سعدی شیرازی

زندگینامه سعدی شیرازی

افصح المتکلّمین ، مصلح بن عبدالله ملقب به سعدی شیرازی ، یکی از ستارگان قَدَرِ اوّل آسمان شعر و ادب فارسی است . وی به تقریب در سال 606 هجری قمری در شیراز و در خانواده ای که به تعبیر خودش ، همه از عالمان دین بودند ، دیده به جهان گشود . در کودکی پدر را از دست داد و تحت سرپرستی و تربیت جدِ مادریش قرار گرفت …

متن کامل زندگینامه سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

معرفی کتاب دیوان اشعار سعدی شیرازی

در میان آثار منظوم سعدی ، غزل هایش جایگاه ویژه ای دارد . بی تردید بخشی از شهرت سعدی از رهگذر سروده شدن این غزل ها تحقق یافته است . زیرا با مطالعه این سروده هاست که خواننده درمی یابد سعدی در یافته های عاطفی و احساسی خویش را در نهایت فصاحت و بلاغت به نظم کشیده و در اختیار مخاطب قرار داده است .

این غزل ها افزون بر جذابیت و دلفریبی و افزونی که در صورت آنها مشاهده می شود ، در بُعدِ معنایی آینه ای است از افکار انسان دوستانه ، عشق بع هستی و حیات بشری ، عنایت به عوالم روحانی و ماورایی ، تجربه های بشری که سعدی آنها را در سفرهایش و …

متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح غزلهای سعدی – جلد اول و دوم – نوشته دکتر محمدرضا برزگر خالقی و دکتر تورج عقدایی – انتشارات زوّار

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟