شرح و تفسیر غزل شماره 21 دیوان حافظ شیرازی

شرح و تفسیر غزل شماره 21 دیوان حافظ شیرازی در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

شرح و تفسیر غزل شماره 21 دیوان حافظ شیرازی

شاعر : شمس الدین محمد حافظ شیرازی

کتاب : دیوان اشعار

قالب شعر : غزل

آدرس شعر : شرح و تفسیر غزل شماره 21 دیوان حافظ شیرازی

دیوان حافظ شیرازی
متن کامل ابیات 1 الی 7

1) دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست / گفت با ما منشین کز تو سلامت برخاست

2) که شنیدی که در این بزم دمی خوش بنشست / که نه در آخر صحبت به ندامت برخاست

3) شمع اگر زان لب خندان به زبان لافی زد / پیش عشاق تو شب ها به غرامت برخاست

4) در چمن باد بهاری ز کنار گل و سرو / به هواداری آن عارض و قامت برخاست

5) مست بگذشتی و از خلوتیان ملکوت / به تماشای تو آشوب قیامت برخاست

6) پیش رفتار تو پا بر نگرفت از خجلت / سرو سرکش که به ناز از قد و قامت برخاست

7) حافظ این خرقه بینداز مگر جان ببری / کآتش از خرقۀ سالوس و کرامت برخاست

شرح و تفسیر غزل شماره 21 دیوان حافظ شیرازی

دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست / گفت با ما منشین کز تو سلامت برخاست


دل و دینم به هوای عشق رفت . دلبر هم به ملامت بر خاست . یعنی به جهت رسوا شدنم جانان سرزنشم کرد و گفت : با ما منشین که تو دل و دین را از دست داده و رسوا شده ای . یعنی آن سلامت که داشتی از دست داده به ملامت افتادی و از این به بعد با ما نشست و برخاست مکن که بی ننگ و نام شده ای . [ شد = در اینجا به معنی رفت . ملامت = سرزنش ، مذمت . برخاست = بلند شد ]

که شنیدی که در این بزم دمی خوش بنشست / که نه در آخر صحبت به ندامت برخاست


که را شنیدی که در این مجلس دنیا با خوشی و صلح و صفا نشست و در آخرِ صحبت با پشیمانی از مجلس بلند نشد . یعنی در این بزم دنیا هر که دو سه روزی اگر خوش باشد به دنبالش حتماََ چند روزی مغموم خواهد شد چون خلقت دنیا بر این وضع نهاده شده . [ که را شنیدی = اگر شنیدی . ندامت = پشیمانی ]

شمع اگر زان لب خندان به زبان لافی زد / پیش عشاق تو شب ها به غرامت برخاست


شمع اگر با زبان خود از آن رُخِ خندان لافی زد . یعنی خود را به آن رُخِ خندان تشبیه کرد و به خود بالید . شبها در برابر عشاق خود به غرامت آن لاف ایستاد . خلاصه تا صبح سر پا ایستادنش در برابر عشاق تو از روی اعتذار از گستاخی است . همین است که هم می سوزد و هم اشک می ریزد . [ غرامت = به معنی هیزم و یا هر چیز که آتش زدنش لازم است مثل دِین و دیت ]

در چمن باد بهاری ز کنار گل و سرو / به هواداری آن عارض و قامت برخاست


باد بهاری در چمن به عشق جانان پیدا شد و به جانب جانان وزید . باد برخاست یعنی باد وزید . این اصطلاح در ترکی هم استعمال می شود . حاصل سخن اینکه : باد بهاری به عشق عارض جانان ، گُل را و به هوای قامت او سرو را ترک کرد . [ هواداری = محبت ]

مست بگذشتی و از خلوتیان ملکوت / به تماشای تو آشوب قیامت برخاست


خطاب به جانان می فرماید : تو مست بگذشتی و از ملائک به سبب تماشای تو ، فتنۀ قیامت بلند شد . یعنی ملائک غوغا کردند . یعنی مستانگی تو از بشر گذشته ، ملائک را هم به فتنه و آشوب انداخت . [ خلوتیان = جمع خلوتی منسوب به خلوت ، مقام ملائک را عالم ملکوت گویند پس مراد از خلوتیان ملکوت ملائک است . آشوب = غوغا و فتنه ]

پیش رفتار تو پا بر نگرفت از خجلت / سرو سرکش که به ناز از قد و قامت برخاست


سروِ سرکش که به قد و قامت خود فخر می کرد . پیش رفتار تو از خجالت سرش را بلند نکرد . یا در برابر رفتار تو ، یعنی سروِ سرکش که به قد و قامت خود فخر و مباهات می کرد . همین که خواست با فخر و ناز قدم بردارد . در برابر راه رفتن تو از خجلت و حیرت پا از پا بلند نکرد یعنی نتوانست حرکت کند . [ رفتار = در اینجا به معنی روش . بر نگرفت = بلند نکرد . خجلت = شرمگین . به ناز از قد و قامت برخاست = به قد و قامت خود فخر کرد . برخاست = در اینجا به معنی ایستاد ]

حافظ این خرقه بینداز مگر جان ببری / کآتش از خرقۀ سالوس و کرامت برخاست


حافظ ، این خرقه ریا که پوشیده ای ترک کن شاید از آتش جهنم جان به سلامت ببری . زیرا از این خرقه ریا و کرامت ، آتش ظاهر شد . یعنی کسانی که خرقۀ ریا پوشیده و اظهار کرامت می کنند . رسوای عالم شدند . پس اگر تو هم این صفت را داری ترک کن که رسوای عالم نشوی . مضمون مصراع دوم ، کنایه از رسوا شدن است . [ مگر جان ببری = باشد که جان به سلامت ببری . سالوس = ریا ]

دکلمه غزل شماره 21 دیوان حافظ شیرازی

دکلمه غزل شماره 21 دیوان حافظ شیرازی

زنگینامه شمس الدین محمد حافظ شیرازی

به اتفاق تذکره نویسان لقب اصلی او شمس الدین است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست برمی آید :

به سوی جنت اعلی روان شد / فرید عهد ، شمس الدین محمد

نویسنده مقدمۀ دیوان حافظ او را «شمس الملة و الدین» یاد کرده و یکی از دیوانهای چاپی حافظ «شمس الدین والدنیا» نوشته ، بدیهی است که لقب او همان شمس الدین بوده و «ملت» و «دنیا» زائد است .

پس از وفات او اهلِ ذوق و عرفان وی را با القاب ذیل خوانده و ستوده اند .

بلبل شیراز ، لسان الغیب ، خواجۀ عرفان ، خواجه شیراز ، ترجمان الحقیقت ، کاشف الحقایق ، ترجمان الاسرار ، مجذوب سالک ، ترجمان السان و غیره . نام وی به اتفاق همه صاحبان تذکره ، محمد است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست ، تایید می شود .

یگانه سعدی ثانی ، محمدِ حافظ / از این سراچه فانی به دارِ راحت رفت

تخلص خواجه ، حافظ است . و …

متن کامل زندگینامه شمس الدین محمد حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

معرفی کتاب دیوان اشعار حافظ شیرازی

ا

متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح سودی بر حافظ – جلد اول – ترجمۀ عصمت ستارزاده – انتشارات نگاه

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟